صدای پای چکمههای رضاخان میآید!/عیسی یگانه
از زمانی که رضاخان با دسیسه و دخالت انگلیسیها، در ایران به قدرت رسید، او با اعمال دیکتاتوری مستمر، تمام ارزشها و دستاوردهای آزادیخواهانه و بسط حکومت مردم بر مردم انقلاب مشروطیت را در عرض 16 سال حکومت خود نابود ساخت، اعمال سیاست سرکوب، سکوت و عدم اعتراض نمایندگان مجلس شورای ملی و نیز بی تفاوتی و حتی حمایت فکری و یا ترس بسیاری از روشنفکران از اقدامات نابخردانه رضاشاه موجب تشدید فضای استبدادی در ایران گردید.
سؤال بزرگ اینجاست اگر این سیاستها به نفع کشور بود و استبداد رضاخان عین مصلحت برای توسعه و پیشرفت ایران محسوب میشد، با این وجود، چرا بیشتر مردم، روشنفکران و اهل سیاست ایران از فرار دیکتاتور بزرگ در شهریور 1320 خرسند شدند؟! پاسخ ساده است چون روشها و مدلهای استبدادی برای ترقی و پیشرفت کشور چارهساز نبود و بر خلاف ارزشهای مدرن توسعه و رشد جوامع است.
با اینکه در ابتدای شروع سلطنت محمدرضاشاه پهلوی، در برزخ آزادی نسبی بوجود آمده، برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی و مطبوعات به مذمت اقدامات رضاشاه پرداخته و اعمال استبدادی او را مورد تنقید قرار دادند اما میراث استبدادی، فرهنگی و سیاسی رضاخانی در ایران تماماً از بین نرفت و بخش زیادی از دانش آموختگان خواهی و نخواهی تحت تأثیر تبلیغات مدرسه، دانشگاه، مطبوعات و کتابهای جهتدار سیاسی و تاریخهای جعلی، تربیت یافته مکتب نژادپرستی و آریاپنداری رژیم او شده بودند.
این روند ناسالم توسط امکانات مادی، آموزشی، فرهنگی و امنیتی دستگاه حکومتی رژیم پهلوی و نیز برخی افراد کجفهم به منظور تقویت روحیه و افتخار کاذب به تاریخ قومی خاص و نیز ترویج و تبلیغ نژادپرستی آریایی به تبعیت آلمان هیتلری توسط حزب پان ایرانیستها و … ادامه یافت. برای تداوم چنین سیاستی، کتابهایی که در آن جعل تاریخ به نفع یک قوم خاص به شدت رواج داشت، در خارج و داخل کشور به صورت سفارشی تدوین گردید و در آن نوعی تاریخسازی و ادعای داشتن تمدن باشکوه پیش از اسلام در ایران، به ویژه در عرصه رسانههای جمعی به نوعی تئوریزه شد.
جالب اینجاست این پدر و پسر تاجدار در اصل زبان و تبار دیگری داشتند! توهم آریا انگاری خود، آنان را حتی در مسیری انحرافی علیه مردم همتبار خویش انداخته بود.
مجموعهی سیاستهای رضاخانی و افراد وابسته به این جناح فکری، در جهت پیشبرد سیاست ایجاد تک زبانی در جغرافیای ایران، مسیر عادی و غیر سیاسی توسعهی و شکوفایی زبانی و فرهنگی اقوام مختلف ایرانی را در کشور بست و آن را باژگونه کرد و منجر به تولید یک نسل بیهویت یا و از خود بیگانه در میان افراد تحصیلکرده و غیر تحصیل کرده اقوام مختلف ایرانی کرد، از سویی هم آن را در یک مسیر سیاسی سوق داد.
