درباره صمد بهرنگی/قادر جعفری
آنچه از قدیم و جدید، حتی در قدیمیترین تصاویر از آبگرمهای سرعین و در هر کجای دنیا که باشد مشهود است، به وقت شنا یا آبتنی اولین کارها در آوردن لباس و یا بعبارتی لخت شدن هست. با شناختی که از صمد داریم بعید است برای شنا کردن با لباس و شلوار وارد آراز شده باشد.
از آنجایی که حافظه دروغگو ضعیف است جناب حمزه فراهتی در خاطراتش اشاره میکند که لخت شده و به ارس پریدند. حال آنکه تصاویر چیز دیگری میگویند و شلوار پاره شده صمد خلاف این ادعا را ثابت میکند.
هرچند فراهتی که ظاهرا فردی درباری هم بوده است معلوم نیست به همراه جناب بیبیسی کدام دشمنی را با چپ داشتند که روشنفکرانی نظیر آل احمد را نیز در رابطه با مرگ صمد متهم به دروغپراکنی کردند.
حال از این قضایا که بگذریم در سوی دیگر سالها بعد از مرگ صمد، کسانی هستند که عشق مردم به صمد را برابر با چپ دوستی گرفته و به دشمنی با آن برخواستهاند. بعقیده اینجانب آنچه واضح است این است که حرکت ملی آذربایجان به نوعی وامدار چپ و یا ریشه در چپگرایانی دارد که دیکته های شوروی را نمینگاشتند. در هر حال صمد دوستی به معنای چپ دوستی نیست.
در هر صورت نمیتوان از حرکت ملی آذربایجان دم زد و شخصیتی چون سید جعفر پیشهوری را که از ستونهای آن هست و یا حتی خود رسولزاده را نادیده گرفت. از سوی دیگر این تنگ نظری خواهد بود که انتظار داشته باشیم تمام نوابغ آذربایجان با یک طرز فکر قدم بردارند. این چه انتظاری است که از صمد، اوختای، ساعدی،کسروی…داریم که آنها نیز همراستا با ما می بایست می اندیشیدند. آیا خود این امر نفی پلورالیسم نیست؟
به واقع تاثیری که صمد و روشنفکران دهه ۴۰ بر نسلهای بعد از خود در آذربایجان گذاشتند انکار ناشدنی است. نمیتوان از شعر مدرن آذربایجان دم زد و اوختای را ندید. نمیتوان از دغدغه زبان گفت و لال بازی ساعدی و ترکی نویسی براهنی آنجا که از صمد میگوید را از یاد برد. اینکه اوختای چریک بود و صمد نیز متهم به داشتن عقایدی ضد ترک باشد، دلیلی بر حذف آنها از تاریخ نوابغ آذربایجان نخواهد بود. البته همه قابل نقد هستند، ولی باید مشخص نمود که این افراد در هر حال فارس پرست نیز نبودهاند. پیشهوری سی ساله با پیشهوری پنجاه ساله مشخصا فاصله فکری زیادی داشت.