جوامع ابتدایی پیشتر از دورانی که به اختراع بزرگ، خط و کتابت توفیق یابند، راههایی را برای تثبیت و انتقال فعالیتهای اجتماعی و ذهنی خود جستجو کردند. این جستجو که بازتاب شناخت انسان از امور اجتماعی بود منجر به کشف شگردهایی شد که آنان را قادر ساخت بخشهای وسیع و اساسی در تاریخ، فرهنگ و هنر خود را در قالبهای معین و تعیین شدهای ریخته و به حفظ آنها بپردازند. هر قبیله و طایفه به فراخور طبیعت و محیط زندگی، شیوه معیشت و روابط تولیدی و نوع مبارزه و جدال جهت ادامه بقاء خود به اندیشه پرداخت و به کشف روشهایی نایل آمد این روشها محصول اندیشه و تجربهای بود که گاه به بهای بسیار گرانی به دست آمد چگونگی یافتن روشهایی که بتواند به حفظ و بقای تجارب گذشته منجر شود، خود به بروز اندیشه و مبارزهای جدید منجر شد. به غیر از پیدا کردن چارچوبهای عرفی جهت تضمین و حفظ دستاوردها و تجارب گذشته، متعاقباً راهکارهای شفاهی متفاوتی برای بقا این باورها پدیدار شد که موسیقی، یکی از برجستهترین این اشکال است.
موسیقی به منزلهی جزئی از فرهنگ هر جامعه، بر طبق سلایق فرهنگی آن جامعه توسعه مییابد و به بخش نمایان و گویای آن فرهنگ مبدل میشود. بنابراین آنچه که علم و مبانی نظری موسیقی هر قوم یا ملت را به شکل خاص در میآورد جریانهای فرهنگی و حرکتهای اجتماعی میباشد که در تاریخ آن روی داده است. این هنر که از آغوش طبیعت برخاسته و در آن صیقل خورده، همواره یکپارچگی خود را با جامعه نمایش داده و با تحول جامعه شکل هماهنگی یافته است همانند دیگر هنرها به مثابه آیینهای برای فرهنگی که حاکم بر اوست بوده و بدین ترتیب با رنگی که از فرهنگ ملتش به خود گرفته، رها از مرزهای حکومتی- سیاسی ابرازگر کیفیت فرهنگ ملت و یا قوم شده است. موسیقی به عنوان شاخهای از فرهنگ، قوم پرستی فرهنگی را در نهاد خود جای داده است.
موسیقی و به طور کلی هنر همانند دیگر مفاهیم انتزاعی و غیرعینی متعلق به فرهنگ در ذهنیت انسان قرار گرفته و به شخصیت افرادی که در فضای واحد فرهنگی زندگی میکنند، شکل میدهند. برتلاند در تأیید پیوستگی فرد و فرهنگش این نظریه را به صورت خلاصه در آورده و میگوید: «فرد و جامعهاش مقدمه و نتیجة یکدیگرند: هر فرد در یک زمان هم خالق جامعه است و هم مشخصترین محصول جامعه» پس شخصیت انسان جلوهای از محیط اجتماعی و فرهنگی خویش میباشد که در درون وی تعبیه شده است.
چنانچه ذکر شد جوامع بشری در مسیر زندگی خودشان، فرهنگشان را متناسب با شیوة زندگی، روابط تولیدی، نوع مبارزه و دیگر عوامل اجتماعی شکل داده و فعالیتهای هنریشان را بیشتر در چهارچوب شرایط اجتماعی-فرهنگی که در طول تاریخ بدست آوردهاند، انجام میهند. موسیقی آذربایجان هم از این قاعده مستثنی نیست و کلیه گونههای موسیقی آذربایجان (۱- موسیقی ملی، ۲- ملی- حرفهای، ۳- شفاهی- حرفهای) براساس نیازهای اجتماعی و انسانی این ملت جنبههای متعالیتری یافته است.
موسیقی آذربایجان همانند دیگر موسیقیهای شرق مبتنی بر سنتهای شفاهی است و در سایه تأثیر فولکلور آذربایجان شکل مخصوص به خود یافته است بنابراین بر این اساس که عمدهترین خصوصیت فولکلور همگانی بودن آن است میتوان گفت که موسیقی فولکلور توسط همگان خلق شد، بدست مردمی که متعلق به این حوزة فرهنگی هستند، فرم یافته و از نقطه نظر مضمون و ایده به نمونه ای هنری تبدیل شده است.و این موسیقی در مراحل بعدی بصورت حرفه ای نیز در آمده است.
