میراث معرفتی تورکان به جهان اسلام
باید دانست نسبت میان تورک و اسلام نسبتی است ژرف و عمیق و مستقیم. در درازای تاریخ، روابطی مشهود، علائقی محسوس و پیوندهای معقول میان این دو بوده است. ما با شما سروران و مخاطبان این ها را در میان خواهیم نهاد. تورکان مسلمان محصول و مولود این دیالوگ و روابط را به اسلام و چهار گوشه جهان منتقل کرده اند. تورکان در آذربایجان، خراسان، قفقاز، تورکستان شرقی، دیوار چین، مرز هند، آسیای میانه، انادولو، بالکان، کناره های خزر، بالکان، شامات، عراق عجم، شمال آفریقا و اروپای شرقی به تعبیر دقیق تر از دیوار چین تا وین، حضور، بروز، سکونت و حاکمیّت داشته اند. نسبت و رابطه، دیالوگ بوده در سایه همین دیالوگ یک گفتمان معرفتی پدید آمد تورکان اگر در اسلام مفاهیم مشترک چون عدالت، برابری و مبارزه با ظلم و مظلوم خواهی و …دیدند و بدان اعتناق ورزیدند متقابلا با تلطیف شریعت اسلام توسط معجون «توره» ۵ تحفه یا هدیه معرفتی نیز به عالم اسلام تقدیم نمودند:
1. فلسفه: ( مادر علوم، آغاز حیرت و اندیشه و بداعت در بشر) ۲. حکمت:(همان فلسفه عملی که با قواعد محکم و تزلزل ناپذیر به تئوریزه کردن اخلاق و سیاست و اقتصاد می پرداخت) ۳. عرفان( گوهر و جوهر معرفت بشری که بر مبنای عشق و رابطه عاشقانه با عنصر قدسی پی ریزی می شد) ۴. متدولوژی علم: (شیوه¬ای از بهره¬مندی از حواسّ برای شکار پدیده ها) ۵. فنون حکمداری: (سیاست ورزی و دیوان سالاری حکومتی).
تورکان به دلیل تسلّط بر جادّة ابریشم و سیطره بر تجارت و برپایی امپراطوری، مدنیّت، امنیّت و رواج یکجانشینی؛ فلسفه و حکمت و علم را نیز به سمت خود سوق می دادند به عبارتی فیلسوفان، حکیمان، عارفان و عالمان نیز به جانب امنیّت و مرکز قدرت طبیعی روانه می شدند. تجارت در جاده ابریشم تنها اقمشه و ادویه نبود بلکه معرفت ها نیز روان بود.نخستین معرفت سرازیر شده فلسفه بود:
1.فلسفه توسّط ابونصر فارابی، شیخ الرئیس بوعلی سینا به جهان اسلام سرازیر گردید. نقطه شروع و آغاز با فارابی بود. در کتاب درآمدی بر ادبیات اثر هامیلتون الکساندر و راسکین گیب، فارابی را از تورکان آسیا می بینیم علاوه بر فارابی از دیگر عالمان خادم به اسلام، از عرب ها نیز نام می برد. فارابی در قرن چهارم ظهور می کند. برای تمام عالم اسلام، شهرتی شگفت آورد. در حوزه های فلسفی و علمی و هنری آثاری آفرید. هر چند آثارش به زبان عربی بود. ابوریحان بیرونی، بعنوان یک دانشمند تورک، هر چند عموم آثارش به عربی است و فارسی نوشتن نفرت داشت مع الوصف از تورکان ماوراء النهر بود نسبت به معلومات و معارف زمانه اشراف و احاطه داشت. آثار وی امروزه در مراکز ادبی و علمی جهان جایگاهی ویژه داشته و مورد مطالعه و مداقه قرارمیگیرد. بیرونی علاوه بر زبان مادری خود یعنی، تورکی به چندین زبان آن دوران من جمله عربی تسلّط-داشت. قرن سوم و چهارم قرونی هستند که عالمانی سترگ در میان تورکان برخاسته اند در ساحت های مختلف و گوناگون معارف بشری من جمله الهیات، فقه، حقوق، نجوم و حکمت کتاب ها نگاشته اند.
2. در حکمت عظیم ترین و سترگ ترین اثر که می توان آن را حکمت نامه جهان تورکی اسلامی نامید اثر یوسف بالاساغونلو یا یوسف خراسانی است که در دربار قره¬خانیان نگاشته شده نزدیک به ۶۶۴۵ بیت سراسر حکیمانه با گفت و گوی چهار شخصیّت گوندوغدو، آی دولدو، اوگودولموش و اودگورموش است که هر کدام سمبل و نماد خاصّی است که در نوبت های آتی خواهیم گشود .
