از جنگ های مذهبی تا زایش دولت_ملت های حقیقی
پروس که از خاکستر جامعه آلمانی امپراتوری سابق برخواسته بود برای جبران این خسارات سنگین، ده ها سال زمان صرف نمود تا تدریجا در سایه زبان و فرهنگ واحد و روح ملی قدرتمند مردم خود و با هدایت بزرگانی چون بیسمارک متحد شود و به ابرقدرت اروپا تبدیل گردد.
البته نفرتی که در جریان جنگ های مذهبی سی ساله بین آلمان ها و فرانسوی ها ایجاد شده بود، تا سیصد سال ادامه داشت و در شکل گیری دو جنگ جهانی اول و دوم موثر بود.
به نظر می رسد خاورمیانه و بخصوص ترکان غربی نیز در حال طی روندی مشابه هستند و نسل جدید با مشاهده آفات حکومت های مذهبی به سمت لائیسم و فردی سازی مذهب حرکت می کنند. این تحول بخاطر ناکارآمدی حکومت مذهبی در ایران و توسعه شبکه ها و رسانه های مجازی و ماهواره ای، شتاب بیشتری گرفته است.
با فردی شدن امر مذهبی، اتفاق مذهبی تورک _ فارس به تاریخ خواهد پیوست و تدریجا اتحادها و مرزبندی های جدید مبتنی بر زبان، فرهنگ و اتنیک شکل خواهد گرفت.
ستم اتنیکی، تبعیض و استثمار ملل غیر فارس و غارت معادن و منابع نفت گاز طلا مس و … به نفع مرکز نشینان فارسگرا توام نفرت و انشقاق اتنیکی را تشدید تواهد کرد.
سوء مدیریت دولت تهران که به بحران اقتصادی و زیست محیطی در مناطق مختلف منجر شده است این روند را تسریع خواهد نمود.
انتقال آب منطقه زاگرس و منطقه عربی خوزستان به مناطق مرکزی فارسستان توام با خشکاندن اورمیه و انهدام سرزمینی بلوچستان و … به تشدید مناقشه ها و واگرایی بیشتر منجر خواهد شد.
افزایش بیداری ملی در سایه رسانه های مجازی و ماهواره ای و نهایتا آگاهی ملل غیر فارس بر ستم های اتنیکی توام با کاهش اهمیت مذهب بعنوان نیروی پیوند دهنده جامعه فارس و تورک، گسست اتنیکی را تشدید و زمینه را برای شکل گیری مرزهای جدید مساعدتر می نماید.
اکنون مردم بلوچستان شرقیِ تحت حاکمیت پاکستان و بلوچستان غربیِ تحت حاکمیت دولت تهران نه به دو کشور که بر ملت بلوچ احساس تعلق و وفاداری دارند.
شاهد وضعیت مشابه در کردستان با شدت بیشتر و نیز آذربایجان جنوبی و احواز با شدت کمتر هستیم. تداوم خشکسالی توام با “استثمار آبی” ، پای لرستان، طبرستان و ترکمن صحرا را نیز به این مناقشه خواهد کشاند.
بحران های اقتصادی، زیست محیطی و اتنیکی، توام با بحران مدیریت کلان در دولت تهران، کشور را به بحران سیاسی مهار ناپذیر مبتلا نموده قدرت سیاسی مرکز گرا رو به زوال خواهد رفت و توان لازم برا مهار قهری مناطقی که دیگر تعلق خاطری به مرکز ندارند را نخواهد داشت.
در این میان جریان ایرانشهری که بر پایه دگرستیزی و نفرت علیه ملل غیر فارس شکل گرفته و توجیه گر ستم و تبعیض و استثمار است، نقش کاتالیزور را در واگرایی ملی- اتنیکی بازی خواهد کرد.
نهایتا بحران آب فعلی به جنگ آب آتی و واگرایی فعلی به گسست کامل ملی-اتنیکی منجر خواهد شد.
کلام آخر:
روندی که در اکثر مناطق اروپای بعد از عهدنامه وستفالیا ، طی شد و به اروپای کنونی و مرزبندی های ملی مبتنی بر زبان در فرانسه، آلمان، پرتغال ، سوئد و …. منجرشد، در خاورمیانه نیز در حال وقوع است و طی یک دهه آتی شاهد مرزبندی های جدید در ایران ، عراق، سوریه افغانستان و …. خواهیم بود.
نهایتا کشورهای تصنعی به تاریخ خواهند پیوست و دولت- ملت های طبیعی و حقیقی ایجاد خواهند شد جوامع تورکیه و آذربایجان (دو سوی آراز ) یا کامل متحد خواهند شد یا اتحادی مشابه اتحاد دو کشور آلمانی تبارِ اتریش/آلمان کنونی را تجربه خواهند کرد.