آقا مسیح شیروانی در شهر شاماخی چشم به جهان گشوده است. وی از سلالهٔ «سولطان دده گونش» بوده و نام پدرش محمد بوده و نام خود و تخلصش نیز مسیح میباشد و در بین خلق به «آغا مسیح» مشهور میباشد.
تاریخ دقیق ولادتش معلوم نیست، اما همعصرِ نادرشاه افشار میباشد. در سال 1155 ه.ق، شاهزاده نصرالله میرزا، شیروان و قلعه آغسورا به دستور نادرشاه تصرف کرده و اهالی شاماخی را به آغسو میآورد. در این اوان، آقامسیح شیروانی، جوانی رعنا بوده است.
از زندگی خصوصی آقامسیح نیز، معلومات زیادی وجود ندارد. پدرش سوداگر بوده و پسر نیز به مانند پدر، به همان شغل مشغول بوده است.
در مسائل سیاسی هم دخالت میکرده و در نزد دولت وقت، دارای ارج و قرب وافری بوده است. او با شاعران معاصر خود، دوستی نزدیکی داشته است.
از جمله آنها میتوان به: «نشاط» و «زولالی» اشاره کرد. نشاط را استاد خودش میدانست. یک بخش مشاعره از این سه شاعر، هم اکنون در دست است. بخشی از تخمیس غزلِ نشاط توسط آقامسیح را تقدیم میکنیم:
سئومیشم تا سنی ای مغبچه خندان دئییلم،
یوزو گول کیمی آچیق، چاکِ گریبان دئییلم.
لاله تک داغم اگر وار نمایان دئییلم.
نشاط:
غیری سندن داخی بیر اؤزگهیه حئیران دئییلم
مایلِ سرو- گولو باغ- گلستان دئییلم.
مسیح:
کوفر زولفونه بو ایمانیمی نذر ائیلهمیشم
قددینه عؤمرِ فراوانیمی نذر ائیلهمیشم.
پایینه دیدهٔ گریانیمی نذر ائیلهمیشم.
نشاط:
راه عشقینده دل و جانیمی نذر ائیلهمیشم
هر جفا ائیلر ایسن، ائیله، پشیمان دئییلم.
و…
آقا مسیح در بداههگویی استاد بوده است. روزی یکی از زیبارویان با لباسی کبود، از تأثیر گرما، دگمههای پیرهنش را بازکرده و بر سر چشمه آب، به شستوشوی مشغول بوده است. طبعِ مسیح، با دیدن آن صحنه، طغیان میکند و میگوید:
کبودی جامه گئیمیش اَگنینه، کؤکسونو چاک ائتمیش
آچیقدیر گؤگ قاپوسی، مطلب ایسترسن، دعا ائیله.
(گؤگ همان گؤی میباشد.)
دو سال بعد از قتل نادر شاه و در سال 1162 ه.ق، خوانین مناطق مختلف فرصت را برای تاراج غنیمت میشمارند. در منطقه شیروان و شماخی هم وضع بدین گونه بوده است. احمد خان با دوازده هزار سواره که متشکل از سوارههای شاهسونِ موغان بوده، به شیروان یورش میبرد. آقا مسیح شیروانی، از نزدیک، جنایات آنها را نظاره میکند و شعری تاریخی را میسراید. بند اوّلش چنین است:
ائشیدین ائتدییینی شاهسون احمد خانین
خواهشِ نفسینی اول ظالمِ بیایمانین
یوخ ایمیش ذرّهجه شأنینده مروّت آنین
قیلدیغی عالمه جؤرو سیتمین دونیانین
نه قدر اولسا، اولور باعثی ناحق قانین…
در اواخر شعر میگوید:
طالعی شومدیر آنین کی بئله ایشلری وار
شهر دربندده چیخماق یئددی یوز گؤز اظهار
قتلی الگاهی موغان، جیسرده هم کلّه منار…
از این ابیات مشخص میشود که احمدخان قبل از یورش به شیروان، شهر دربند را تصرف کرده و هفتصد جفت چشم انسان را کور کرده بود. بعد از این جریان، غزل عاشقانه و آفتاب و مهتاب و رخ یار را رها کرده و به تفنگ و فشنگ و توپ و… روی آورده و به سرایش شاهنامهای ترکی در وزنِ تقارب مشغول میشود. این شاهنامه را نیز تقدیم فتحعلی خان کرده است. در سال 1180 ه.ق وفات کرده و در کوه «فیت» دفن شده است. آخرین شعرش نیز ترجیعبندی با مطلعِ «دِلا، ائتمه توقّع راستگولوک قانده قاتمیشدیر…» میباشد که به نظر، توبهنامهٔ شاعر میباشد. روحش قرین رحمت باشد.
نمونه شعری را از این شاعر تقدیم میکنیم:
سنه ظاهردیر، اَیا، حیّ و خبیر و دانا،
اولسا هر ماضی و مستقبل و مخفی پیدا.
قول شَهیندن ائلهین جورمو یاشورماق نه روا،
عفو قیل، ائیلهمیشم چوخ غلط و سهو و خطا
تؤبه، یا رب، خطا راهینه گئتدیکلریمه!
بیلیب ائتدیکلریمه، بیلمهییب ائتدیکلریمه
اولوبدور قلب خائن، حق بیلیر بیر پاک طینت یوخ،
دوشنده ساتمایان دیناره دینین هیچ ملّت یوخ،
ذُکور اقسامینین طبعینده اصلا دوغرو بیعت یوخ،
اوناث اهلینده بیر ذرّه حجابی- شرمی عصمت یوخ،
طریقت، آدمیّت یولدا، نه ارکاندا قالمیشدیر.
تصویر، به مزارِ آقامسیح شیروانی عائد است.
نویسنده آشنایی با آقا مسیح شیروانی: شاهین مرادی