پایان کار صفویان در قرن دوازدهم نیز از تحرکات شعوبی تهی نیست. در جریان حملۀ محمود افغان به ایران، نخستین کسانی که در داخلۀ ایران به او پیوستند و در زمرۀ لشکریان او درآمدند و در محاصره و اشغال اصفهان، شیراز و قزوین دست داشتند، زرتشتیان کرمان بودند که بر پایۀ تفکّرات نژادی، زبانی و دینی خود محمود افغان را منجی ایران می دانستند.
قرن دوازدهم هجری قمری وقایع قابل توجّهی در خود دارد. از سال 1135 هـ . ق. دوران متلاطم و بی ثباتی در ایران آغاز می گردد. در این سال اصفهان به دست محمود افغان سقوط می کند، لیکن سال 1148 هـ. ق. مصادف با تاج گذاری نادرشاه را می توان زمان رسمی انقراض صفویان دانست. دوازده سال بعد؛ یعنی، سال 1160 هـ. ق. نادرشاه درمی گذرد و صفحات غربی ایران عرصۀ تاخت و تاز مدّعیان سلطنت قرار می گیرد.
در سال 1163 هـ. ق. کریم خان زند با غلبه بر دیگر مدّعیان، شریک فرمانروایی جانشینان نادر در فلات ایران می گردد و فرمانروایی او تا سال 1193 امتداد پیدا می کند. در این سال با درگذشت کریم خان؛ آقامحمّدخان قاجار مدّعی سلطنت گشته و پس از غلبه بر جانشینان کریم خان؛ در سال 1209 بر تخت شاهی ایران می نشیند.
مهم ترین وقایع این دوران پس گرفتن حاکمیّت از افاغنه، فتوحات نادر و تمایلات این پادشاه ترک به زمان مادری و ایل و تبار خود است، که البتّه با درگذشت نابهنگام او از قِبَل این تمایل و علاقه استفادۀ چندانی دست زبان ترکی در ایران را نمی گیرد و شاید مشاهدۀ این جنبه از کار نادر یک بار دیگر شعوبیان را به تحرّک واداشته باشد و اتّفاقات قرن سیزدهم از نتایج این تحرّکات محسوب گردد.
قرن سیزدهم هجری قمری حلقۀ واسط بین شعوبیان قدیم و نوشعوبیان می باشد. با پایان کار صفویان، در کشاکش هایی که بیش از نیم قرن به طول می انجامد، ایران شاهد ظهور و سقوط های پادشاهان و مدّعیان سلطنت می گردد و در این مدّت ثبات چندانی در امور داخلی ایران وجود ندارد.
مطمئناً این بی ثباتی ها تأثیر منفی چندانی بر جریان امور شعوبیان نداشته و این گروه به شیوۀ اسلاف خود همچنان از فرصت های پیش آمده در جهت تقویت موقعیّت خود و اندیشۀ خود بهره برده اند. اتّفاقات بعدی در حوزۀ زبان و فرهنگ مؤیّد جاری بودن روح شعوبیّه بر اندیشه و سیاست و فرهنگ ایران است.
با وجود اینکه اتّفاقات بعد از مرگ کریم خان به سان گذشته باز هم بر حاکمیّت یک سلسلۀ ترک دیگر در ایران ختم می گردد، لیکن از نقطه نظر فکری و سیاسی دوران جدید توفیری با گذشته ندارد، بلکه اندیشۀ شعوبی در این دوران شرایط مطلوب تری هم حاصل می کند و در قرن سیزدهم علاوه بر فارسی نوازی فتحعلی شاه، نوشعوبیانی که از یک سو از آبشخور شعوبی گری جاری در تاریخ بعد از اسلام ایران برخورداری دارند و از سوی دیگر از گرمای دمدمه ها و تأثیرات غرب و مستشرقین برخاسته از غرب دارای تعلّق خاطر به شعوبیان و منویّات ایشان برخورداری می یابند، میدان را برای فعالیت دور جدیدی از فعالیت های شووینیستی خود فراهم می بینند.
قرن سیزدهم شمسی شاهد ظهور نوشعوبیان نامداری می گردد. این گروه با ترکیب آموخته های تاریخی خود و تعلیمات پیغام آوران پان فارسیسم و آریایی بازی زنگار گرفتۀ شعوبی گری را جلای دوباره ای می دهند و زمینه را برای کارهای نکردۀ گذشته آماده می سازند.
علی بابازاده