پدیدارشناسی روح چیست؟
مقدمه
ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی جز استخوان و ریشه ای!
در آخرین بخش از سلسله نوشته های فلسفی، با نقل بخش هائی از شعر «اسماعیل خرمی» شاعر صاحب سبک آذربایجانی، گفتیم که، «در عصر روشن اندیشی، شاعر و هنرمند «من خویش» را در اندیشه و شعر خود فدا میکند و مستحیل می سازد تا جهان در سخن و شعر او به زبان آید و زبان باز کند و سخن بگوید…». این چنین شعر و هنر و فلسفه را نوعی پدیدارشناسی از «روح فلسفی انسان» دانستیم. فلاسفه ی چندی نیز مانند «یورگن هابرماس» شعر و هنر و فلسفه را «نوعی دیالکتیک باز تابیده از آرا هگل» دانسته اند، که توسط کاسیرر مورد تفسیر و تاویل واقع شده است. در حقیقت ماحصل سخن این شد که، انسان دارای روح فلسفی است، و این روح فلسفی به وسیله ی شعر و هنر قصد آنرا دارد که نشان دهد: چگونه در مورد امور جهان اطراف خود به آگاهی روشن و عمیقی دست می یابد و یافته است. این سیر تحول روح فلسفی انسان و رسیدن آن به آگاهی و مراحل مختلف آن، چیزی است که هگل آنرا «پدیدارشناسی روح» نامیده است.
اما به واقع پدیدارشناسی روح مورد نظر هگل چیست، و به سخنی دیگر، «هگل» با نوشتن کتابی گرانسنگی به نام «پدیدارشناسی روح» میخواهد به ما چه بگوید؟
علاوه بر چند جمله ی بالا که میتواند مقدمه ای چند جمله ای برای ورود به بحث پدیدارشناسی تلقی شود، میتوان گفت: «پدیدار شناسی روح، توصیف پدیدار شناختی وجود بشر است، یعنی «نمایان شدن یا تجلی یافتن» وجود بشر، به کسی یا انسانی که آنرا تجربه میکند. پدیدارشناسی توصیف آن تجربه است.
این چنین دیدگاه و نگرشی پدیدار شناسانه در «عرفان عاشقانه» و آرا فلاسفه اسلامی نیز، حتا خیلی قبل از فلاسفه ی غرب و مشخصا «هگل» به چشم میخورد، و البته خیلی فشرده تر از پدیدارشناسی مورد نظر هگل. به شعر زیر از حضرت مولانا توجه کنیم:
ای خدا بنمای تو هر چیز را – آنچنان که هست در خدعه سرا
یا:
ای برادر تو همه اندیشه ای – مابقی جز استخوان و ریشه ای
یا:
مرغ بر بالا پران و سایه اش – می دود بر خاک پران مرغ وش
ابلهی صیاد آن سایه شود – می دود چندان که بی مایه شود
بی خبر کان عکس آن مرغ هواست – بی خبر که اصل آن سایه کجاست؟
تیر اندازد به سوی سایه او – ترکشش خالی شود از جستجو
ترکش عمرش تهی شد عمر رفت از دویدن در شکار سایه تفت…
هگل در حقیقت تاریخ آگاهی و خود آگاهی انسان را توصیف و بررسی میکند و اینکه این خود آگاهی در هر عصر و دوره ای تحت تاثیر چه نیروها و عوامل قرار گرفته و شکل میگیرد. هگل در این راه، مراحل مختلف گذر «خود آگاهی انسان» را به آن درجه از آگاهی که خود آنرا بالاترین درجه ی آگاهی و به نام «آزادی آگاهی» مینامد، تشریح و برای ما توضیح میدهد.
«هگل» در سیر و سلوک شاهراه خود آگاهی و رسیدن انسان به قله ی آن، قوانین «دیالکتیک» خود را استخراج و تدوین می نماید.
(ما در قسمت های آینده ی این نوشته، به بیان و توضیح «پدیدار شناسی روح» خواهیم پرداخت.)