آذربایجان در آستانه انقلاب 1357
در سال 1356 اگر به کسی از ما میگفتند چندماه دیگر اعتراضات مردم علیه شاه شروع خواهد شد هیچکس باور نمیکرد وشنونده زود دست به جلوی دهان گوینده میگذاشت که تا ساواک این گفتگو را نشنود و الا با مرگ باید دست پنجه نرم می کرد. در عین حال این وضعیت عقده های را در درون افراد جامعه می انباشت و کسی هم متوجه عقده انباشته شده نبود البته این موضوع از دید کارشناسان خبره در داخل و مخصوصا خارجیان مخفی نبود اگر چه ظاهرا یک سری مسائل اقتصادی در سطح پایین توده راضی کننده بود. اما در سطح روشنفکری به صورت مسخره میامد یادم هست وقتی به مدارس تغذیه ی رایگان میدادند در ظاهر همه خوشحال بودند اما دانشجویان نه تنها این موضوع را فریب بچگانه میخوانند حتی بشقاب های غذای با کیفیت دانشگاهی را با لگد پرتاب میکردند. نه برای اینکه غذا بد یا خوب هست بلکه دانشجویان خواسته های دیگری داشتند اینگونه غذا دادن و تغذیه را فریب برای چپاول بیشتر از طرف حکومت قلمداد میکردند وقتی می شنیدند حکومت برای ظفار قشون فرستاده یا در حومه لندن هزینه ی آبیاری یک شهرک را پرداخت کرده است یا هنگام پیروزی حزب سوسیالست اسپانیا که به حکومت فرانکوی مستبد پایان میداد شاه با تماس تلفنی خواستار سرکوبی حزب پیروز می شود و هنگام جنگ های اعراب واسرائیل ما یحتاج و سوخت تانکها ی اسرائیلی را تامین میکرد یا در لبنان بخش شیعه نشین بیمارستان ساخته ویاری میرساند و… این رویدادها در سطح روشنفکری و همچنین در شهرهای بزرگ و دربین بازاریان که اکثر فرزندان آنها در خارج و یا در داخل دانشجو بودند یا درخیلی از افراد ومنسوبین شان در ادارات مختلف مشغول بودند و اینها بعنوان قشر مطلع جامعه بحساب میامدند واز طرفی هم فساد دربار در اوج خودبود از لحاظ تاریخی سرکوبی های مختلف در کشور مخصوصا در آذربایجان در دوره رضاخان وهمچنین محمد رضا از یاد مردم نرفته بود. مخصوصا سرکوبی خونین فرقه در سال 1326 در دل خیلی ها بصورت داغی سوزان مانده بود ما در آن سال ها شاهد روایت های دردناک این وضعیت از مردم عادی بودیم و بصورت خودمانی از این صحبت ها زیاد میشد وبیشترشان آروزی سر نگونی شاه را میکردند وتنها این موضوع نبود و تضاد دیگر در میان توده های معمولی بنوع دیگر بود در مضیقه نگه داشتن آذربایجان و محدود کردن سرمایه گذاری و ایجاد وابستگی بیشتر به خارج و محدویت تولید داخلی و انهدام سیستم ارباب و رعیتی که بخش عمده جامعه در آن مشغول بکار بود. در آمد حاصله از آن سهم عمده ا ی در صادرات کشور داشت و بجای اینکه سیستم ارباب رعیتی را تبدیل به مکانیسم جدید و افزایش در آمد کند خود سیستم را نابود کرد و هشدار و نظریه ی کارشناسان اینکه نتیجه زود گذر این تصمیمات بعدا عواقبی سختی بهمراه خواهد داشت، توجه نکرد و این وضعیت که بیشترین جمعیت را مخصوصا در آذربایجان تشکیل میداد منتج به کوچ مهاجرات کاری به نقاط دور دست ومنجمله در تهران شد که این مهاجران حاشیه نشینان وقشر کم در آمد جامعه مخصوصا در تهران شدند و همین قشر، بخش عمده ای انبار باروتی برای انقلاب 57 شدند و بعد از انقلاب بیشتر این محرومین یا بقول شعار آنروز ، مستضعفین صاحب شغل های مختلف گشتند بعد از انقلا ب بیشتر روسا وکارمندان از قشر محروم و حتی بعضی کم سواد و از روستائیان اما متعهد به انقلاب انتخاب و استخدام شدند.
از بعد فرهنگی در جامعه پوچ گرایی در زمینه تاریخ وادبیات ،هنر و موسقی وضعیت ناهنجاری داشت ترویج نوع غربی (البته بی محتوایش ) مردم را دلزده کرده بود در آموزش دروس هم فقط از شاه و خانواده اش و کوروش ، داریوش ، رضاخان ، محمد رضا و ولیعهد و… اینها بود آنقدر اینها تکراری شده بودند محصلین نه برای درک بلکه برای نمره این درسها را طوطی وار حفظ میکردند تا در دروسشان قبول بشوند مرکز نشینان وخاندان پهلوی چنان ذوب کوروش مداری شده بودند وجشن 2500 ساله راهم برگزار کرده و تاریخ را برای همیشه بیمه کرده بودند وزبان تاجیکی ( فارسی ) هم سر آمد زبانها شده بود و بدتر از همه قدغن کردن زبانهای دیگر منجمله زبان ترکی در آذربایجان بود.
رحمان کتابچی