زن اساسا نباید به مسئله تبدیل میشد تا از دل آن، بحران بیرون آید اما نظمِ مردسالارانه متکی به عرفِ تنگنظرانه باعث شد، زن ایرانی محور بحثها باشد و امروز شاهد بحرانی باشیم که از یک اتفاق غمانگیز شروع شد. تقلیل مطالبات زنان به بحث حجاب، باعث شده است که جامعه زنان، انرژی زیادی را مصروف امور سطحی کنند.
گرچه اعتقاد دارم در خصوص حجاب نیز، عرف تا حدود بسیار زیادی میتواند بازدارنده ناهنجاریهای اجتماعی باشد اما مسئله باید فراتر از موضوع حجاب باشد: بحث برابریهای قانونی، اشتغال در پستهای مدیریتی، حضور در بدنه تصمیمگیری و تصمیمسازی حاکمیتی، مشارکت در ساختار احزاب و حضور در نهادهای انتخابی مثل مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر و روستا باید در کنشهای جمعی زنان همواره مد نظر باشد.
حدود یکسال پیش مطلبی نوشتم و در آن پنج منشا بحرانساز در ایران را احصا کردم. با نگاه به منشاهای بحرانساز در کشور میتوان درک کرد که پنج حوزه اقتصاد، زنان، اقوام، محیطزیست و وجود خلاهای قانونی در نظام دیوانسالاری میتواند بحرانهای گاهگداری خلق کند.
البته نباید از نظر دور داشت: معالاسف ایران فعلا فاقد گفتمانی فراگیر است که بتواند بخش زیادی از خواستها، ایدهها و عقاید را گرد هم آورد و اساسا مسائل زنان نیز در دایره هیچ گفتمان فراگیری قرار نمیگیرد.