صمد بهرنگی تقسیمبندی قدیمی عوام- خواص و نخبه- توده را برهم زد و هر دو گروه را شیفته خود کرد
از یک طرف تحسین نویسندگانی مانند براهنی، ساعدی، سهند، آلاحمد، شاملو، هزارخانی، درویشیان، رئیسنیا، سرکوهی، طبری، فرزانه، نابدل و… را برانگیخت و از طرف دیگر بچههای دهات آذربایجان سالها بایاتی «آی اوشاقلار صمدعمی گلمهدی» را زمزمه کرده و سالخوردگان نام صمد را برای کودکان انتخاب کردند.
اقبال ویژه هر دو گروه به صمد بیجهت نبود زیرا او سخنگو و نماینده تمامیت جامعه آذربایجان بود. شاملو مرگ صمد را «فرو نشستن بامی، پرپرشدن گلی، خاموشی شمعی و از پا افتادن مبارزی ندانسته بلکه آن را ویرانی شهر، تاراج باغ، شکستن چلچراغ و تسلیم شدن سنگر میداند» و براهنی «صمد را اسطوره ملیت ستمدیده آذربایجان میداند که شدیداً و عمیقاً بر واقعیتهای حیات مردم آذربایجان استوار است».
شاید شعر «قربانیمی قبول ائیله آراز» سروده بولود قاراچورلو (سهند) برترین مرثیه و شعر «صمد کؤنلومدهدیر» سروده علیرضا نابدل (اوختای) مردمیترین و ماندگارترین اثری است که در مورد صمد نوشته شده است. خانوادهای را فرض کنید که محصول یکساله آنها درست سر خرمن آتش گرفته باشد. پدر خانواده که خود را مسئول رزق و روزی فرزندان میداند با زانوان سست شده بر تختهسنگی نشسته و جرعه آبی میخواهد تا آتش سینه داغدارش را فرونشاند ولی کوزه نیز میشکند و آب میریزد. سهند، صمد را همان خرمن به بار نشسته و کوزهی آبی میداند که قرار بود بعد از سوختن خرمن بیستویک آذر، داغ سینه پدر را خاموش کند ولی مرگ ناباورانه به سراغش آمد:
نه یازیم صمد؟!
دنلی خرمنیمین یانماسین یازیم؟
سرین سو کوزهمین جالانماسین یازیم؟
داغلی سینهمین آلوولانماسین یازیم؟
من سنه نه یازیم صمد؟
ولی مرثیه اوختای در کنار غم فقدان صمد سرشار از امید بوده نوید خیزش دوباره خرمنسوختگان را میدهد و برای همین به خاطره جمعی آذربایجان تبدیل شده و ناخودآگاه خیلیها در لحظات غم و شادی این شعر را زمزمه میکند. با وجود صدها آواز مرتبط با آزادی سرزمین مادری، این دو سرباز نیز حین سرکشی به مناطق آزادشده قاراباغ، ناخودآگاه به یاد صمد افتاده و شادی خود را با غریق آراز قسمت کرده و در ساحل آراز دنبال او میگردند:
آختارین آرازین چنلی بئلینده
تبریزین گول اوغلون، مهریبان اوغلون
ابراهیم رشیدی