3.سومین معرفت، عرفان و مولتی کولتورالیسم است عرفانی که برخاسته از آیین شامانیزم بود در واقع قدیمی¬ترین آیین های عرفانی بشری قلمداد می گردد بر پایه عشق به طبیعت استوار است طبیعت به¬عنوان مادر ستایش می¬شود. صرف¬نظر از نظریه¬های مختلف دربارة شامانیزم و شقوق و اصناف آن، قام شامان¬ها تورکانی بودند که با زندگی صیادی _ شکارگری، پیوندی طولانی داشته و خود از اعضای این اجتماعات کوچنده بوده اند. هم¬چنین آن¬ها همواره مورد مشورت افراد محلّی قرارداشته و نقشی آگاهی¬بخش ایفاء¬می¬کرده¬اند. برای نمونه، هنگامی که در قبایل فوق شکار به سختی پیدامی¬شد و یا بحرانی ناگهانی در شرایط آب و هوایی ناملایم و بی¬نهایت سرد آن مناطق روی¬می¬داده و نیز خطر همیشگی گرسنگی و بیماری حضور داشته است، در واقع این شامان¬ها بوده اند که راهگشا می¬شده¬اند. اهداف اصلی زنان و مردان شامان به پیش¬گویی، درک و فهم طبیعت، شفای بیماران و به ویژه حفظ و حراست از تعادل روان _ ذهنی اعضای قبیله و از این طریق پیش-گیری از گسترش واگیردار امراض روانی و روان _ تنی بوده¬است.
شامان¬ها به وسیله¬ی ارواح خود مورد حمایت واقع¬می¬شوند، ارواحی که به آنان آگاهی¬هایی فراتر از آن¬چه که در حالت طبیعی قابل دسترسی است، اعطاء¬می¬نمودند آن¬ها هم چنین چشمان درخشان و خاصّی داشتند که به کمک آن قادر بودند ارواح را ببینند. به علاوه شامان¬ها می¬توانستند به هر دگرگونی که در اتمسفر روانی محیط اطراف رخ ¬می¬دهد حساسیّت نشان¬دهند. نهایت این که آنان از ارزش¬های قبایل خود محافظت¬کرده و نوعی هماهنگی میان موجودات انسانی و نیروهای ماورای طبیعی ایجادمی¬کردند.
4.چهارمین معرفت سرازیر شده متدولوژی بود: علم کاروانی از پاسخ¬های روشمند به پرسش¬های خویشاوند است یا به تعبیری دیگر آگاهی¬های سیستماتیک از جهان است. متدولوژی علم هم روشی است برای تولید پاسخ¬های روشمند و آگاهی¬های سیستماتیک از عالم و آدم. در این تورِ شکارِ آگاهی، آزمایش، فرضیه، مشاهده، نظریه، حقیقت، مدل یا پارادایم، طبقه بندی، قانون و ابطال پذیری…همه دست به دست هم می¬دهند این همگرایی مشاهده و نظریّه برای نخستین بار از جانب عالمان تورک مسلمان طرح¬شده¬است بگذریم از عالمان اسلام در شمال آفریقا که پلی برای ترانسپورت علم به جهان غرب بودند. مگر ابوریحان بیرونی نمی¬رفت به عیان از هند دیدارنمی¬کرد و به چشم سر پدیده¬ها من جمله ادیان را مشاهده¬نمی¬کرد کتاب آثار الباقیه للهند محصول همین متدولوژی علمی است. چنین اتفاقی درباره دیگر ساحت¬های علمی زکریای رازی در کشف الکل و خوارزمی در جبر و …رخ داده است که ما در نوبت¬های آتی آن را خواهیم¬گشود.
5. اندیشة حاکمیّت در میان تورکان، منبعث از حکمت و توره است. با ورود حکمت و توره و یاسا به پهنة حاکمیّت بشری معنا پیدامی¬کند. کافی است اندکی به مصطلحات حاکمیّتی چون خاقان، ائلیک، خان، سلطان، بیگ، ترخان، تکین و …بیندازیم که حجم عظیمی را در پهنة واژگانی علوم سیاسی اشغال می¬کنند. تنها یکی از این مصطلحات حاکمیّتی ترخان است که لقبی از القاب فارابی نخستین فیلسوف تورک مسلمان، واضع فلسفه ملی تورکی اسلامی و مدینه فاضله نیز بوده اشارتی گذرا می¬کنیم: ترخان ،طرخان، ترقات و تركات، يك عنوان عالى¬رتبه قديمى در آسياى ميانه است كه از «ترغن» سغدى گرفته¬شده¬است. اين واژه به صورت¬هاى «ترقان» تركى و «تركات» مغولى در بخش¬هايى از امپراطورى كه تركان از جئو ـ جان به ارث¬برده¬بودند، به¬كاررفته¬است. واژه ترخان در زبان تركى به سه معناى: 1. عنوان حكمرانان ترك، بهويژه در دوره خانخانى خزر در قرون ميانه، 2. مِلك و زمين معاف شده از ماليات¬هاى دولت مركزى در ماوراء قفقاز، آسياى ميانه، كازان و هشترخان، 3. روستاهاى معاف¬شده از تكاليف (پرداخت ماليات) در دورة ايلخانان در آذربايجان به كاررفته¬است. ابن خردادبه (م 300 ق) در شرح القاب ملوك خراسان و مشرق، لقب ملك سمرقند را «طرخان» و ملوك تورك را «خاقان» عنوان كرده¬است. محمود كاشغرى (ح466ق) ترخان را به معناى امير دانسته¬است. كاشغرى در بحث از «تَركن» هم آن را يك خطاب و عنوان سلطنتى مى¬داند كه بر ولايتى امارت داشته¬باشد.
