اینکه ما تا امروز مدرکی مبنی بر مجرمیت شما بدست نیاوردهایم، دلیلی بر بیگناهی شما نیست، بلکه بدان دلیل است که شما خوب مخفیکاری کردهاید و اعتراف نمیکنید وگرنه ما میدانیم که همه شما مجرمید».
این شالوده ذهنی افرادی است که از نظر آنها همگان متهم سلول انفرادی هستند و آنها باید دلیل مجرمیت پیدا کنند و تا پیدا کردن دلیل محکمهپسند اتهام میزنند، داستان میبافند و دنبال سرنخهایی میگردند.
میرجعفر پیشهوری نیز ساکن همیشگی سلولهای انفرادی است که بازجویی او هنوز ادامه دارد و پروندهاش از نظر بازجو هنوز مختومه نشده است. در حالیکه ده سال شکنجه و بازجویی جلادان رضاشاهی نتوانست برای او دلیل مجرمیت دست و پا کند، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و روابط بسیار نزدیک و دوستانه ایران با روسیه، مخالفان ایرانی پیشهوری امیدوار شدند تا از اسناد شوروی مدرک معتبری برای محاکمه پیشهوری بدست خواهند آورد. همکاری دو وزرات خارجه نیز به جایی نرسید. گروهی از محققان ایران برای تحقیق در اسناد شوروری سه سال ساکن مسکو شدند تا سند دست نشانده بودن پیشهوری را پیدا کنند. تنها ره آورد این سفر تحقیقاتی، ساخت مستند «ایرانیان سیبری» توسط اصغر فردی بود که در آن پیرمردها و پیرزنهایی را که سختی تبعید به سیبری را به جان خریده و بعد از هفتاد سال همچنان به آرمانهای فرقه دموکرات وفادار مانده بودند؛ وادار میکرد تا از دلتنگیهایشان برای وطن و آرزوهای برباد رفتهشان با بینندگان حرف زده و گریه کنند.
هنوز هم حاکمان تاریکخانهها و مالکان سلولهای انفرادی از تلاش برای اتهام زنی به پیشهوری دست برنداشتهاند و هر از چندی ظن و گمانهای خود را در اختیار تفاله جمعکُنهایی قرار میدهند تا برعلیه پیشهوری اقامه جرم کنند. جمیشد نیازی یکی از آن تفاله جمعکُنها است که در کتاب «قوس زندگی پیشهوری» سعی بیهود کرده است تا اربابان خود را به مراد دل رسانده و این بار پیشهوری را در دادگاه تاریخ محکوم نماید.
این کتاب پر از گزارههای نادرست و اثبات نشده است. در صفحه 226 نوشته که در سال 1320 حیدر علیاوف در پوشش کارمند سفارت شوروی در تهران مشغول فعالیتهای مهم و خطیری بوده است در حالی که حیدرعلیاوف در آن سال هنوز هیجده ساله نشده بود و نمیتوانسته در چنان پست مهمی بوده باشد. این کتاب بدون ذکر حتی یک منبع از پنجاهوشش نفر نام میبرد که در فاصله سالهای 1300 تا 1309 در دانشگاهی در باکو دورههای حزبی و سازمانی آموختهاند در حالیکه فاصله سنی برخی از آنها با دیگری نزدیک چهل سال است و بسیاری از آنها در دوره مورد بحث در گیلان، آذربایجان و تهران زندگی کرده و فعالیت داشتهاند.
از دید یک مامور امنیتی اینکه نوجوانی بتواند خودش کارهایی از قبیل مقالهنویسی، سایت گردانی و کار با برخی نرم افزارها را یاد گرفته باشد محال است. آنها همیشه فکر میکنند که افراد در مکانهایی سری و مخفی دوره دیدهاند. لحن این کتاب نیز، اتهامزنانه و پیشداورانه است و در مواقعی سعی میکند به زندگی خصوص افراد نیز وارد شده و از آنجا هم سرنخهایی بدست آورد.
