ماندلا’های ما…
بدلیل اینکه فرصت زمانی لازم را برای بررسی تمامی موضوعات مربوط به حرکت ملی آزربایجان ندارم سعی کرده ام فقط در حوزه ی تحلیل و نگاه به آینده حضور داشته باشم و به همین دلیل نیز در بسیاری از مسائل حرکت، غایب بوده ام و مخصوصا شرمنده ی ” شیران در بند” حرکت، گشته ام…
جنبش سیاسی آزربایجان جنبش نجیبی ست که این نجابت خود را از فعالین خود کسب کرده است، فعالینی که در اوج توانایی کیفی و کمی، برای بر هم زدن خیلی از معادلات کشور، حاضر شدند غل و زنجیر را بر جان بخرند ولی آرامش مملکت را بر هم نزنند و علیرضا فرشی نمونه ی بارز این نجابت است ولی کیست که این نجابت توام با درایت را قدر بداند…!!!!
بچه ی عجیبی ست این علیرضای ما !!!!!
بچه ی نجیب، اصیل، آرام ،زیبا و تحصیل کرده که می توانست مثل خیلی ها با استفاده از نام پدر شهیدش به نان و نوایی برسد و امروزه در پستهای کلیدی کشور بر سر خوان یغمای ثروت بغلتد و یا در دیار کفر به عیش و نوشش بپردازد و یا آلت دست دیگران شده قسمتی از این خاک مظلوم را به نا امنی بکشد… عجبااااا… علیرضا از جنس دیگریست با آمال و آرزوهای دیگر…علیرضا با کوله باری از سختی ها تصمیم سخت تری میگیرد و علی گونه بر تمام لذایذ دنیا پشت پا میزند و دنبال آرزوهایش راه می افتد… آرزوهایی که نهایت آن معلوم نیست در ارس’ها به صمدها ختم شود و یا او را سرافراز ماندلاها نماید…. حال این علیرضای ما آرزو را تعریف شگرفی دارد…علیرضا در آرزوهایش کاباره های غرب را به سخره میگیرد… در درون چشمان نافذ علی، طنازی و خوشگلی زنان و دختران دلربا و خوش قد و بالا که میتواند هر مبارزی را خلع سلاح کند تحقیر میشوند… ماشینهای مدل بالای میلیاردی در آرزوهای علیرضا همه از رده خارج میشوند و کاخ های گرانقیمت که یک مهندس فرزند شهید در ایران، براحتی میتواند آن را تصاحب کند در مقابل اراده ی علیرضا در هم شکسته و فرو میریزد و او یوسف گونه سیاه چاله ها را برای رسیدن به هدف بر زلیخاها ترجیح میدهد… گر عشق حرم باشد سهل است بیابانها…
با تعریفی که از آرزوهای علیرضا کردیم هر کسی نشناسد فکر میکند که او دنبال جهانگشایی و تشکیل امپراطوری های آنچنانی در جهان است، نه… علی فقط آرزو دارد که کودکان سرزمینش به زبان خود بخوانند و بنویسند… فقط همین…!!!!
او برای رسیدن به حداقل ترین های حقوق بشر، روستا به روستا میگردد و کتابهایی به زبان مادری بین کودکان و نوجوانان پخش میکند و با این شیوه از مبارزه شرافت را معنی میکند، و انسانیت را مجبور، تا در مقابلش تعظیم کند… آری علی شیوه ی خاصی از مبارزه را تعریف میکند شیوه ای که در جهان سوم به تمسخر گرفته میشود چرا که در آن جهان از ایران و عراق و افغان گرفته تا کرد و بلوچ و عرب شیوه ی مبارزه در غرش کلاشینکف ها تحلیل میشود و این علیرضای ما هنوز در این هیاهوی خونبار منطقه با توزیع کتاب و اندیشه مشغول میشود و صد افسوس که در این وانفسای ایرانی کسی بین او و فردی که در مرزها قلب جوانان کشور را نشانه می روند فرقی قائل نمیشود و این بسی وحشتناک است…
علیرضا عین لطیف حسنی ها و خیلی های دیگر جوانی نکردند، آنها سیر نخوابیدند، آنها هرگز آرامش نداشتند و آنها شاید از روزی که این درد را شناختند هرگز از ته دل نخندیدند و آنها بی ریا و بی توقع و بی منت مبارزه کردند… مبارزه ی آنها نه برای شهرت بود و نه برای ثروت و نه برای تخریب و نابودی، آنها از جنس ماندلا بودند و شاید هم ماندلا از جنس آنها….
علی افسر شهبازی…
۱۴۰۰/۷/۲