«من» و داستان دو برادر
قابل توجه حداد دزد ناعادل
«من» ترکی است یا فارسی؟ سوالی که بارها از من پرسیده شده است. من هم با بضاعت ناقصی که از دارایی کامل بزرگان برداشته ام، به فراخور زمان و مکان جواب داده ام.
دیروز، مصاحبه یکی از بزرگان دیروز را که خواندم، آه از نهاد برآوردم که ای دل غافل، هنوزا هنوز هستند همنوعانی که محتاج توضیح واضحاتند.
مصاحبه شونده به زعم خود جملات زیادی مرتب کرده بود که بسیاری از آنها متاسفانه معناشناسی نداشت و از منطق کلام هم محروم بود. برای فهم آنها عقل استنباطی در حد مصاحبه شونده لازم بود، که حقیر نداشتم.
اما چند نکته:
1- گفته بودند چون کلمه «من» از فارسی به ترکی رفته، پس ترکی به فارسی تبدیل شده است.!
اگر فردینان دوسوسور در قبر این سخن را بشنود، آرزوی سفر به این مملکت، روحی تازه در استخوانهایش می دمد.
اگر نوام چامسکی این افاضه شرقی را بشنود، با طیاره چارتر از ینگی دنیا به حضور حضرت ایشان می رسد تا تجارب تمدن های سومر و مصر و بابل و اسرار الواح گلی بین النهرین را در محضر وی تلمذ کند.
با قبول این کشف خارق العاده، باید قبول کنیم که وجود هزاران کلمه یونانی، لاتین، عربی، ترکی، فارسی، فرانسوی، انگلیسی و …. در زبان های مذکور، این زبان ها به همدیگر تبدیل شده اند.
اگر مرحوم نوبل می دانست که قرار است چنین نظریاتی در زبانشناسی آن هم از جانب یک زبانشناس آماتور مطرح شود، حتما جوایز خمسه خود را در علم ارتقا داده و زبانشناسی را هم به عنوان جایزه سادس قرار می داد. حیف که آن مرحوم زود رفت و این مرحوم دیر رسید.
و اما «من»
«من» واژه ای ترکی است. چنانکه «سن» در حالت جمع «سیز» می شود، «من /بن» هم در حالت جمع «بیز» می شود.
(در دیوان لغات الترک آمده: بن: من. اوغوزان گویند: بن باردیم. یعنی من رفتم. دیگر ترکان گویند: من … )
2-اگر نیت خیر باشد همین بده بستان لغتها، منشا خیرند و بانی گفتگو و آغاز انصاف و برادری.
اما چون نیت ایشان مشکوک است، بده بستان لغوی را چنین تفسیر می کند که آری ما برادریم و دوقلو، پس چه نیازی است که انصاف کنیم و به قاعده نصف-نصف راضی باشیم، همین که من می خورم، یعنی تو می خوری؛ همین که من می برم، یعنی تو می بری.
3-داستان برادر زیرک و برادر پدر مرده؛ مسأله مذکور آدمی را یاد دو برادر می اندازد که برادر زیرک خطاب به برادر پدرمرده می گفت: برادر بیا اموال پدر را بین خود تقسیم کنیم.
برادر مادر به عزا گفت: بفرما تقسیم کن.
برادر زیرک گفت: این خانه پدری از زمین تا پشت بام، مال من، از آنجا تا آسمان هفتم مال تو.
این باغ مشجر مثمر که سراپا دردسر و گرفتاری و شوربختی است؛ مال من، بیرون دیوار باغ تا سنگستان پشت کوه مال تو.
این طویله با احشام و اغنامش که جز بوی پهن و گاز متان از آن متصاعد نمی شود از آن من، و خانه دیوار فروریخته ( کالاوا) که احتمالاً گنجی آنجا نهفته است، مال تو.
و لابد برادر پدرمرده و مادر به عزا نشسته هم سر به زیر انداخت و به انصاف برادر زیرک و حتماً بزرگ، راضی شد و رفت به همان خرابه ای که برادر دلسوزش آدرس داده بود تا سنگ و خاک زمین بیرون باغ پدری را به سر خود بریزد.
نتیجه اخلاقی داستان دو برادر: کدام مغز کلاغ خورده ایست که به این انصاف راضی نباشد؟؟؟
علیمحمد بیانی