گذشته از اين كه ابوريحان بيرونى (م440 ق) و معاصر با محمودكاشغرى «طرخون» را لقب پادشاهان سمرقند و ياقوت حموى (575-626 ق) هم «طرخان» را از مناصب و درجات مردم در آن عصرها عنوان مى كنند، لكن ابن عربشاه (791-854 ق) در شرح حوادث سال هاى نخستين قرن هفتم ق و آغاز لشكركشى مغولان به فرمانده چنگيزخان به سرزمين¬هاى ديگر، ترخان را كسى مى¬داند كه با وجود بهره¬مندى كامل خويش از حقوق مختلف خويش، در برابر برخى قوانين، از قبيل اقامة دعوا از سوى ديگران عليه وى و حتّى در صورت بروز قتل و موارد مشابه، از معافيت و مصونيت مطلق برخوردار بوده، هم چنين مطالبات او در صورت خطابودن هم، صواب شمار آمده و برآورده مى¬شده¬است. همين طور اگر ترخان شفاعت¬مى¬كرد، پذيرفته و دستورات، توقيعات و بخش¬نامه¬هاى رسمى مربوط به آن براى اجرا صادرمى شد. اين حقوق و امتيازات ويژه در خاندان ترخان تا نسل نهم از فرزندان وى محفوظ و احكام مربوط به آن شامل تمام فرزندان و نسل-هاى او بوده¬است. نويسندة تاريخ جهانگشاى جوينى (ح 658 ق) در تعريف مقام ترخان در اين دوره مى¬نويسد: ترخان آن بود كه از همه مؤونات معاف بود و در هر لشكر كه باشد، هر غنيمت كه يابند ايشان را مسلم باشد و هرگاه كه خواهند در بارگاه بى اذن و دستورى، در آيند. ميرزا مهدى استرآبادى در دورة زنديه ترخان را كسى مى داند كه: از جميع تكاليف ديوانى معاف و مسلم باشد و آن چه را در معارك (جمع معركه) از غنايم به دست او افتد بر وى مقرردارند و بدون رخصت به بارگاه پادشاه در آيد و تا نُه گناه از او صادر نشود پرسش ننمايند.
نويسنده برهان قاطع نيز ترخان را شخصى مى داند كه: پادشاهان قلم تكليف از او بردارند و هر تقصير و گناهى كند، مؤاخذه نكنند. و نوعى از سبزى كه با طعام و غير طعام خورند و نام ابونصر فارابى هم هست و قومى باشند از تركان جغتايى. او در بحث از «طرخان» هم مى نويسد: نام پادشاه تركستان است و قومى از ايشان را نيز ترخان گويند و شخصى كه قلم تكليف از او برداشته باشند و هر چيز خواهد، بگويد. لقبى است از القاب كه سلاطين تركستان كه ايشان را خان گويند به كسى دهند كه هر وقت خواهد به حضور پادشاه رود و اگر تقصيرى و خطايى كند او را به مؤاخذه نگيرند. و به زبان خراسان، رئيس و شريف را گويند. همان طور كه كاشغرى نيز اشاره كرده است، گمان مى رود كه ترخان از زمان هاى قبل از اسلام، در خراسان متداول بوده و از مواريث خانان ابدالى (هونان يغتلى) زابلستان باشد و جزء اوّل كلمه با «توره» پشتو به معناى شمشير تطبيق مى شود كه همين لغت را در بسيارى از اعلام آن زمان مانند «تورمن» و «توركش» و «تروجن» پاله و غيره مى يابيم، چون اين شخص با قبيله به امور جنگى اختصاص داشت و «شمشيرخان» ناميده مى شد. بنابراين از تكاليف دولتى، مرفوع القلم بود. و چنان كه گذشت به همين مفهوم در فرهنگ ها باقى ماند. لذا اين نام تا قرن ها در خراسان مستعمل بود و در قرن دهم هجرى دو خانواده ارغون و ترخان از هرات و قندهار به سند رفتند و در سال 962ق ميرزا عيسى خان ترخان، ولد ميرعبدالعلى در تهته سند بر مسند حكمرانى نشست و اساس دودمان حكمرانان ترخان را در آن ديار گذاشت. عبدى بيگ شيرازى هم در ذكر سلاطينِ معاصر شاهان صفويه، امير عبدالعلى ترخان را حاكم بخارا عنوان كرده است. بر همين اساس در دوران مختلف تاريخى واژه «طرخان» را در اسامى بزرگانى، همچون ابونصر محمّد بن محمّد بن طرخان بن اوزلغ الفارابى الترکی اشاره دارد.كلمه ترخان در اشعار برخى شاعران نيز وجود دارد كه در ادامه به برخى از آن ها اشاره مى¬شود:
مى كشم از برگ نعنع وسمه بر ابروى نان
ملك خان و ميان و بدر و ترخان