روزگاری با آن اسمها و امروز به اسم کارگر و کارفرما،شهردار و شهروند،مسئول و مردم،نظافتچی و صاحب ویلا، مالک رستوران و گارسونها و….
قانون سرجایش هست و این مایه ننگ بزرگی برای آنهاییست که زندگی را به دوران سنتی و مدرنیته تقسیم کرده اند چندین انقلاب انجام داده اند حکومتها سرنگون نموده اند. کمونیسم و لیبرالیسم ساخته اند چون تلاش کرده اند نظم کائنات را برهم بزنند ولی زمانیکه متوجه شده اند در حال انجام یک جرم بزرگی هستند باز به زیر قانون برگشته اند.
چون به صرفه نیست و زیان بار است.
عدالت و برابری ضدقانون هست و نباید اجراییش کرد بلکه تنها با کشیدن چندین نقاشی مثل انقلاب کارگران مکتب سوسیالیسم سندیکاها قوانین کار، این رعیت ناقص العقل را فریب داد تا فکر بکنند از جهنم دنیای سنتی به بهشت دنیای مدرنیته آمده اند.
هیچ چیز جز واقعیت پشت تابلوی این نقاشی و رنگهایش تغییر نکرده است.
برده همانیست که بود فقط لباس فرم و دستکش پوشیده و کلاه ایمنی بر سرش گذاشته ابزارهایش برقی شده و بدبختیهایش به بازپرداخت قسط و دادن اجاره خانه تغییر شکل یافته است.
چطور میلیاردها انسان را فریب داده اند چه هنرمندانه چه زیرکانه و چه بیشرمانه؟
در اردوگاههای کاراجباری هیچکس از ته دل و با تمام وجود کار نمیکرد و آنهایی که کار میکردند زیر سنگینی کار جان و تواناییشان را از دست میدادند و البته وحشت اردوگاهها موجب آگاهی انسانها میشد تا کاری بکنند هیچگاه راهشان به آنجا نیفتد، این مسائل برای اربابان زیان بار بود و به این نتیجه رسیدند که اول باید اسم اردوگاه را حذف کرد و اختیار را با اجبار جایگزین نمود تا همه با پای خود وارد اردوگاه شوند و ما(اربابان) تا هرچقدر دلمان خواست از آنها کار بکشیم و سوارشان شویم
دیوارهای اردوگاه فرو ریخت و درهایش باز شد.
اسامی به تورم،بحران اقتصادی،خانه قسطی،ماشین قسطی،مخارج زندگی و صدهها نوع دیگر،تغییر شکل دادند
و بوجود آوردن نیاز و احتیاج برای رعیت؛ اردوگاه اجباری را به اردوگاه اختیاری تبدیل شد.
حالا هر خانه و هر شهر و جامعه ای به اردوگاه کار تبدیل شده، کار سخت و بی وقفه ی شبانه روزی و بدون هیچ نتیجه و هدف مشخصی
کارگر و کارمند 100 دلار میگیرد و اژدهای تورم همچون بازرس چماق بدست در اردوگاههای کاراجباری، تمام زحمت او را میبلعد
دیگر به برده ها برده نمیگویند میگوند نیروی انسانی،کارگر،کارمند،کارپرداز،تکنسین،پرستار،معلم،سرایدار و غیره.
در اردوگاههای اجباری برده ها لااقل یک امیدی داشتند که بزودی یا فرار میکنند و یا کشته میشوند و از این عذاب و ذلت نجات میابند ولی حالا راه فراری وجود ندارد و مرگ بصورت تدریجی و ذره ذره رخ میدهد تا بردگان سالهای طولانی در خدمت ارباب باشند و با امیدهای واهی و رویاهای تخیلی به جان کَندن ادامه دهند.
و این دنیای ماست دنیای مدرن و آزاد
با نظم نوین و دارای سازمان ملل و حقوق بشر.
رحمان اوکتای