نگاهی به تاریخ اندیشه و پیدایش ملل و نحله در جامعۀ اسلامی، در کنار بررسی و تحلیل وقایع تاریخی، اعتقادی و سیاسی قلمرو اسلامی از صدر اسلام تا زمان پیدایش شووینیسم فارسی دوران معاصر در ایران، می تواند نشانه های بسیاری در بارۀ سابقۀ مکتب ناسیونالیسم افراطی موجود در ایران در اختیار ما بگذارد.
قراین دیگری هم سابقۀ وجود گرایش های قوم گرایانه را تا عصر ساسانی پیش می برند و معلوم می دارند نوع رفتارهای سیاسی ـ فرهنگی رخ داده در عصر ساسانی نیز به نحوی در پیدایی این گرایش ها ایفای نقش کرده و می توان تمایلات قومی در نزد یک گروه بخصوص از مردمان زیسته در فلات ایران را استمرار قوم گرایی عصر ساسانی دانست.
از نظر نگارنده، این عوامل هر کدام با نسبت هایی متفاوت در ظهور و استحکام شووینیسم در ایران تأثیرگذار بوده اند و منحصر کردن زمان پیدایی این نگاه به قرن نوزدهم میلادی، حق مطلب را ادا نمی کند. به بیان دیگر تأثیرپذیری از ناسیونالیسم پدید آمده در اروپای غربی یا سرمشق گرفتن از نوشته های مستشرقین تنها موجب پیدایی گرایش های ملّی گرایانه نبوده و این دو عامل نقش احیا کنندگی و کمک به باز تعریف ناسیونالیسم جاری در تاریخ را ایفا کرده است.
در مجموع چندین عامل در گذر زمان در ظهور ناسیونالیسم فارسی گرا، شووینیسم فارسی،باستان گرا و ترکی ستیز موجود در میان قوم مورد اشاره ایرانی و تقویت و پیشرفت آن دخیل بوده اند. از آن میان دو نمونۀ زیر توجّه افزون تری را می طلبد:
الف ـ تأثیرپذیری از غرب
ب ـ تأثیرپذیری از سابقۀ تاریخی ملّی گرایی فارسی
الف ـ تأثیرپذیری از غرب توسط شووینیسم فارسی
یک دلیل اصلی خودنمایی ناسیونالیسم فارسی گرای موجود در ایران و تبدیل آن به سیاست رسمی حکومت های ایرانی در صد سال گذشته به طور حتم نتیجۀ شروع رفت و آمدهای سیاسی و فرهنگی به اروپا و تأثیرپذیری از غرب بوده است. بخشی از مسئله حاصل گونه ای خودباختگی از سوی فرستادۀ سیاسی، فرستادۀ فرهنگی و محصّل ایرانی است که با مشاهدۀ پیشرفت جامعۀ غربی و مقایسۀ آن با اوضاع جامعۀ خود، به آن دچار می شود و بیشتر آنها نمی توانند حتّی به مرور زمان و خارج شدن از آن هیجان اوّلیّه؛ در زیر بار فشار حاصله از این تفاوت فاحش کمر راست کنند.
این خودباختگی موجب گونه ای تسلیم پذیری در برابر افکار تولید شده در جامعۀ غربی هم می گردد و باعث می شود شخصیّت سیاسی یا فرهنگی ایرانی بدون داشتن نگاه تنقیدی، به دیدۀ قبول به اندیشه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رایج در جامعۀ غرب بنگرد و در نگاه هیجان زدۀ خود پیروی از همان فرمول ها را برای سعادت جامعۀ خود بپذیرد.
این اتّفاق می تواند شکل پیچیده تری هم داشته باشد. نمایندگان سیاسی شاه ایران که با معیارهای جامعۀ ایران تربیت یافته و تجربه اندوخته اند، وقتی برای مذاکره با نمایندگان سیاسی دول اروپایی راهی آن دیار می شوند، در اثر فقدان تجربیات سیاسی ـ اجتماعی لازم و عدم شناخت از بازی های پیچیدۀ طرف مقابل، گرفتار اتّفاقاتی می گردند که موجب سقوط آنها در چاله های وحشتناکی از نوع تشکیلات سری یا خودکم بینی می گردد و در عمل آنها را به بازیگری در میدان دشمنان بدل می سازد.
