درآستانگی و تاثیر آن بر امر سیاسی/ورزشکاران جایگزین بخش دیگری از صدای جامعه شدند
همراهی ورزشکاران و به خصوص فوتبالیستها با بخش زیادی از جامعه در مواجه با رخدادی بزرگ را می توان از این زاویه بررسی کرد که چرا تاکنون جامعه در برابر امری سیاسی صامت بود؟ و یا چرا اقشار مختلف جامعه نسبت به یک سیاست یا سیاستگذاری که در حوزه سیاسی شکل میگرفت به امرهای گوناگون سکوت اختیار میکردند؟ در ادوار گوناگون بعد از انقلاب و مشخصا بعد از جنگ ایران و عراق، ملاحظه میکنید که به طرق مختلف جامعه ایرانی تلاش کرده در برابر یک امر سیاسی، یک تشخص و صدایی واحد داشته باشد. اینکه صدای امری اجتماعی، همواره صدای امر سیاسی نباشد صرفا مختص کشور و جامعه ایران نیست بلکه یک پدیده مدرن در جامعه جهانی است. از این زاویه به موضوع نگاه کنیم؛ که یک اتفاقی تاریخی در بطن جهان رخ داده که شاید دویست سال قبل چنین وضعیتی در جامعه انسانی را شاهد نبودیم و تجربه نکرده بودیم.
در جوامع انسانی پیش از دوران معاصر، مردم به عنوان رعیت حساب میشدند. در نتیجه اگر فرمانروا ملاحظهای برابر رعیت داشت او را فرمانروای ملاحظه گر و سازشگر مینامیدند و اگر فرمانروا رعایت مردمش را نمیکرد میگفتند او فرمانروای ظالم است. اما حالا ما پیرامون یک سوژه صحبت میکنیم که رعیت به مردم تبدیل شده و جامعهآگاهی و تاریخآگاهی در او رخ داده است . حالا «سوژه» بر اساس ارادهی خودش وارد تعامل با قدرت میشود. مجموع سوژهها مفهومی چون ملت را شکل میدهد که با قدرت، وارد یک قرارداد میشود و این قرارداد، میثاقی است بین حاکمان و ملت که از آن به عنوان قانون اساسی نام برده میشود تا بتوانند نظام اجتماعی را مدیریت و در آن تعامل کنند.
این اتفاق، مفهومی است که در ایران بعد از انقلاب مشروطه شکل گرفت و نهاد ملت در ساحت اندیشه و فکر، شکل گرفت اما در برابر این روند اتفاقاتی هم رخ داد که در دوران پهلوی اول و دوم موانعی برابر قدرت مردم ایجاد میشد، بطور مثال همان انتقال قدرت که از پدر به پسر میرسید. انقلاب سال ۱۳۵۷ به مثابه پدیده ای که سوژهها میتوانند انقلاب کنند رخ داد و نتیجه این شد که مردم خودشان را بازیابی کردند. سوژه ایرانی همان بود که در گذشته سرکوب شده بود حالا دوباره خودش را در ساحت امر سیاسی باز مییابد که به عنوان عاملیت ملت در ساحت سیاسی ظهور میکند.
اما از سوی حاکمیت، اتفاقی که در ۴ دهه اخیر رخ میدهد این است که در بزنگاه، گفتمانی شکل گرفت که درخواست ملت نباید «همیشه» محترم شمرده شود به همین خاطر برای درخواست و مطالبه مردم تبصره ایجاد کردند که ملت را در وضعیت محدود شدگی قرار میداد. این بار اما در بزنگاه تلاش شد که سوژهوارگی محترم شمرده شود. اینکه اقشاری( مثل سلبریتیها و فوتبالیست ها) به نوعی در سپهر جامعه ایرانی مرجعیتی پیدا کردند که شاید ۲۰ سال پیش فقط متعلق به روشنفکرها و مراجع دینی بوده است. مرجعیت دینی قدرت و نفوذ کلام در بین مردم را در قیاس با گذشته از دست داده است پس همین امر باعث شد گروههای دیگر شکل بگیرند که به آن مرجعیت نوظهور مینامند. درواقع اینجا شاهد یک جایگزینی در عصر جدید بودیم.
