من از تاریخ و فرهنگمان شرمنده نیستم. اما برآنام که این تاریخ و فرهنگ، افتخارآمیز نیست. در مقالهی “ایران، سرزمین فاجعه و جستوجوی نجات” دیدگاه خود را در بارهی تاریخ و فرهنگ ایرانیان به تفصیل توضیح دادهام.
از نظر من تاریخ ایران توسط چرخهی فاجعه و استبداد ساخته شده است و فرهنگمان، فرهنگ انقیاد و تزویر است. این فرهنگ، فرهنگی است که انسانبودنمان را (آنطور که هستیم) بهرسمیت نمیشناسد. نیازهای طبیعیی ما را دایماً سرکوب میکند و ما را به سوی تزویر سوق میدهد.
من بهعنوان یک ایرانی نمیتوانم به فرهنگمان و تاریخمان افتخار کنم. من به ایران فردا میاندیشم؛ به ایرانی انسانیتر و شایستهتر که در آن انسانها (مرد و زن) خودتعیینگر باشند و تکثرگرایی و دموکراسی در آن نهادینه شده باشد و حقوق بشر در آن محترم شمرده باشد و زنان مالک جسم و جان خود باشند و هیچکس مالک کس دیگری نباشد و مدنیت و قانونمندی در آن موج بزند و قدرت سیاسی در آن مهار و توزیع شده باشد و عشق انسانی در آن ممنوع نباشد.
ایران فردا را ما میبایست با کنشگریمان بسازیم و به جای نگریستن به آسمان برای پیداییی تغییر و بهبود وضعمان، به دستان خودمان نگاه کنیم و با دستان خودمان جهان بهتری بسازیم.
کوروش قرنها است که مرده است. تو خود کوروشی باش اگر چیزی در چنته داری! اما اگر دستانات خالی است، سکوت پیشه کن و از مردهپرستی سخن مگو! اسطورهها گرد و خاک به راه میاندازند و از پس این گرد و خاک، فاجعه آفریده میشود. اگر میتوانی، خود اسطورهای از خویش بیافرین و اگر ناتوانی، خاموش باش و گور گذشتهگان را دستکاری مکن!
مواظب باشیم به نام مخالفت با اعراب و اسلام، مشتی ایرانپرست ما را دچار توهم نکنند و بار دیگر فریب یک ایدئولوژی به نام ایرانپرستی را نخوریم. ایران دیروز و امروز را نقد کنیم و بکوشیم ایرانی بهتر و شایستهتر برای همهی مردمان این سرزمین (از ترک و لر و فارس و عرب و بلوچ و ترکمن و گرجی و تات و گیلک و مازنی و کرد و لک و کرمانج و …) و با هر اعتقاد و مکتبی بسازیم.
✍️ حسن محدثی گیلوایی