دکتر طباطبایی در جای بدون سند و مدرک نوشتهاند: فارسی جدید، زبانی که از چهارده سده پیش تنها زبان ملّی کشور بوده است –– مانند فارسی میانه و نیز دیگر زبانهای باستانی ایران –– از آغاز دورۀ اسلامی، تنها زبان علمی و معیار ایران بزرگ بوده است و تا اطلاع ثانوی همچنان هست. این زبان شالودۀ ملّیت و تشخص همۀ ایرانیان نیز هست، یعنی اگر زبان فارسی نمیبود، ایران، مانند کشورهایی مانند هندوستان، پاکستان کنونی، آفریقا و … که زبانهای عامۀ مردم آنها نتوانستهاند یک زبان معیار ملّی ایجاد کنند، ناچار میبایست به یکی از زبانهای معیار دیگر –– که در دورۀ اسلامی عربی در صدر آنها قرار داشت –– سخن میگفت. دلیل اینکه ایران، در همین دورۀ اسلامی، به رغم زبانهای بسیار دیگری که مردمان آن در دورههای مختلف به آن زبانها تکلم میکردهاند، تنها یک زبان ملّی پیدا کرده جز این نیست که تنها همین زبان، زبان دانش و فرهنگ و نیز زبان معیار بوده است و میتوانسته چنین زبانی باشد. این امر، به خلاف تبلیغات هواداران ایدئولوژیهای پان…های کنونی ربطی به سلطه و استعمار ندارد، بلکه تاریخی دارد که ایدئولوژیهای آنان مانع از آن است که بدانند. زبان فارسی، مانند همۀ زبانهای ملّی دیگر، افزون بر زبان فرهنگ و دانش، زبان قدرت سیاسی نیز هست.
حال جواب این سخنان دکتر طباطبایی را در کتاب یکی از عالمان ادبیات و زبان شناس زبان فارسی بخوانیم که می نویسد: نثر مرسل معادل سبک خراسانی قرون سوم و چهارم و نیمه اول قرن پنجم اولین سبک نثری به حساب میآید(شمیسا، 1382: 13). آغار دوره اول{نثر مرسل} نیمه اول قرن چهارم هجری است که شاهنامه ابومنصوری نوشته شد و پایان آن اواخر قرن پنجم است(شمیسا،1382: 23). سبک شعر فارسی دری را از آغاز نیمه دوم قرن سوم تا پایان قرن پنجم سبک خراسانی مینامند. از آنجا که نخستین آثار نظم و نثر زبان جدید فارسی بعد از اسلام در ناحیه خراسان بزرگ پیدا شد، به سبک این آثار خراسانی گفتهاند… پس سبک خراسانی سبک آثار نخستین و کهن زبان فارسی که عمده در مشرق ایران شکل گرفته است(شمیسا،1382: 20).
و این یعنی اینکه زبان فارسی جدیدی که دکتر طباطبایی از آن حرف میزنند و مینویسند از همان قرن نخستین اسلام این زبان کاربرد داشته! به قول استاد زبان و ادبیات فارسی دکتر شمیسا از قرن سوم به بعد رواج یافته است.
در جای دیگر جناب دکتر طباطبایی مینویسد: از آغاز دورۀ اسلامی، زبان فارسیِ دری زبانِ دربار، مکان قدرت، بوده است و از زمانی که یعقوب لیث خطاب به شاعر عربیگوی گفت:«چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟»، از طاهریان و سامانیان تا غلام ترکی مانند محمود غزنوی و سلجوقیان و شاه اسماعیل و … زبان فارسی زبان قدرت سیاسی برای حفظ وحدت سرزمینی ایران بوده است.
