ملتی که شعور ملی نداشته باشد زبان خود را تحقیر و زبان دیگران را تحسین می کند
کتاب هایی هستند که وقتی انسان آنها را می خواند هر گز از یاد نمی برد و نقشی بنیادین در ذهن آدمی باز می کند و حک می نماید. کتاب های عقده حقارت، نقش شخصیت در تاریخ، چگونه مطالعه و تحقیق کنیم، چگونه پولاد آبدیده شد، مادر، جامع التواریخ، تاریخ اجتماعی ایران، ایران تورکلرینین اسکی تاریخی و کتاب هایی که بنیان فکری آدمی را می سازد و استوار می کند. ولی در این میان آنچه پیوسته از لحاظ روانشناسی در جامعه ما، بسیار تأثیر گذار بوده و با خواندن آن ریزسازهای شخصی انسان های جامعه خود را می شناسیم کتاب «عقده حقارت» است.
عقده حقارت و خود را کوچک و بی مقدار دیدن و فرض کردن، یا 1ـ فردی و شخصی است و یا 2ـ اجتماعی و جمعی است. عقده حقارت فردی می تواند در برخی و یا حتی در بسیاری از افراد جامعه باشد و شامل افرادی می شود که بنا بر خصوصیات رشد و بلوغ، در شخصی و در جامعه ای بوجود آمده باشد. ولی عقده حقارت اجتماعی و یا جمعی و توده ای در جوامع و در میان اقوام و ملت هایی بوجود می آید که تحت نفوذ و حاکمیت و اقتدار دولت، قوم و یا ملت دیگری هستند که توسط حاکمیت آنها بر ملت محکوم القاء شده و تزریق گردیده است.
عقده حقارت در جامعه ما از زمانی آغاز شد که حاکمیت دست نشانده انگلیس یعنی رضا خان میر پنج در کشور برقرار گردید و آنها برای اعمال حاکمیت و اقتدار خود بر ما، شروع به تحریف واقعیات تاریخی و فرهنگی و مدنی نمودند و اولین روش آن، تحقیر و توهین ما تورکان در مجامع عمومی و سیستم آموزشی و ارتش و غیره بود. با روی کار آمدن محمد رضا پهلوی، و سرکوب آزادیخواهان آذربایجان در سال 1325 و رشد مطبوعات و رسانه های جمعی و رادیو و تلویزیون و غیره، موضوع حقارت و تحقیر به صورت سیستماتیک و منظم در آمد و حس حقارت و کوچک شماری خود و هویت ملت خود عمومیت یافت و گرایش به هویت دیگر شدّت پیدا کرد.
زبان به عنوان اصلی ترین هویت هر قوم و ملتی در نوک حمله این تحقیرات و توهینات قرار گرفت و برخی از انسان های متعلّق به این ملت، نفی خود و ملت خود و گرایش به غیر و ملتی دیگر را در رأس هویت یابی جدید یافتند. آنها برای فرار از این حقارت به کتمان خود و اصل خود و ملت خود روی آوردند. ضعیف ترین اشخاص جامعه، تبدیل به سریع ترین بازندگان و بی هویتان شدند. ضعیف ترین افراد جامعه، افرادی بودند که در نتیجه تبعض اقتصادی مرکز، بیکار و عاجز می ماندند و راهی کار به پایتخت و شهرهای سوگلی مرکز می شدند. اینها، بیشتر از روستائیان از جا کنده و حواشی شهرهای فقیر و بیکار و بی پول بودند که برای یافتن لقمه نانی، راهی شهرهای بزرگ مرکزی بودند. در مقابل نفی تحقیر و توهین، این افراد، چاره کار را در نفی اصالت خود می یافتند. عقده حقارت در سایه عامل اصلی، یعنی ضعف اقتصادی و احتیاج مادی و تبلیغات غیرمنصفانه با سو گیری غرض و مرض مرکزی بوده و تمسّک و توسّل به «از ما بهتران» نیز در نتیجه همین عقده حقارت و جهت گیری مادی و سودجویی شخصی بوده است.
این عوامل باعث دست نیافتن مردم به کسب شعور ملی می گردد. ملتی که شعور ملی نداشته باشد، تاریخ تحریف شده دیگران را می خواند، زبان خود را تحقیر و رها و زبان دیگران را تحسین و حرف می زند و فرهنگ دیگران را تبلیغ می کند. تمامی این مسائل، خفته در حس عقده حقارت خویش و تشدید خود شیفتگی دیگران است.