خواست آزادی
“هرآنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود.”
این جملهی مشهور مارکس به گواه تاریخ، سرنوشت مشترک تمام نظامهای ایدئولوژیک و سرکوبگری بوده که زمانی حیات و دوامشان ابدی به نظر میرسید؛ از جمله نظامهای بر آمده از اندیشههای خود مارکس، مثل اتحاد جماهیر شوروی و کل بلوک شرق.
نظامهای ایدئولوژیک در بدو استقرار از حمایت تودههایی برخوردارند که نسبت به عوارض و تبعات ویرانگر زندگی در یک نظام توتالیتر ناآگاهاند؛ مانند فساد گستردهای که به تدریج همهی ارکان حاکمیت را در مینوردد. از بین رفتن کامل آزادیهای سیاسی، اجتماعی و فردی. دستگیری، شکنجه و اعدام مخالفان و دگر اندیشان و سرانجام کاشتن بذر ناامیدی و بدبینی نسبت به هر نوع تغییر بنیادین در بین آحاد مردم. چیزی که نظامهای توتالیتر در آن تخصص دارند. اینکه اگر ما نباشیم کشور تجزیه میشود یا هیچ آلترناتیوی وجودی ندارد و اپوزیسیون ناکار آمد است و غیره…
دورانی فرا میرسد که شکاف بین مردم و حاکمیت چنان عمیق میشود که این گونه تبلیغات و تمهیدات دیگر اثر بخش نیست و تنها راه چاره برای سیستم، سرکوب گستردهتر و تشدید جو ارعاب و تهدید است. شمارش معکوس برای سقوط یک حاکمیت صلب و سخت در واقع از همین لحظه آغاز میشود. ممکن است اعتراضات مردم در مقاطع مختلف و در طول سالهای متمادی با موفقیت کنترل و سرکوب شود. اما هر جریان اعتراضی حتی اگر شکست بخورد، ضربهای بر پیکره خود سیستم هم هست، چون نفرت عمومی از حاکمیت تشدید شده و عاقبت مردم به نقطهای میرسند که حاضرند بهای نابودی نظام را با جان خود بپردازند. این راهی است که خود حاکمان با نحوهی حکمرانی خویش پیشپای مردم گذاشتهاند. مواجههای مستقیم و رو در رو که به تعبیر هگل هر یک از دو طرف چارهای جز درگیر شدن در پیکار مرگ و زندگی ندارند. از دید هگل آزادی را فقط با پذیرش به خطر انداختن جان میتوان حفظ کرد. یک حاکمیت سرکوبگر زمانی در سراشیبی سقوط قرار میگیرد که مردم حاضر شوند زندگی خود را به خطر بیندازند. روندی که ممکن است با فراز و نشیبهای فرسایشی و جانکاه توام باشد ولی تاریخ نشان داده ملتی که هدفش “خواست آزادی” است همواره زنده میماند.
علی حاتم