حال دقت و اندیشه کنیم به نوشته دکتر شمیسا در کتب سبک شناسی(شعر و نثر)که مینویسد:«سبک خراسانی به لحاظ تاریخی سلسلههای طاهری و صفاری و سامانی و غزنوی را در بر میگیرد. البته بحث اصلی مربوط به دوره سامانیان و غزنویان است. در کتب تاریخ ادبیات بحثهایی در مورد نخستین شعر فارسی و چند شاعر دورههای طاهریان و صفاریان آمده است که در سبک شناسی چندان مهم نیستند، مخصوصاً که در صحت انتساب برخی از این اشعار تردید است(شمیسا،1382: 20-21). از عصر طاهریان و صفاریان و اوایل دوره سامانیان کتب منثور در دست نیست(شمیسا،1382: 15). سبک نثر سامانی در قرن پنجم و حتی قرن ششم هم تقلید میشد. البته در دوره غزنوی تغییراتی در نظام سیاسی و اجتماعی ایران به وجود آمد که اندک اندک باعث تغییر تدریجی سبک شد. عمده این تغییرات اولاً روی کار آمدن عناصر ترک به جای سامانیان ایرانی نژاد بود، لذا دیگر از آن تشویق و تأییدها در بابا گسترش فرهنگ ایرانی و تدوین تاریخ پیش از اسلام خبری نبود و ثانیاً به دلیل وابستگی غزنویان به دستگاه خلافت نفوذ لغات عربی در فارسی بیشتر شد. دیوان رسائل محمود غزنوی که در عصر صدارت اسفراینی پارسی بود در عصر صدارت احمدبن حسن میمندی عربی شد. پسران محمود-محمد و مسعود- هر دو تحصیلات رسمی داشتند و به زبان عربی آشنا بودند و اقوال عربی گوش میکرد…
ملک الشعرا بهار تحت عنوان دوره غزنوی و سلجوقی اول مینویسد: در این یک قرن انقلاباتی که موجب تغییر سبک و تجدید طریقه نثر و نظم باشد پدید نمیآید جز آن که به سبب انقراض سامانیان و تقسیم خراسان و ماوراء النهر میان خانان ترک و ملوک غزنین خریداران علم و ادب به ویژه دوستاران زبان فارسی کم شد(شمیسا،1382: 31). در کتب مهم دوره سلجوقیان مشاهده میشود که ادیبان خواسته و ناخواسته این عقیده را پذیرفتهاند که هنر نزد عرب است و بس و فضل و عربی دانی باهم مساوی است. در کتاب داستانهای بید پای که ترجمه سادهیی است از کلیله و دمنه ابن مقفع آمده است: پس چون نظر کرد مترجم این کتاب محمد بن عبدالله البخاری در احوال این کتاب که او را از زبان یونانی به زبان پارسی آوردند و در اول وی داستان برزوی پزشک زیادت کردند، و چون از زبان پارس که زبانی غامض بود به زبان عربیت که فاضلترین زبانهاست شرح دادند. البته قبل از این یعنی از نیمه اول قرن پنجم هم اسنادی در دست است که ادبا برای عربی مقامی والا قائل بودند. منوچهری دامغانی بارها به عربی دانی خود نازیده است… جرفاذقانی مترجم کتاب تاریخ عُتبی در مقدمه کتاب مینویسد… عتبی نویسنده اصل کتاب به عربی، به لحاظ این که ابوالعباس فضل بن عباس اسفراینی وزیر سلطان محمود دیوان را از عربی به فارسی برگرداند او را بیسواد خوانده است، اما خواجه احمد حسن میمندی را که پس از اسفراینی دستور داده بود تا دیوان را دوباره به عربی برگردانند ستوده است، چنان که جزفاذقانی در ترجمه تاریخ یمینی مینویسد: وزیر ابوالعباس در صناعت دبیری بضاعتی نداشت و به ممارست قلم و مدارست ادب، ارتیاض نیافته بود و در عهد او مکتوبات دیوانی به پارسی نقل کردند و بازار فضل کاسد شد و ارباب بلاغت و براعت را رونقی نماند و عالم و جاهل و فاضل و مفضول مساوی شدند… به هر حال کار این تمایل کم کم به جایی کشدید که در برخی از متون جز بیست درصد لغت فارسی نمیبینیم… به هر حال رکن رکین نثر فنی توجه به زبان و ادب عربی بوده است. در اینجا ذکر این نکته بیفایده نیست که این گرایش به زبان و ادب عرب مخصوص طبقه دبیران و شاعران و به طور کلی فضلا بود نه مردم عادی…(شمیسا،1382: 127-129). در عصر صفوی تمایل به حکمت و کلام هم دیده میشود. اما بزرگان حکمت از قبیل ملاصدرا و میرداماد غالب کتب خود را به عربی نوشته اند(شمیسا،1382: 225)»…
در جای دیگر دکتر طباطبایی مثل احمد کسروی وارد حوزه زبان شناسی و قوم شناسی شده و مینویسد: از دیدگاه تاریخ زبان، ایران، به خلاف بسیاری از دیگر کشورها، تاریخ متمایزی دارد. زبان فارسی، به عنوان زبان «ملّی» همۀ مردم ایران بزرگ، سابقهای طولانی دارد. این زبان مهمترین سند تداوم تاریخ و تاریخ فرهنگ ایران است. ایران تنها کشور مهمی است که مردم آن با حفظ زبان فارسی، به خلاف دیگر کشورهای بسیار دیگری که عرب شدند، ایرانی ماندند.
