چرا ارتش نوین رضاشاهی بیش از سه روز دوام نیاورد! /قسمت دوم
رشوه همیشه بلای جان ایرانیان بوده دیولافوا مینویسد:
«این مردم از حکام خود می آموزند که بیشتر دروغ بگویند و نبوغ خود را با رشوه خواری و اختلاس نشان بدهند و در این کار پیشدستی و مهارت بیشتر داشته باشند…»(دیولافوا…ج2،ص94)
بزرگترین معضل ارتش رضاشاهی همین دزدی و رشوه خواری بوده، این دزدی از داخل خود ارتش از غذای سربازان شروع میشد و به طبقات مختلف مردم میرسید. سرهنگ مصور رحمانی به موارد عجیبی اشاره کرد مینویسد که: مشهور شده بود که سرهنگ حاتمی فرمانده هنگ پیاده از جیره سربازان میدزدد حتی میگفتند که او دکه ای در بازار کرمان دایر کرده و خواربار سربازان را می فروشد بررسی کردیم و «دکه مورد بحث را شخصا بازدید کردیم و وجود دکه و تعلق آن به سرهنگ مزبور در بازار کرمان و ربط اجناس موجودی به منشا سربازخانه، مسلم شد»!
(کهنه سرباز ….ج اول.ص29)
رشوه از زمان 1308ش که حکومت تصمیم به سربازگیری گرفت آغاز شد و همین، موجب بدبختی روستاییان گردید! در روستاها هر خانه که صاحب فرشی، گوسفندی یا هر شیئی گرانبها بود به حوزه نظام وظیفه رشوه میداد تا فرزندش را به سربازی نبرند! اما اداره ثبت احوال نیز در اینجا ذینفع بود با دادن 10تومان، برادری که 9سال داشت به 29 سال میرساندند تا بخاطر کبرِ سن، معاف گردد! و «برادر دیگرش را که 20سال از او بزرگتر بود چون چیزی برای رشوه نداشت با داشتن چند اولاد و زن، به سربازی میبردند… با رشوه 11 تومانی، پدر را بجای پسر قالب میزنند حال، با صد تومان رشوه دادن یا یک اسب پیشکش نمودن، چه عملیاتی ممکن است انجام گیرد، در یکی از دهات فریدن، سن برادر کوچک 25ساله بود 38سال نوشتند و معافش کردند چون مقداری تریاک رشوه داده بود! ولی سن برادر دیگرش را که 43ساله بود 20ساله نوشته بودند و برای خدمت به عشرت آباد بردند…گاهی مردی45ساله را در شناسنامه اش نوشته شده بود 18ساله یا 10ساله. پول گرفته و مامور آمار تشخیص داده! یا شخصی 20ساله را 5 ساله نوشته تا 15سال بعد به سربازی رود، در آن زمان هم سن واقعی اش 40ساله میگردد و بخاطر کبر سن، معاینه و معاف میگردد…»
(با من به ارتش بیایید…ص7)
دقت شود که این تنها به عنوان نمونه هایی از فساد در آغاز خدمت و اعزام به خدمت بوده آن وقت میتوان به تمامی برخوردهای ماموران با روستائیان پی برد.
به میزانی که به آخر حکومت رضاشاه نزدیک میگردیم میلیونها روستایی با گذشت زمان، فقیرتر گشته و آنوقت، طبقه ای از فرماندهان ارتشی متمول تر شده و هر چه از روستاها و شهرهای دور افتاده سلفیده میشد بطرف پایتخت سرازیر میگشت.
فضای محدود اینجا، اجازه آوردن نمونه های متعدد را نمیدهد اما تنها به یک نمونه از رفتار پلیس رضاشاه نسبت پیرمردی بخاطر نپوشیدن لباس متحدالشكل اشاره میکنم از قول یک شاهد عینی و خارجی. تريت در گزارش مورخ ۵ ژانويه ۱۹۲۹مینویسد:
«…يكى از كارمندان مسن سفارت آلمان در كنار سفارتخانه قدم میزد كه يك مأمور نظميه او را صدا كرد. كارمند به سمت مأمور رفت و مأمور بدون هيچ سؤال و يا توضيح ديگرى با باتوم به جانش افتاد، وقتى مرد مسن نزديك بود از هوش برود، مأمور نظميه او را به زندان برد، كنت شولنبرگ [وزيرمختار آلمان]هنوز موفق نشده كارمندش را از زندان آزاد كند، وزير مختار به شدت عصبانى بود وى میگفت كه مستخدمش به هيچ وجه از فرمان مأمور سرپيچى نكرده و پاسخ آن مرد سالخورده مبنى بر اينكه كارمند سفارت آلمان است بايد نداشتن لباس متحدالشكل را توجيه و از ضرب و شتم بی جهت او جلوگيرى میکرد. وزير مختار آلمان به من گفت كه قصد دارد مراتب اعتراض شديدش به سوءاستفاده از قدرت را به اطلاع آقاى تيمورتاش برساند»(از قاجار به پهلوی؛ 1309-1298 بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا…ص۵۵۳)
پر واضح است که این رفتار در تهران و در کنار سفارتخانه و در مورد کارمند یک سفارت خارجی یعنی آلمان که کشور دوست رضاشاه بوده رخ داده و آن وقت میتوان به میزان درنده خوئی ماموران در دهکوره ها و یا به قصابی های سپهبد امیراحمدی در لرستان پی برد!.
متاسفانه این موارد مهم که باعث فروپاشی آن ارتش در سه روزه گردید در تاریخنگاری رسمی نمی آید تا عبرت آیندگان گردد، اما در خاطرات بی شماری آمده که چگونه ظلم بی اندازه ماموران رضاشاه، مردم مناطق مختلف را بسوی بیگانگان رانده بوده و باعث شده بود «ارتش سرخ را فرشته رحمت بدانند»
(عه بدوره حمان شه ره فکندی، چیشتی مجیور…ص66)
ارتش سرخی که بقول غنی بلوریان، زندانهای رضاشاهی را میگشود و فرمانده روسی اعلام میکرد:
«ارتش سرخ برای کمک به شما آمده به آزادی لباس کردی بپوشید، اسلحه بردارید ما در امور شما دخالت نمیکنیم»
(برگ سبز(ئاله کوک)،…ص30)