424
مشکلات معیشتی در سکونتگاههای غیررسمی اطراف شهر اردبیل به یکی از دغدغههای جدی تبدیل شده است؛ دغدغهای که نگرانی از سرنوشت کودکان این مناطق را به همراه دارد.
در صدمتری چهار دیواری ایستادهام که به سکونتگاههای موقت نگهبانان ساختمانهای نیمهکاره میماند تا خانه دو کودک خردسال. دورتا دور من نه خبری از آسفالتهای شهری است و نه جمعآوری زباله در این جا معنی شده است. خردهریزههای اضافی مصالح ساختمانهای دوردست زیر کفشهایم خرچ خرچ میزند. در مقابلم خانهای ساخته شده با چوب، بلوک سیمانی، نایلونهای پلاستیکی و سیمان با سقفی نیمهکاره که پناه گاه حسین هشتساله و زهرای سهساله است.
بیهیچ حفاظی از امنیت، سگی خشمگین و بیمار پارس می کند. به عقب برمیگردم. شاید شهر نباشد اینجا. شاید گوشه جدامانده ای از برهوتی بیمسکن است. دورتادور خالی خانه هر غریبهای را میترساند . میتوان مگر با سگی خسته و هار کودکی بزرگ کرد به امید روزهای روشن!؟
پدر درهمشکسته و پیر در آستانه در ظاهر میشود. سگ را به گوشهای تارانده راه بر من باز میکند. ورودی خانه مبلی شکسته که حال و هوای گذشتهای شیرین را از ذهن میگذراند، دارد.