موسیقی معاصر آذربایجان با بهرهگیری از تجربه و علم موسیقی غرب و با حفظ هویت آذربایجانی به عالی درجه هنری خود رسیده است. آنچه که در مقابل این تکامل رنگ باخته، هویت اکثریت صاحبان این موسیقی است. در واقع این بیگانگی که مردم آذربایجان جنوبی با موسیقی شان دارند در نتیجه تأثیر فرهنگی میباشد که بر حوزه سیاسی ایران حاکم است.
فردای جاندت در کتاب ارتباط میان فرهنگی در مورد هویت فرهنگی مینویسد: هرگاه اعضای یک جمعیت به طور آگاهانه خود را در یک گروه بدانند که در سلوک با یکدیگر از یک نظام مشترک، معنی و هنجار برخوردارند دارای هویت فرهنگی مشترک میباشند. در واقع احساس هویت ترکیبی است از همسانیها و تمایزها (جاندت) به عنوان مثال ذهنیتی که یک فرد آذربایجانی ساکن در ایران از موسیقی دارد با ذهنیت یک عرب ساکن در ایران از موسیقی متمایز است یک فارس ایرانی هم در برخورد با موسیقی ملت دیگر همین تفاوت را احساس خواهد کرد. این همان احساس هویت است که در روح افراد هر ملت وجود دارد. حوزه فرهنگی که افراد در آن احساس همسانی میکنند، محدودهای جدا از مرزهای سیاسی-حکومتی است و مواردی امتداد این حوزه تا درون کشور و یا کشورهای دیگر ادامه یابد. موسیقی آذربایجانی به عنوان بخشی از هویت فرهنگی ملت آذربایجان متعلق به افرادی است که در حوزة این فرهنگ زندگی میکنند محدودهای که هم تمام مناطق آذربایجان در ایران، جمهوری آذربایجان، مناطق آذربایجانی نشین گرجستان و بطور کلی هر آذربایجانی را در هر کجای این کره خاکی شامل می شود. بنابراین روز موسیقی که به مناسبت ۱۸ سپتامبر مصادف با روز تولد بزرگ مرد آذربایجانی (اوزئییر حاجی بیلی) نامگذاری شده نیز، تنها متعلق به جمهوری آذربایجان نیست بلکه به همه آذربایجانیها تعلق دارد. زیرا که فرهنگ یک ملت را نمیتوان محصور در مرزهای سیاسی دانست، این موضوع را نمی توان قربانی سیاستهای حکومتها کرد، زیرا که شکلگیری هویت ملی در گروی نفی هویت فرهنگی ملت های ساکن در ایران نمیباشد. حاکمیت عدالت نسبت به ملت ها از طرف قدرت مرکزی شرط اصلی حفظ تمامیت ارضی است و شناساندن موسیقی ملت ها به صاحبانشان رفتاری براساس عدالت.
آنچه که موسیقی آذربایجان، به طور کلی فرهنگ ملت ها و در نتیجه آن هویت ملی را در همه اجزای ساختاری دچار بحران و تزلزل میکند نقابی است که از به نام تمامیت اراضی بر صورت قوممداران فرهنگ حاکم کشیده شده و با ایجاد نابرابری در معادلات فرهنگی نوعی استثمار درون کشوری را بوجود آورده است. در واقع منبع این استثمار قدرت است نه فرهنگ، این همان نکتهای است که میگوید هر جا تفاوت باشد، قدرت وجود دارد و این دارندگان قدرت هستند که دربارة معنای تفاوت تصمیم میگیرند.
“در ایران مشکل از آنجا آغاز میشود که برای پاسداری از تعریفی خاص از همبستگی ملی، آگاهانه یا ناآگاهانه شرایط ایجاد میشود که سهمی از جمعیت یا حوزههای قدرت، به ویژه قدرت مرکزی به نوعی قوم مداری دست میزنند”. ارتباط ما و موسیقیمان قربانی این بینش عجین شده با استعمارگری بوده و هست. موسیقیای که در این شرایط نامی رسمی و اصیل پیدا کرده طبعاً موسیقیای میباشد که فرهنگ حاکم دارد.راستی آیا نامگذاری موسیقی فرهنگ حاکم بعنوان موسیقی اصیل ایرانی مغایر با تعاریف جامعه شناختی نیست؟ موسیقی ملتی که در جامعه ای تبعیض آمیز به صورت فرهنگ محکوم تلقی میشود، طبعا نامی محکوموار بخود میگیرد.
