طالبوف و نمایندگی مجلس اول مشروطه/علی مرادی مراغه ای
مجلس اول مشروطه که به توپ بسته شد یکی از برجسته ترین مجالس ایران بوده و در بین نمایندگان آن، وکلای تبریز جزو برجسته ترین نمایندگان بودند، اما در بین دوازده نماینده تبریز نیز، عبدالرحیم طالبوف تبریزی برجسته ترین و باسواد ترین نماینده بوده، شخصیتی روشنفکر، آزادیخواه و فیلسوفی 73 ساله و از پیشکسوتان جنبش بیداری ایرانیان که در این زمان در «تمرخان شوره»می زیست و در واقع، مردم تبریز هوشیارانه، وکالت را بر او تحمیل کردند.
البته طالبوف وکالت را قبول کرده از انجمن تبریز میخواهد مهلتی چهار ماهه به او بدهند تا اموراتش را رتق و فتق کرده سپس خود را به تهران برساند.(جریده ملی، روزنامه انجمن تبریز، نمره16، 23شوال1324)
هفت نماینده دیگر تبریز در میان استقبال بی نظیر مردم در 23ذیقعده1324//8ژانویه1907 با درشکه از راه جلفا، قفقاز و گیلان عازم تهران می گردند و به هر شهر قفقاز که وارد میشوند انبوهی از مردم بالاخص مهاجرین ایرانی که از دست فقر و فلاکت برای کار و جستجوی نان ترک وطن کرده اند از نمایندگان تبریز استقبال پرشوری میکنند هزاران هزار «همشهری»های نگونبخت و کارگرانی که امید بسته اند به مجلس و تحولات ایران تا بلکه سرنوشت آنان را بسوی نیکبختی رقم زند!
طالبوف نیز از تمرخان شوره برای گفتگو و دیدار با هفت نماینده تبریز، خود را به آنها رسانده و به آنان قول میدهد که بزودی پس از آنها، خود را به تهران خواهد رساند.(تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی…ص193) و یک عکسی جمعی می گیرند.(عکس در زیر این نوشته آمده)
نمایندگان تبریز در انزلی که پیاده میشوند، کثیری از مردم شمال به پیشوازشان می آیند اما به تهران که می رسند استقبال مردم به اوج خود می رسد، تا بیرون دروازه صف کشیده بودند و گاوی را در زیر پایشان قربانی میکنند اما حاجی صادق نامی میخواهد دو پسر نورس خود را در زیر پای نمایندگان تبریز قربانی کند! میرزا فضلعلی آقا از نمایندگان تبریز میگوید:
«ما می باید قربانی این نورسان گردیم و از ما سنی گذشته که باید تمام کوششهای ما از بهر این کودکان باشد…»(روزنامه انجمن تبریز…شماره48)
مجلس اول با رسیدن نمایندگان تبریز قوت و رونق می گیرد اما هنوز بزرگترین غایب مجلس طالبوف است! چراکه، شیخ فضل الله نوری کتاب «مسالک المحسنین» نوشته طالبوف را دستاویز قرار داده و او را تکفیر نموده، از درباریان، شاهزاده کامران میرزایِ پست فطرت نیز بدنبال فتوای شیخ، کتاب را ضاله نامیده(اندیشه های طالبوف،…ص10) و رفته رفته زبانزد مردم میگردد که طالبوف کافر است و این خبر زمانی پراکنده میشود که طالبوف در حال آماده حرکت به تهران و مجلس بوده «…اسباب را چیده تهیه سفر دیده بودم …بعد از سه چهار روز این اخبار از طهران و تبریز رسید حالا منتظرم که حقیقت اسلام و قران با …مدعی گمراه چه خواهد کرد»(همان منبع…ص10)
و سپس در نامه ای به میرزا فضلعلی آقا یکی از نمایندگان تبریز می نویسد که«از سفر طهران صرف نظر کردم…»(همان)
سی سال بعد که احمد کسروی میخواهد تاریخ مشروطه را بنویسد بر طالبوف توپیده و ایراد می گیرد که چرا ترسیده و در آن لحظه حساس که مجلس به او اینهمه نیاز داشته، پاپس کشیده:
«…او در این زمان وا زد و دلخوشی از این جنبش و کوشش ایرانیان نمی داشت این بسیاری کسان است که در راهی که می کوشند چون به یک جایی رسیدند دیگر آزرده شوند و رو برگردانند طالبوف از این کسان بود…یکی نپرسیده که چه می خواهی. اگر می گویی نمی بایست مشروطه گرفته شود پس آن نوشته های تو بهر چه بود»(تاریخ مشروطه ایران، کسروی…ص190)
بدون شک، کسروی در آن زمان از قدرت آن تکفیر بی خبر بود که البته بعدها خود قربانی آن تکفیر گشت و با تمامی وجود، قدرت آن را چشید…!
مجلس اول از وجود فیلسوفی برجسته محروم ماند، فیلسوفی که قبل از به توپ بستن مجلس و افتادن مشروطیت ایران به هزاران مشکل لاینحل، پیشاپیش و بدرستی عاقبت مشروطه ایران را پیش بینی کرده بود:
«این ملت نجیبه هنوز بیدار نشده، یا بیدار شده هشیار نشده؛ از بیماری صحت یافته، اما تیمار نیافته؛ آزادی را شنیده، اما لذت او را نچشیده؛ ترازوی صحیح را گرفته، اما چیز صحیح الوزن نکشیده؛ انبار خریده، اما مالتجاره هنوز نچیده؛ انجمن ملی تاسیس نموده، ولی یک مطبعه دایر جمیع دهات قفقاز احداث ننموده…
ایران تاکنون اسیر یک گاو دوشاخ استبداد بود؛ اما بعد از این اگر اداره خود را قادر نشود، به گاو هزار شاخی دچار گردد»»(آزادی و سیاست، طالبوف…ص39)