قدرت زبان یا زبان قدرت
همه چیز با زبان معنا می یابد
بیشتر معضلات امروزی بشر از تهیگاه مرحله پیش زبانی است ، یعنی پس از شکل گیری زبانها ، و رشد آن که به بهزیستی زندگی بشری انجامید و موجب ظهور علوم گوناگون گرددید ، دانشمندان و اندیشمندان در پی کشف رمز و راز مرحله ی پیشازبانی بر آمدند و هر متفکّری بسته به تخصص خویش ،نقطه ای از این زوایای تاریک را به فانوس علم خویش ، روشن کرد اما آن قسمت از این وادی مجهول که به روش تجربی کشف نشد و ناشناخته ماند، همان زوایایی بود که به واسطه ی زبان معنا نشد ، از آن تهیگاه تاریک ، خرافات ، اساطیر ، جهل و سایر مترادفات سرکشیدند، پس اگر بگوییم زبان ، معنابخش ، تاج بخش و زیربناست ، سخن به گزاف نگفته ایم با زبان نه تنها با زنده ها بلکه با مرده ها و اشیاء نیز پیوند می یابیم.
اگر زبان نبود بی گمان بشر در دوره ی نئاندرتال و هایدلبرگی و بدتر از آنها همچنان بر درختان نارگیل آویزان بودندوما نه داروین را داشتیم،نه کپرنیک را ونه فروید را ونه دیگران را! چیستی و کیستی ما ، هویّت ما ، تاریخ ما ، زایش و رویش ما و هزاران مولفه های ریز و درشت دیگر هستی شناختی ، با زبان معنا می یابند. نیکی و بدی و زهر وشهدوعشق و شور و شروشرر و خشم و نفرت ما با زبان معنا می یابد در واقع زندگی آدمی مدیون واژه هایی است که بر روی زبان می نشیند و احساس ما را بیان می دارد ، هویت فردی، بومی و ملّی ما بدون اتّکا بر زبان ، دچار بحران هویّت می گردند.
پژوهشگران بر این باورند که کودک در رحم مادر با زبان مادر آشنا می گردد امنیت روانی ما ، شادی و اندوه ما ، ارتباط ذهن و دهان ما ، مدیون زبان مادری است ، بنابراین راندن یک زبان ناآشنا ، بر روی زبان احدی نفی حق طبیعی بشری ، سلطه گری ، تحقیر و حذف و هضم هویّت و در یک کلام نسل کشی ائتینکی است. چه انسان هایی که از وطن بریده اند اما از زبان نبریده اندوبازبانشان رفته اند.
تاریخ به ما می گوید که قبول حقانیت دیگری برای یک جزم اندیش سخت است همانگونه که کشاکشهای تنگ نظرانه پروتستانتیسم و کاتولیک جان میلیون ها انسان بیگناه را گرفتند برای اذهان تنبل مونوفونیک اندیش و یکسونگر ، پذیرش پلی فونیک (چند صدایی) سخت است بنابراین درصدد هستند که در ذیل کلان روایت هایی چون انترناسیونالیست ،بر ناسیونالیسم بتازند ، در حالیکه انترناسیونالیسم در نزد طرفداران جهان وطنی و طرفداران دهکده جهانی ملعبه ای بیش نیست ،سرمایه داری هار در پناه این مفاهیم ، برروی جهانیان، زبان تفنگ گشوده است.پلورالیسم که نسخه ی بهتری بر این جهان ترومایی است ، قبول تنوع و تکثر و در یک کلام قبول تمام تریبونهاست اما تبدیل به یک سرگرمی وسردرگمی در کافه روشنفکری شده است چون امپریالیست متوجه است که اگر اختلاف هااز بین روند ، اتحاد و اتفاق شکل گیرد، یک مشکل می ماند و آن مبارزه با خود ظلم است که نیزه اش بر سر همگان ایستاده است.
در وطن عزیز ما نیز در اوخر عصر قاجاریه در وضعیت هرج و مرجی که پیش آمده بود انگلیس از افتادن ایران به کام روسیه کمونیزم ترسید در پی منافع خود ،در فرصتی که مشروطیت بر بستر لرزان ، استوار بود از دیکتاتوری رضاخانی ، دیوار آهنینی بر روی روسیه و مشروطه کشید شوونیزوم رضاخانی ، با خاله خانباجی های چند تن از مواجب خوران روشنفکری ، زیر مهمیز انگلیس هم دموکراسی را عقیم کرد و هم تخت پروکراستی آسیمیلاسیون بر کوبیدن هویت ها ایجاد کرد که قبل از وی سلسله ی های ترک تبار چون صفویان و قاجاریه سیاست همبستگی ملی را با احترام به اقوام پیش می بردند و اصفهان و تهران را پایتخت انتخاب می کردند و زبان فارسی را زبان رسمی کشور قرار می دادند.
در کشور تفاوتها ، که فئورالیسم می تواند آرامش و امنیت بیاورد ، سانترالیسم (تمرکز گرایی) محصول آرمان اندیشی است که هرگز شکاف ها را نمی تواند پر سازد. امروزه با گسترش رسانه ها ونزدیک شدن ارتباطات بشری رسیدن به یک زبان جهانی بخاطر درک ارزش های انسانی که هدف مشترک انسانهاست و بخاطر فهمیدن زبان تکنولوژیهای لازم است. اما ایجاد زبان جهانی ، هرگز به معنی ساییدگی زبانی و مرگ زبان هانیست .در کشور ما زبان فارسی یک زبان واسط و محصول مشترک تمام اقوام است و نویسندگان و گویندگان آذربایجانی در تنومندی این زبان به اندازه گویندگان اصلی این زبان کوشیده اند و در کنار آن همواره هویت ، زبان و ائتنیک های فرهنگی خویش را نیز پاس داشته اند وخواهند داشت.در قرن 21باید به این شعورسیاسی رسیده باشیم که زیبایی میهن عزیزما هم چون قالی صد رنگ ، در تنوع فرهنگهاست که همه در حفظ آن می کوشیم و خواهیم کوشید واین کمترین وظیفه ماست.
در پایان لازم است از زبان حمید مصدق بشنویم :
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم خانه اش ویران باد
عسگر موسوی