با اینکه تاریخسازی جعلی و نیز سرکوب فرهنگی و سیاسی فعالان عرصه فرهنگی دیگر اقوام تا حدودی موفقیتآمیز بود و در این عرصه، روشنفکرانی چه در حوزه تفکرات انقلابی چپ و چه در حوزه راست و حتی دارندگان تفکرات مذهبی وابسته به ایدئولوژی آریایی و اعمال سیاست ظالمانه تک قومی به عرصه ظهور آمدند و این گونه فعالان سیاسی و فرهنگی در درجات مختلف به نوعی مقلدان افکار شوونیستی امثال رضاخان محسوب میشوند؛ یعنی آنان نیز با وجود شعارهای دمکراسی خواهانه ظاهری، در اصل از سیاست ایجاد یک جامعه تک زبانی به بهانه حفظ وحدت قومی و ملی در ایران جهت جلوگیری از فروپاشی کشور به عنوان تنها راه ممکن، به سیاست و دکترین رضاخانی اعتقاد تام دارند و حقوق قومی و زبانی دیگر اقوام ایرانی را به شدت نفی مینمایند و سیاست سرکوب را تجویز مینمایند.
به زبان سادهتر باید اشاره داشت اغلب روشنفکران ایرانی به استثنای یک عده قلیل و انگشت شمار، در این خصوص بیمارگونه رفتار کرده و میکنند. آنان بدون آوردن استدلالهای منطقی، در مواجهه قلمی، مباحث و مناظرات با فعالان عرصه زبانی اقوام ایرانی، آنان را با انگهای مختلف خرابکار، تجزیهطلب، وابسته به آنسوی مرزها و … مورد خطاب و اهانت قرار میدهند، یعنی با یک روحیه استبدادی مشابه رضاخانی، در سرکوب خواستههای به حق و قانونی قومی و زبانی اقوام ایرانی تلاش میکنند.
متأسفانه در روزهای اخیر موضعگیری بسیار تند، افراطی و تهدیدآمیز وزیر ارشاد و برخی مسئولین فرهنگی کشور و سخن از سرکوب و دخالت پلیس علیه کسانی که از زبانهای ملی و قومی خود در نامگذاری اماکن اقتصادی و فرهنگی و … استفاده مینمایند؟!! افکار عمومی را سخت مشوش ساخته است. آیا شایسته است آن وزیری که داعیه سکانداری یک نهاد فرهنگی
سرفصل همهی این گونه موضعگیریها در انحصارطلبی خاص برای توسعه زبان فارسی و تبعیض علیه زبان مادری و ملی دیگر اقوام ایرانی خلاصه میشود و سؤال اینکه آیا این گونه بیانات تند در نظام فعلی و اسلامی، شبهه آمدن صدای پای رضاخان و احیای روشهای استبدادی او را در اذهان عمومی متبادر نمینماید؟
در این بین سؤالات مهم دیگری هم پیش میآید:
1- چرا نشریات و روزنامههای کثیرالانتشار کشوری در نقد این گونه بیانات انحصار طلبانه سکوت کردهاند؟
2- چرا نمایندگان مجلس شورای اسلامی که داعیه دفاع از حقوق مردم را دارند و در حین تبلیغات انتخاباتی اجرای اصول 15 و19 را به میان میکشند، ساکت هستند و وزیر یاد شده را استیضاح نمیکنند؟
پاسخ این سؤالات هم بر آگاهان مسایل کشور معلوم و مبرهن است!!!
به نظر نگارنده، بسیاری از افراد مسئول و تأثیر گذار هر دو جناح راست و چپ، قدم در جای پای سیاستهای سرکوبگرانه فرهنگی و زبانی رژیم پهلوی گذاشتهاند و اینان هرگز به ایفای حقوق قومی ملل و اقوام ایرانی راضی نخواهند شد چون ذهنیت بیمارگونه آنان، دچار آفتزدگی نژادپرستی و توهمات توطئه شده است.
در پایان باید گفت این گونه راههای حاشیهای و تنشزا راه چاره مناسبی برای کشور نیست و بلکه نتیجه ادامه چنین روندی، موجب تشدید نفاق قومی در ایران شده و راهحلهای قانونی و متناسب را مسدود خواهد کرد و در این عصر ارتباطات بینالمللی و وجود فضای مجازی، اعمال چنین دیکتاتوریهای فرهنگی و زبانی دیگر کارساز نخواهد شد و ضرر اصلی آن موجب بالا رفتن هزینهها و برخوردهای قومی و بحران سازی برای کشور خواهد شد. یعنی مسئولین کمسواد با موضع گیری اشتباه، خودشان بحرانساز بوده و تنشآفرینی میکنند و نباید مسئولیت و گناه آن را به گردن دیگران بیاندازند.