عدم پخش موسیقی آذربایجان، در رادیو و تلویزیون ایران به شایستگی آنچه که هست، کیفیت پایین آموزشگاههای موجود، نبود کنسرتهای کافی و غیرمتمرکز، بطور کلی اوضاع فعلی ارتباط مردم آذربایجان ساکن در ایران با موسیقیشان که نتیجه عدم توجه به سرمایه فرهنگی این ملت میباشد، موجب کاهش یا قطع ارتباط ذهنی مردم آذربایجان با بخشی از فرهنگشان و ناآگاهی از جایگاه موسیقی آذربایجان درمقایسه با موسیقی شرق شده است این شرایط زمینه را برای فرهنگپذیری و پذیرش اجباری موسیقی دیگر ملتها مهیا میکند.
موسیقی زاییدة ترکیب اصوات است، پس انتقال این هنر به صاحبانشان مستلزم وجود وسیله ارتباطی است که قادر به پخش صوت باشد این عملی است جدا از حیطه فعالیت نشریهها، در صورت که تلویزیون و رادیو فرهنگ همه اقوام را به رسمیت نشناسند و در زیر لوای این تفکر موسیقی آنها را در برنامههای پخش خود نگنجانند، وجود نشریه موسیقی اقلیتهای قومی بیشتر نقشی دموکراتیکنما برای ادامه دادن حاکمیت فرهنگی پیدا میکند تا نقش فرهنگی.
برای آن کسانی که جامعه اطلاعاتی را به عنوان ابزار یکسانسازی افراد میپندارند دانستن این نکته ضروری است که جامعه اطلاعاتی بیش از هر جامعهای، جامعهای فرهنگی است یکی از ویژگیهای این جامعه افزایش رو به رشد آگاهیهای قومی-فرهنگی بعنوان بخشی از هشیاری اطلاعاتی جهانیان است . اما شرایط کنونی در ایران نشانگر آن است که جامعه اطلاعاتی در این سرزمین رسالت خود را فراموش کرده است. بواسطة جامعه اطلاعاتی بسط موسیقی و دیگر عناصر فرهنگ حاکم در مناطق قومی باعث شده که قومیتها در انتخابی اجباری مجبور به شنیدن و دیدن موسیقی و رفتار دیگران شوند.
موسیقی آذربایجان در سایه توجهی که جمهوری آذربایجان در سطح دولت به این هنر (به عنوان بخشی از فرهنگ ملتش) دارد، شکل تکامل یافته خود را حفظ کرده است پس آنچه که تحت تأثیر حاکمیت فرهنگی قرار میگیرد ما هستیم نه موسیقیمان. در شرایطی که ما هستیم هیچگاه موسیقیمان را باز نخواهیم یافت، مگر اینکه موسیقی و به طور کلی «حقوق فرهنگی» ملتهای ساکن در ایران در سطح دولتی کاملاً پشتیبانی شود. (حقوق فرهنگی عبارتست از دسترسی همه انسانها به حق استفاده از فرآوردههای فرهنگی و حق اشتراک در امر تولید فرهنگی) بعبارت دیگر تنها مسیری که به موجب آن ما و سایر ملتها توان حفظ هویت ملی خود را خواهیم داشت کثرتگرایی است.در غیر این صورت بایستی چاره ای دیگر اندیشید.
منابع:
۱- جامعهشناسی- گیدنز، آنتونی
۲- ارتباط بین فرهنگها- مولفان: لاری، سماور-ریچاردای پورتر و لیزا ۱، استفانی مترجمان: دکتر غلامرضا کیانی- دکتر سیداکبر میرحسینی ناشر: انتشارات باز
۳- تاریخ مذکر-رضا براهنی
۴- جامعهشناشی موسیقی- حسن زندباف
۵- موسیقی مقامی آذربایجان- رامیز زهراب اف مترجم: علاءالدین حسینی
۶- مقاله “ضرورت توجه به مقولة ارتباط میان فرهنگی در جامعه ایران”
۷- مقاله “پیشینة هنر شفاهی، نویسنده: جهانگیری-نصری- اشرفی”