نگاه از زاویه دیگر به ماهی سیاه کوچولو، توسط نویسنده آذربایجانی/۱
✍سعید مینایی
جنبشهایی که با نام دفاع از کودکان فقیر و طبقات فرودست بیشترین ضربات را به همان کودکان زدهاند. و به زعم خود با یاری گرفتن از لوله تفنگ، و نظریات مائویستی، قصد نابودی امپریالیسم جهانی و قطب سرمایه داری را داشتند. بایستی به نقد فداییان اسلام و نواب صفوی ها و اسطوره سازانی چون آل احمد و دکتر علی شریعتی بپردازیم که بیشترین تاثیر را بر جریان خرد گریزی در ایران قبل از انقلاب داشتند. برپایی جامعهی خرد مدار نشانهی بی احساسی و چشم بستن بر رنج کودکان و طبقات پایینی نیست، زیرا آشکار است که ایجاد ستیزهای ویرانگر طبقاتی و انگل نامیدن سرمایه داران به دادگستری و احقاق حقوق و تساوی طبقاتی نمیانجامد.
بلکه بدینسان، بحرانهای اجتماعی جامعه، ژرفتر و حادتر خواهد شد. برای رهایی از بحرانهای اجتماعی، باید فرهنگ گفتوگو، بحثهای تئوریک، و چرایی شکست جنبشهای گذشته و دیدگاه نقادانه را گسترش دهیم. زیرا که با بررسی تاریخ معاصر
خواهیم دید که بیشترین قربانیان اینگونه رویاروییهای طبقاتی، خود نوجوانان و کودکان بودهاند. تنها با احیای عدالت اجتماعی است که عدالت طبقاتی نیز برقرار میگردد. و راه ایجاد عدالت طبقاتی و اجتماعی از لوله تفنگ نمیگذرد. یکی از نشانههای جوامع پیشرفته این است که نبردهای ویرانگر طبقاتی را به نهادهای مدنی سوق بدهد و شکل متمدانهای به آن ببخشد و فرهنگ فهم را جایگزین فرهنگ حذف سازد. فرهنگ گفت و گو و تعامل را جایگزین فرهنگ خشونت و پرخاشگری بنماید.
اما با مطالعهی برخی آثار صمد بهرنگی و سایر رهبران جنبشهای چریکی و مبارزات مسلحانه شاهد فرهنگ حذف و نگاه دو قطبی به جامعه هستیم، زیرا فلسفه مارکسیسم بر بت سازی و ایجاد نفرت طبقاتی استوار است، و ما متوجه میگردیم آنان که در دهههای اخیر با تنگ اندیشی های ایدئولوژیک و نفرتی کور کوشیدند که از او فرّه زدایی کنند و با استدلالهایی بی پایه به همگان بباورانند که صمد با بوق سیاست در این جایگاه نشست، بیش از هر چیزی بی مایگی خود را به نمایش گذاشتند. اسطوره صمد برآیندی از ذهنیت جامعه ایران در دورهی قبل از انقلاب است که فضایی انقلابی بر جامعه حاکم بود.
مهی این جوانان یا روشنفکران و نیروهای مخالف چنین میاندیشیدند که دنیای آرمانی بی طبقه پشت دروازهها ایستاده است و برای رسیدن به آن نباید یک دم هم درنگ نمود. و این همان کاری است که ماهی سیاه کوچولو انجام داد. اندیشه ماهی سیاه کوچولو بیش از هر چیزی رمانتیک است. او راه میافتد تا بشناسد، با خنجری که در دست دارد قطب مخالف را حذف نماید و به دریاها (آرمانهایش) برسد.
نسل دههی چهل و پنجاه ایران و حلقهی صمد بهرنگی در این خیال و باور بودند که اکسیر حل مشکلات جامعه و حجر الفلاسفه را یافتهاند. و دیگر نیازی به گفتمان و یا سازش با طبقات و قطب مخالف را ندارند ، بایستی ویران کنند که بعدِ این ویرانی، آبادانی و جامعهی بیطبقه پشت دروازهها ایستاده است.! ماهی سیاه کوچولو ، حرکت به سوی شورش و به هم ریختن وضع موجود را تجویز میکند بی آنکه طرح واقع گرایانهای برای آینده در دست داشته باشد. شورش بر علیه امپریالیسم جهانی و سگهای او و رسیدن به آزادی با لولهی تفنگ ، آرمانی بود که آنان یعنی جوانان کم سن و سال خواهان اجرا و عملیاتی نمودن آن به هر قیمتی بودند تا به زعم خود با فدا و قربانی نمودن خودشان که نیروی پیشاهنگ و موتور محرکهی کوچک برای ایجاد انقلاب میخواندند ، ترس موتور بزرگ یعنی تودههای مردم بریزد و چرخ انقلاب طبقاتی مارکسیستی به حرکت درآید.! ولی ما دیدیم که هیچ چرخی به حرکت درنیامد، و هیچ طبقهای هم نابود نگردید. بلکه خود مردم شمال و همین دهقانان بودند که در حمله به جنگلبانی سیاهکل به فرماندهی علی اکبر صفایی فراهانی چریک ها را دست بسته تحویل ژاندارم ها دادند. با این اقدامات نسنجیده این جوانان یا خودشان را به جوخههای اعدام سپردند و یا با خوردن سیانور خود کشی کردند که به دست عوامل و نیروهای ساواک گرفتار نشوند