چرا ملت ها قیام می کنند؟
شورش و به هنگامی تاریخی
هفدهم دسامبر 2010، یک دستفروش تونسی بهنام محمد بوعزیزی در اعتراض به سیلیزدن یک مامور زن شهرداری، خود را در مقابل ساختمان شهرداری به آتش کشید و مرگ او بعد از چند روز، سرآغاز انقلابهایی با عنوان بهار عربی در بخشهای زیادی از ممالک عربی شد و حاکمان تونس، مصر، لیبی و بحرین را ساقط کرد.
از نقطهنظر تاریخی شاید توجیهی منطقی بین انتحار بوعزیزی و شروع و شیوع شورشهای مردمی نتوان یافت اما در بررسی انقلابها، اولین منظرگاه، نگاه به وضعیت رژیمهای پیشین است. زمانیکه آشفتگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در ساختارها و بافتارهای حاکمیتی عیان میشود، شاید با یک اقدام ساده، توده، خشمگین شده و دست به شورش بزند. این وضعیت را «بههنگامی تاریخی» مینامند. یعنی یک واقعه در یک بازه زمانی ویژه رخ میدهد و چنان آشوبی پدید میآورد که قابل جبران نیست.
اما همواره در بررسی وضعیت رژیمهای پیشین، با چند مشخصه بارز مواجه میشویم که باعث طغیان توده علیه حاکمیت میشود. وجود فساد، تفاوت فاحش طبقات، مسائل مرتبط با روانشناسی اجتماعی و… میتواند عاملی برای شوریدن باشد اما همه اینها باید با یک جرقه که از آن با عنوان «بههنگامی تاریخی» یاد میشود، همراه باشد.
بنابراین هر آنچهکه گاهی با عنوان فراخوانهای عمومی جهت اعتراض از سوی افراد و گروههای اپوزیسیون منتشر میشود، همواره نمیتواند منتج به نتیجه شود چون همهچیز باید در یک بستر خودجوش اتفاق بیافتد.
استحاله ساختار ارزشی، تغییر ساختار اجتماعی، تحول نهادهای سیاسی، قانونی (یا غیرقانونی) بودن تغییر، تغییر نخبگان و خشونت، مولفهها، مقولات و مسائلی هستند که باید در شورشهای مردمی منظور شوند و بدون تحلیل اینها نمیتوان بهراحتی در خصوص اعتراضهای خیابانی و مدنی نظر داد. البته باید قبول کرد که شوریدن اتفاقی پیچیده، درهمتنیده و چندبعدی و چندوجهی است و موفقترین تحلیلها، همه زوایا را بهخوبی میکاوند.