هدف اساسی نگارنده در این مقال، نشان دادن سوابق وجود نوعی اندیشۀ ملّی گرایانه در میان اقوام پهلوی زبان و فارسی زبان در ایران بعد از اسلام است. انتخاب نام برای این نوع ملّی گرایی دشواری هایی دارد که پیشتر بیان شد. از سر ناچاری می توان نام کلّی و عمومی اندیشۀ شعوبی را بر روی این نهضت فکری گذاشت.
اعتقاد عمومی بر آن است که فکر شعوبی در دوران بعد از اسلام ایجاد شد و رفتار نادلپذیر، ناعادلانه و خودبرتربینانۀ غاصبین مسند پیامبر گرامی اسلام(ص) در رفتار سختگیرانه نسبت مردمان سرزمین های مفتوحه و اعتقاد به سیادت اعراب و مولی بودن اقوام و ملل دیگر، زمینه را برای پدید آمدن رفتارهای مقابله جویانه فراهم کرد، تا این گروه با تمسّک به آیات قرآن و سنّت پیامبر موضوع برابری عرب و عجم را مطرح کنند.
با ناکام ماندن رویکرد مساوات جویی راه برای رفتارهای پرخاشگرانه و طرح مسئلۀ تفضیل عجم بر عرب هموار گشت، تا این گروه در نوشته های خود در تحقیر اعراب بکوشند و در کنار مقابله های فکری و قلمی خود، اقدامات سیاسی ـ نظامی را هم چاشنی کار سازند. در این میان شعوبیّۀ پهلوی ـ فارسی فرقۀ تندمزاج تری بود و طبع های مستعدتری برای روی آوردن به آرمان های قومی ـ نژادی داشت و موفّق شد بعد از گذر سریع از مراحل نخست حزب عربی و حزب تسویه وارد دوران حزب شعوبیّه یا مرحلۀ تفضیل عجم بر عرب گردد و حضور خود در میدان اندیشه و سیاست را به حضوری نسبتاً همیشگی تبدیل کند.
از کتبی که تاکنون در بارۀ شعوبیّه نگاشته شده، چنین برمی آید که شعوبیه در عصر اسلامی میدان عمل بسیار گسترده ای برای خود تعریف کرده بود و برای پیشبرد اهدافش خود را محدود به حدّی نمی دیده است. از همین رو پیروان اندیشۀ مذکور در همۀ حوزه های زندگی سیاسی، اجتماعی، نظامی و فرهنگی حضور پیدا می کنند.
این گروه به همان اندازه که در وقایع سیاسی و نظامی جامعۀ اسلامی صدر اسلام شرکت می جویند؛ به همان اندازه نیز عرصه های فرهنگی و دینی و ادبی و تاریخی را میدان تاخت و تاز خود قرار می دهند و از رهگذر اقدامات ایشان لطمات قابل توجّهی بر پیکرۀ دین اسلام وارد می شود و بخشی از آرای این فرقه وارد اعتقادات دینی مردم می گردد.
علی بابازاده