در مقایسه این نوشته دقت کنیم به نوشته پرفسور زهتابی که در کتاب معروف خود«ایران تورکلرینین اسکی تاریخی» مینویسد: آرياييها 1000 سال قبل از ميلاد به منطقه ما آمده بودند و اين در حالي بود كه شهر بابل 4000 قبل از ميلاد در اينجا صاحب تمدن و مدنيت بودند. و شهر شوش 3000 قبل از ميلاد صاحب مدنيت و تمدن پيشرفته بود. تمدني كه در آذربايجان –همدان، كردستان، لرستان وكوههاي زاگرس توسط ايل و طايفههاي معين كه از بابل آمده بودند تمدني پيشرفته بودند كه بعد از آنها هم قبايلي چون قوتيها، لولوبيها، اورارتوها، هوريها، مانناها، كاسيها، گيلزانها و… صاحب تمدن و مدنيت بودند. از آذربايجان شروع كرده تا بينالنهرين و خوزستان تمدني كه اين ملتها درست كرده بودند صاحب زبان التصاقي بودند كه منشأ تمام اين طوايف از آسياي ميانه بوده و مدنيت تمام آنها يكي بود(زهتابی،1382: 646-675).
دياكونوف مينويسد: حتي در زمان حكومت هخامنشي زبان آذربايجانيها زبان ايراني نبود بلكه همواره آنها زبان واحد خود را داشتند. او در جاهاي مختلف بيان ميكند كه شاهان هخامنشي نتوانستند در زمان حكومت خويش آذربايجان ايران و جمهوري آذربايجان فعلي را تابع حكومت خود كنند. كوروش به عنوان مؤسس حكومت هخامنشي و ديگر شاهان هخامنشي با وجود اينكه دولت ماد را بارها با هجوم وحشيانه غارت كردند اما در جايي نه خوانده و نه شنيدهايم كه اهالي آذربايجان در اثر اين غارتها كوچ كرده يا تابع فرهنگ و زبان حكومتهاي ديگر شده باشند(زهتابی،1382: 646-675).
الفباي قديم تركان اورخون و حتي قبل از آن الفباي «روني» بود. تاريخ زبان تركي در آذربايجان به سالهاي قبل از ميلاد بر ميگردد به عبارتي تاريخ زبان تركي در آذربايجان به دوران ماننا، ماد و حتي قوتي و لولوبيها بر ميگردد. كشفيات تاريخي گفته ما را به اثبات ميرساند. چون كه الفباي اورخون مانند هر الفباي ديگر به وجود آمده و در اثر گذشت زمان لازم به تكميلتر شدن بود. كشفيات نشان ميدهدكه اين الفبا از خيلي قديمها مشهور بوده و در اثر گذشت زمان تكميلتر گرديده است و در نهايت به شكل امروزي خود درآمده است. مدركي كه بتواند اين احتمال را تقويت كند بر ميگردد به سال 1970 كه در سرحد چين و شوروي در محلي به نام «گوري» در نزديكي «ايسيك گول» پيالهاي نقرهاي پيدا ميشود كه از سالهاي 4 – 5 قبل از ميلاد به يادگار مانده است. به عقيدهي برخي از عالمان قبل از الفباي اورخون تركان، الفباي «روني» وجود داشت كه از بالا به پايين و از راست به چپ نوشته ميشد(زهتابی،1382: 646-675).
دکتر طباطبایی با اشاره به وجود زبانهای محلی در ایران ادامه میدهد: زبانهای محلی ایران از لحاظ فرهنگی فاقد اهمیتاند و بیش از این قابلیت بسط و گسترش ندارند.
این سخن دکتر«هانسی اوجاقدا یانار» یعنی به قول ما ترکان آذربایجان این ادعای خام را در کدامین اوجاق میتوان پخت!؟
گذشته از حق و حقوق خیلی زبانها که در ایران قرنهاست رواج دارد، زبان ترکی و عربی به عقیده دکتر طباطبایی زبان محلی به حساب میآید و فاقد اهمیت. این در حالیست که خودشان خوب میدانند و به قول خودشان فارسی جدید را اگر تقسیم بر عربی و ترکی کنیم چیزی از آن برجای نخواهد ماند و این واقعیتی است که بدون تعصب باید قبول کرد.