مرور اتّفاقاتی که بر سر نخستین فرستادگان فتحعلی شاه آمد، مؤیّد این نگاه می باشد. وقتی بر حسب اتّفاق این دمدمه های اروپاییان با طبع مستعد برخی فرستادگان هم پوشانی پیدا می کند؛ نوع محصول این اتّفاق هم معیّن می گردد و نمایندۀ بازگشته به خدمتگزار فکر و سیاست دول غربی در ایران بدل می گردد.
در کنار این مسئله، به هر دلیل و انگیزه ای مستشرق در پژوهش های ایرانی خود به زبان فارسی و قوم فارس روی خوش نشان می دهد، به تاریخ ایران باستان اظهار علاقه می کند. از تاریخ سازی برای ایران بدش نمی آید. از تعریف و تمجید ایران و ایرانی هم بهره دارد. آریایی بازی راه می اندازد و همراه با اینها با ترک ایرانی هم سر سازگاری ندارد.
حاصل همۀ اینها آن می شود که شخصیّت فرهنگی و سیاسی ایرانی وقتی با گروه کثیری نویسندۀ ایران پژوه غربی رو به رو می گردد؛ نخست احساس مهم بودن می کند، در مرتبۀ بعدی از کثرت منابع طرف مقابل حیرت زده می شود و در ادامه با مشاهدۀ روش تحقیق مناسب غربی پا به مرحلۀ دلباختگی می گذارد و چاره ای جز این نمی یابد که نوشته های محقّقان غربی را چیزی در مایه های وحی مُنزل تلقّی کند و بکوشد برای جبران نداشته ها؛ پای خود را بر جای پای نویسندۀ غربی بگذارد؛ بخصوص که نگرش مستشرق با طبع خودبزرگ بین او سازگار است.
فارسی گرایی و باستان گرایی در ایران جدید و معاصر یک محصول غربی بود که پیروان ایرانی آن در کنار ساده دلی و خودباختگی، از علاقه به تعریف و تمجید از حال و گذشتۀ قوم خود هم بهرۀ کافی داشتند و بر پایۀ همین مقدّمات، داوطلبانه کلاه بافتۀ غربی ها را بر سر خود گذاردند و این ناسیونالیسم منحط را به عنوان یک مائدۀ آسمانی تلقّی کردند، تا در بودن آن نبودن های بسیاری را جبران شده ببینند و البتّه خواسته و ناخواسته از آن روز یک مصیبت اختلاف افکن و پایان ناپذیر و یک تهدید کنندۀ وحدت ملّی ایران در کشور ما زاده شد.
با وجود غیر قابل انکار بودن روند مورد اشاره و نقش غیر قابل انکار آموزه های غربی در شکل گیری ناسیونالیسم فارسی گرا در ایران، از سیر تاریخی این اندیشه هم نباید غفلت کرد. عادت به خودستایی و خودبزرگ بینی در نزد نخبگان یک قوم از اقوام ایرانی امری ریشه دار و قدیمی است و آنچه در قرن سیزدهم شمسی رخ داد، رجوع به یک نگرش و اعتقاد کهنه هم بود که با همان شعارها، همان نگرش ها، همان تکبّرها و همان خودستایی ها گام به عرصه نهاد و این بار موفّق شد در کنار حفظ معتقدات خود به عنوان یک مکتب، با به دست آوردن قدرت سیاسی و دیوانی در جهت تعمیم اندیشه هایش گام بردارد.
این مفکوره و مدّعیان آن یک خوشبختی دیگر هم داشتند و آن این بود که در مقطع تاریخی مهمّ و مناسب اختیار امور را به دست گرفتند. ناسیونالیست های ایرانی در شرایطی که کشور بر اساس ضروریّات و اقتضائات در آستانۀ مدرنیزاسیون و پروسۀ ملّت سازی قرار داشت؛ عهده دار امور شده و موفّق گردیدند با حسن استفاده از این نقطۀ عطف تاریخی، سند بسیاری از داشته های فرهنگی، سیاسی و تاریخی همۀ اقوام را به نام یک قوم از اقوام ایرانی ثبت کنند.
شووینیسم فارسی و سرچشمه های آن/علی بابازاده