این نویسندگان برای محکوم کردن زندانی خودشان دست به هر خس و خاشاکی میزنند. در صفحه 174 کتاب آمده است که اگر چه کتاب «زندگی من» منسوب به ابوالقاسم لاهوتی کتابیست مجعول، اما چیزهایی که در مورد پیشهوری در آن کتاب نوشته شده است حقیقت دارد و درست با استناد به آن کتاب مجعول در صفحه 195 گزارش خود را تقدیم بازپرس پرونده میکنند که «پیشهوری مسئول توزیع منابع مالی و وجوه نقدی بوده است که از طریق شوروی به ایران ارسال میگردیده است». همه آنهایی که حتی یکروز بازجویی شدهاند خوب میدانند که یک ذهن امنیتی در صدد یافتن روزنههایی است که متهم خود را به اخذ کمک مالی محکوم کند. کتابهای فراوانی در نقد و رد نظرات پیشهوری نوشته شدهاند، اما اکثر آن کتابها خواستهاند نارسایی اندیشه و کارنامه پیشهوری را به خوانندگان نشان دهند. اما این کتاب با کارنامه قلمی و اندیشه نویسنده روزنامههای آژیر و آذربایجان کاری ندارد، فقط میخواهد برایش پرونده سازی کند. برای همین در صفحه 186 کتاب دقیقا به سبک بازجوها مینویسد که « کندوکاو بر سر بدست آوردن اسنادی که بتواند نشانگر شیوهی حیات وی در این دوران باشد و رگههایی از فعالیتهایش را نمایان سازد عملا تا به امروز بیهوده است». بعد از این اقرار به ناتوانی در محکوم کردن زندانی به همان سبک ادامه میدهد «از آنجا که فعالیتهای او برای نیل به مقاصد سیاسی پنهانی بوده است و او فعالیت سیاسی خود را بروز نمیداد، برای همین هیچ نویسنده و محققی در خصوص این دوره زندگی پیشهوری اطلاعاتی ارائه نداده است ولی ما میدانیم که او مشغول چه کاری بوده است».
دقیقا به خاطر این رویکرد کتاب است که میگویم کتاب از طرف حاکمان تاریکخانهها و مالکان سلولهای انفرادی گردآوری شده و در اختیار تفاله جمعکن قرار داده شده است تا بصورت کتابی تدوین گردد. این کتاب کاری به امور واقع ندارد بلکه بدنبال انگیزههای اشخاص است. در صفحه 248 مینویسد: با وجود اینکه همه خاطرهنویسان و پژوهندگان جریان چپ پیشهوری را از حزب توده جدا میدانند، نگارنده براین است که اخراج پیشهوری از حزب توده امری ظاهری بوده و در باطن امر وی همچنان با این حزب مرتبط بوده و با همدیگر مراوده داشتند.
این کتاب علاوه بر نقص منابع و مدارک از ضعف استدلالی هم رنج میبرد. در صفحه 191 چنین استدلال میکند که با احتساب اینکه دانشگاه کوتو (شعبه باکو) در 1921 افتتاح و در 1930 بسته شده است و پیشهوری هم از 1922 تا 1927 در باکو حضور داشته است، میتوان نتیجه گرفت که او در این مدت مشغول تحصیل در دانشگاه کوتو بوده است. قضاوت با خوانندگان است که آیا حضور در یک شهر میتواند دلیلی بر تحصیل در دانشگاه آن شهر باشد؟
این نوشته را با داستان دیگری که در صفحه 177 کتاب نوشته شده خاتمه میدهیم. رابطه پیشهوری با همسرش احتمالا چندان صمیمی نبوده است. پیشهوری با ورود به تهران، با دو خواهر زن بهمن شیدانی که یکی زیبا بود و دیگری کمتر از وجاهت نصیب داشت، آشنا شد و گفتگوی ازدواج پیش آمد. در پایان مراسم، با آنکه او خواهر زیبا را پسندیده بود، معلوم شد دیگری را که معصومه نام داشت برایش عقد کردهاند. معلوم است این ازدواج چه جریان و چه ماجرا و چه پایانی پیدا میکند.
خوش به حال فردی که مخالفان برای تخریب چهره او مجبور به داستانسرایی هستند.
منبع: تریبون