خشم علمای مذاهب و مورّخان اسلامی از نفوذ آرای شعوبیّه در مذاهب اسلامی به روزگار غلبۀ شریعت از قرن ششم به بعد رخ می نمایاند و همین امر موجبات فروکش کردن نسبی فعالیت های شعوبی گری می گردد. در برخی منابع ایرانی از غلبۀ روح مجوسی بر عقاید اسلامی و عدم الفت به اسلام شکایت شده است.
این اتّفاق به معنی کنار گذاردن همۀ میراث شعوبی یا کنار گذاردن بستر فراهم آمده از سوی این گروه در ایران یا قلمرو اسلامی نیست، بلکه به معنی یک دورۀ نزول نسبی است و شعوبیان در قرون گذشته به حدّ کافی در ایجاد بسترهای لازم جهت به کرسی نشاندن آرای خود کوشیده اند و شاید از قرن ششم تا نهم کاری بیش از آنچه در گذشته انجام داده بودند، امکان پذیر نبوده است.
در دوران غلبۀ شریعت، هویّت فرهنگی و ملیّت اقوام غالب و مغلوب شکل گرفته بود و دیگر از آن کینه و انتقام ها و تدابیر خبر چندانی نبود. با این وجود آتش نهضت شعوبیّه کارش را کرده بود و خاکستر سرد و سیاهش جای خویش را یافته بود. در این زمان عربیّت که این بار نیز در پناه شریعت جا گرفته بود، بیشتر توانست مخفی شود و آثار مدوّن مستقل یا ادغام شدۀ خود را حفظ کند تا شعوبی گری عجمی، که ظاهراً بسیاری از فراورده های مستقل آن محو شد.
با این وجود متون جاسازی شده و عقیده ساز طرفین که نسل هایی بر آنها زاده و زیسته و مرده اند، برای همیشه به قوّت خویش باقی و جاودانه است. به روزگار غلبۀ شریعت بر ملیّت و قومیّت، متشرعان و متدیّنان که عرق عربیّت شریعت همچنان در عروقشان تعصّب می آفرید، به حذف و محو آثار مدوّن و مستقل شعوبیّه پرداختند و به خیال خود ساحت شریعت را از این آلودگی ها پاک ساختند؛ با این همه میراث فکری شعوبیّه در لا یه لای متون و منابع، شناخته نشده و به یادگار ماند. این میراث ها را می توان در بسیاری از منابع تاریخی، روایی، کلامی و حقوقی یافت. (شعوبیّه ناسیونالیسم ایرانی، ص 270)
قرون هشتم و نهم نیز اندیشۀ شعوبی به مانند دو قرن گذشته ظاهراً دوران ایستایی خود را سپری می کند. با این وصف نکتۀ مهم در اینجاست که نهضت شعوبیّه در دوره های قبل کار خود را کرده و تأثیرات خود را در زمینه های مختلف تثبیت کرده بود.
رسوبات فکری و اعتقادی این نهضت به میزان قابل توجّهی در تاریخ، فرهنگ و نگرش دینی در ایران آمیختگی پیدا کرده و بخشی از معتقدات مردم را شکل داده بود و بخشی از آرای شعوبیان در میدان عمل زندگی جاری و ساری بود و شعوبیه عجالتاً کاری نداشت تا انجام دهد و منتظر فرصت و شرایط جدیدتری بود، تا ضمن مرور آرای پیشین خود، متناسب با مقتضیّات روزگار تولیدات فکری و اعتقادی جدیدی را عرضه کند، اتّفاقی که مدّتی بعد رخ داد و در قرن دهم نشانه های دیگری از داغ شدن بازار شعوبی گری نمایان شد.
علی بابازاده