شیخنشینهای عربی و ادعاهای پانایرانیستها
ادعایی کهنه در میان پانایرانیستها رایج است که هنوز هم بعضاً در محافل فکری و سیاسی شنیده میشود. این ادعا که یکی از عوارض الحاقگری و توسعهطلبی ناسیونالیسم پارسی- ایرانیاست، نه تنها وجود تاریخی شیخنشین ساحل شمالی خلیج بصره (خلیج فارس) یعنی شیخنشین بنیکعب؛ شیخ جابر و دو فرزندش؛ شیخ مزعل و شیخ خزعل را انکار میکند، بلکه مدعی مالکیت بر مناطق جنوبی خلیج و شیخنشینهای آن نیز میشود. همچنین برخی از منتقدین و مخالفین خاندان و حکومت پهلوی، این ادعای نادرست را پیش میکشند که بحرین متعلق به ایران بود و محمدرضا شاه آن را از ایران جدا کرد.
به تثبیت و تصریح منابع از جمله لرد کرزن که خود از بنیانگذاران فکری و سیاسی ایران و ناسیونالیسم تمرکزگرای پارسی- ایرانی است، همزمان با دورهی ناصرالدین شاه، شش شیخ نشین رأسالخیمه، امالقوین، عجمان، شارجه، دوبی و ابوظبی در ساحل جنوبی خلیج وجود داشتهاند. این شیخنشینها به مثابه هستهی اولیهی کشورهای امروزی این ناحیه، دولتهایی کوچک، نیمهمستقل و تحت نظارت انگلستان بودند. اگرچه دولت عثمانی نیز نفوذی در این منطقه داشته و مدعی حاکمیت و مالکیت بر قسمتی از این شیخنشینها بود اما در عمل کاری از پیش نبرده و نفوذ و استیلای انگلیس بر این شیخنشینها مانع حضور و نفوذ هر قدرت دیگری بود. پس از قدرتیابی آل سعود در عربستان، آنها نیز مدعی مالکیت و حاکمیت بر شیخنشینهای این منطقه شده و حتی برخی از شیوخ آنها را باجگزار خویش کردند اما باز به خاطر وجود قدر قدرت انگلیسیها، کاری از پیش نبرده و نتوانستند آنها را به تصرف و تملک خود درآورند. در عین حال دولت بریتانیای کبیر حاکمیت خاندانها و شیوخ حاکم بر این شیخنشینها را به رسمیت شناخته و هیچگاه به برانداختن آنها اقدام نکرد. بهجز شیخنشینهای ساحل جنوبی خلیج، شیخنشینهای قطر و بحرین نیز از مهمترین شیخنشینهای این منطقه بودهاند. وضعیت این دو شیخنشین نیز دقیقاً مانند سایر شیخنشینها بوده است. سرزمینهایی کوچک و خودمختار با جمعیت عرب و حاکمیت خاندانی از میان طبقات اشراف این مردم و بسیار مترقیتر از بخش شمال خلیج که اندک اندک به تصرف دولت ایران درمیآمد. این عامل یعنی استیلای دولت مرکزی بر منطقهی تاریخی عربستان (خوزستان) خود مانعی مهم در برابر اقدامات و اصلاحات محلی شیوخ بنیکعب (مزعل و خزعل) بود. دولتی فشل که دغدغهای جز به دست آوردن مبالغی پول توسط کارگزاران غیر بومی فاسد در منطقه نداشت. سرانجام نیز همین استیلا در دورهی رضا خان، با بهانهها و تبلیغات دروغین به حکومت شیخ خزعل پایان داده و دستاوردهای دورهی حکومت این خاندان را نیز نابود کرد. استیلای مطلق و خصمانهای که آغازگر انحطاط این منطقه شد. انحطاطی شدید و تاریخی که به وضوح در مقایسهی این منطقه با شیخنشینهای آن سوی آب نمایان میشود.
لرد کرزن که توصیف بسیار جالبی دربارهی صید مروارید در بحرین به عنوان بزرگترین منبع مروارید جهان نوشته است (کرزن، 1373، ج2: صص546-544)، در ارزیابی نهایی از وضعیت این شیخنشینها از جمله بحرین، مینویسد؛ «دولت ایران در حال حاضر بیش از هر زمان در کرانههای شمالی خلیج حکومت قدرتآمیز و حاکمیت بیمعارض دارد. در سواحل جنوبی نیز دولت عثمانی میکوشد حدود نفوذ خود را در عربستان بسط دهد و امیرنشینهای عربی هم با استقلال تام یا نسبی وجود دارند اما در میان همهی این عوامل، وجود مقتدر بریتانیاست که با اقتدار کامل و قرین عدالت، شاهین ترازو را در دست دارد» (همان: ص55)
سیدمرتضی حسینی