البته ورزشکارانی داشتیم که در ۴۰ سال اخیر نسبت به برخی مسایل و احکام حکومت، عدول و نافرمانی مدنی کردند ولی در این دوره طبعا شدتش بیشتر شده است. چند عامل و مولفه دست به دست هم داده که جامعه را در این وضعیت قرار داده که شدت اعتراض از سوی ورزشکاران و یا همان سلبریتی ها گسترش پیدا کرده است. یک دلیل این است که وضعیت جامعه ایران مشخصا بعد از اعتراضات ۸۸ قرار گرفت و آن تحریمهای شدیدی بود که روی جامعه فشار آورد و در این ۱۳ سال تحریم ایران، قدرت و بنیه اقتصادی نحیف شد. اقتصاد هم به عنوان یکی از مولفه های بنیادین جامعه معاصر شناخته میشود همچنین در روزهای تحریم، قدرت و کارآمدی نظام هدف گرفته شده است. از سوی دیگر؛ وضعیت تحریم نوعی از ساخت و صنفی از جامعه را ایجاد میکند که جوامع تحریمی، اَشکال مختلف آسیبها را در حوزه اقتصاد، فرهنگ، سیاست و حوزه آرایش نیروهای سیاسی به خود می بیند.
جامعهی سالم، با تمام اختلافات سیاسی اما در باب موضوعات کلان، اتحاد و وفاق کاملی دارند اما بعد از سال ۸۸، انشقاق های سیاسی خیلی شدیدی در جوامع سیاسی اجتماعی ایران شکل گرفت و این عدم تفاهم و انشقاق، پیامهایی را به بدنه جامعه میدهد که دچار نوعی تزلزل شده است.
نکته مهم این است که جامعه ایران در ۳۰ سال اخیر تحت رهبری آیت ا… خامنهای یک ساخت جدید از سیاست را تجربه کرده؛ این دوران را تثبیت نظام میدانم که یک ساخت سیاسی جدید را شکل میدهد. ما الان در یک آستانگی قرار داریم که به نوعی چارچوب امر اجتماعی را نسبت به ساختار نیروی سیاسی دچار بازسازی کرده است.
اینکه بتوان نیروهای سیاسی را بازسازی کرد هنری است که باید دید از این تلاطم، چطور جامعه را مدیریت می کنند که دچار فروپاشی اجتماعی نشود. حکومت باید بتواند این تلاطم را طوری مدیریت کند که در ساخت امر اجتماعی، انشقاق ها تعمیق نشود چون وضعیت کلان بینالمللی به نوعی ریل گذاری شده که بتواند بنیه سیاسی اقتصادی،نظامی،امنیتی جامعه را نهیف کند. همانطور که در بسیاری از گفتارها گفته بودم امریکا در طول این ۷۰ و اندی سال نشان داده به هیچ کشوری حمله نمیکند اگر بداند آن کشور نوعی قدرت بازدارندگی دارد. حالا معماران نظام برای اینکه آحاد ملت را در اقتصاد تحریمی بتوانند به درستی مدیریت کنند باید تصمیم صحیحی را اتخاذ کنند.
یکی از راهها این است که دنبال تجزیه فرهنگی نباشیم یعنی به نوعی اختلافات فرهنگی را افزایش ندهیم. چون این انشقاق، تبعات دشواری را برای کشور خواهد داشت.
نظام، نوع اندیشه و فکری است که معماران سیاسی ممکن است برای جامعه داشته باشند . یک رابطه دیالکتیکی بین نظام و انتظام وجود دارد و اگر حکومت نتواند این ارتباط ارگانیک را حفظ و مدیریت کند؛ دچار خدشهدار شدن انتظام اجتماعی میشود. این نظام و انتظام همانطور که ملاصدرا میگوید؛ در جهان هستی دائم در حال تحول است. این تغییر و تحول را باید معماران نظام بر اساس نگاه کارشناسی باید ارتباط وسیعی بین نظام و انتظامش اجرا کنند. ساخت نظام سیاسی ما بر اساس نگاه دینی است؛ اگر هم نظام تلاش میکند. چگونه باید از این چالش عبور کرد؟ باید امر سیاسی را شکل داد.
هفتاد و پنج سال بعد از جنگ جهانی دوم، ۵ کشور خودشان را از سایر کشورهای دنیا جدا کردند اما حالا همان ۵ کشور باهم دچار چالش شدند. امریکا برای خودش در حال یارگیری است و این سمت هم چین و روسیه در حال تشکیل یک جزیره قدرت هستند. کشورهای دیگری که جزو این ۵ کشور نیستند اگر بتوانند بین نظام و انتظامش در داخل، یک مدیریت و هماهنگی صحیحی داشته باشند موفق خواهند شد و از این چالش جهانی خارج میشوند.