در خلاء دمکراسی
در روزهای گذشته مصاحبه رضا پهلوی با یکی از رسانههای فارسیزبان و توسل وی به اقدامات پوپولیستی برای جلب حمایت افکار عمومی و نیز اقدامات برخی سلبیریتیهای در حمایت از وی، نقل محافل سیاسی، اجتماعی و فضای مجازی شد.
باید قبول کنیم ما در عصر تسلط رسانه قرار داریم، غولهای رسانهای مرزهای جغرافیایی را درنوردیدهاند و تمام سعی آنها این است که به ذهنها و افکار مخاطبان خود نفوذ کنند و دیدگاههای خود را به آنان بقبولانند. رسانهها درآنواحد میتوانند شعارهای پوپولیستی را بهعنوان شعار منطقی به مخاطبان بقبولانند یا اینکه با پوپولیستی خواندن یک عقیده یا عمل منطقی، آن را ناکام بگذارند و چهرهها را وارونه جلوه دهند و این کاری است که میکنند. آنها میتوانند حکومت بسته و متحجر را محبوب و منطقی جلوه دهند.
رسانههای فارسیزبان نیز با برجستهسازی رضا پهلوی سعی دارند از وی چهرهای دموکرات و مقید به اصول دموکراسی ترسیم کنند. در فضایی که عوام در مسند قضاوت نشستهاند و گفتمان عوامانه همهجا را پرکرده است، گفتمان پوپولیستی میتواند جایگزین خوبی برای گفتمان تخصصی باشد.
زیرا میتواند راهحلهای سادهای برای همهی مشکلات پیچیدهی اجتماعی و اقتصادی ارائه دهد که این راهحلها بر مقبولات عرفی مردم کوچه و بازار قابلفهم است.
رضا پهلوی نیز با تکرار چند جمله کلیشهای مانند تمامیت ارضی، تجزیهطلبی، براندازی جمهوری اسلامی و امثالهم در حال موجسواری از اعتراضات مردمی و مصادره این حرکت مردمی به نفع خود و قبیلهی خاصی است و سعی دارد این امر را در قالب دموکراسی به مردم ایران بچپاند.
نقطهای که باید به آن توجه داشت، تفاوت عوامگرایی با دموکراسی است. درست است که عوامگرایی، مردم کوچه و بازار را صاحبان اصلی قدرت و خود را مدافع حقوق آنان و بازتابدهندهی خواست مردم معرفی میکنند، ولی این ادعای آنان نیز مانند بقیهی سخنانشان عوامگرایانه و به تعبیر دقیقتر، عوامفریبانه است؛ زیرا خواست مردم بهتنهایی واژهی کلی و مبهمی است.
بدیهی است یک عوامگرا هرگز پاسخگو نیست و هیچگاه نظامی را برنمیتابد که او را مورد مؤاخذه قرار دهد، به همین دلیل است خود او و طرفدارانش هرگاه فردی از عملکرد سیاسی خودش و پدرش از وی سؤال میکنند، آن فرد را متهم به خیانت یا وابستگی میکند.
چون او دشمن اصلی خود را نخبگان رقیب میداند، نهادهای مستقلی را که از آنان تشکیلشده برنمیتابد. درواقع، یک عوامگرا حتی اعتقاد واقعی به تودههای مردم ندارد و سخنان او مبنی بر اعتقاد راسخش به مردم، با ادعاهای بیاساس دیگری که برای خوشنودی تودهها بیان میکند، تفاوت چندانی ندارد.
اگر بپرسید که رضا پهلوی این جسارت را از کجا میآورد که خود را وارث مردم ایران بداند، پر بیراه نیست که بگوییم با در نظر گرفتن استمرار تنازع و تقابل موجود میان نخبگان، چشمانداز نبرد قدرت، گرایش هر چه بیشتر به عوامگرایی است. وقتی نخبگان در پی تضعیف و حذف یکدیگر برآیند، یک خلأ سیاسی به وجود میآید که خطر عوامگرایی را افزایش میدهد.
محمد رستمی