اسیران دست شوونیسم ایرانی هستیم.!
آگامبن در مورد آشویتس میگوید:«اگر کسی زندگی اردوگاهی را از سر گذرانده، اصولاً باید بمیرد و اگر بنا به ادلهای دربرابر رذالت موجود، زنده مانده است، یک اسیر و بازمانده دوران رذالت است.»
🔸 قبلاز انقلاب دوستی داشتیم که دانشجوی دانشکده الهیات بود، از دست پروردههای مطهری-آریانپور، همیشه در محوطه دانشگاه تهران بود، دانشکدههای داخل محوطه دانشگاه، استاد کوهنورد – سنگنوردی – یخنوردی، برف کوبی در قلههای دماوند، هم تئوری میدانست و هم رزم و تکنیک، از رژیم شاهنشاهی و ساواک آن بسیار کتک خورده بود. کتک خوردن اصطلاح آن روز ما بود، امروزه شکنجه نام دارد. من در همین اورمیه، در دادگستری بودم در جریان قطب زاده، ایشان هم پایاش به بازجوئی و زندان رژیم انقلاب کشیده شده بود.
من فقط خبرش را شنیده بودم، مدتها بعد در تهران جلوی دانشگاه با کتابها سروکله میزدم که ایشان را دیدم بعد سلاموعلیک و برای باز کردن به اصطلاح سر صحبت و به شوخی و جدی سؤال کردم: «راستی تو زندانی دو رژیم بودی، هم کتک سرهنگهای رژیم_شاه را چشیدی، و هم دچار رژیم انقلاب، راستی کدامیک بهتر کتک می زدند؟»
استاد نگاهی به من کرد و گفت: «عیسیجان، برو خدا را شکر کن که دست توّابها نیافتادی که کتک سرهنگهای دو رژیم را فراموش کنی».!
بازماندههای رژیم سابق که بنا به ادلهای وجودشان از حوادث روزگار مصون مانده و در امروزمان زندگی میکنند، بهقول رومن یاکوبسان رانده شدههایی از بهشت برین هستند.!
🔸 بهشت برین آنها همواره در گذشته است، این یک آورده ایدئولوژی هم هست، مرکزیت برای این رده از انسانها، بخش سانترال مملکت است که پیرامون آن توسط بیگانهها، بیگانه پرستها، تجزیه طلبها، از خارج فرمان بگیرها و… آخ که چه کِیفی داشت، این بلوچها را، کُردها را، تورکها را نمیگرفتیم، فلهای میانداختیم زیر مسلسلهای ساخت انگلستان یا آلمان؛ حتی آمریکا نمیشد دیگر یونان و ارمنستان همیشه خدا هستند و بودند و بازهم خدا را شکر که هستند!.
این بازماندههای دوران رذالت آشویتس غافل از آن هستند که دنیا عوض می شود، دیگر مکان به امری زبانی تبدیل شده است.
دیگر فهمیدن اینکه حملهی بازمانده رذالت به مطلب تو نیست، او در جائی دیده و شنیده که این فرد تورک است و به دنیای تورکهای خودباخته وارد نشده و نمیخواهد به بهشت برین رانده شده از متن جامعه باز گردد.!
🔸 لفظ زبانی «من تورکم»، برای دشمنی شوونیسم ایرانی بازماندگان رژیم ملتکُش شاهنشاهی کفایت میکند!
تحول زبانی گفتار به نوشتار، مستندسازی آن را ساده کرده است. این کنش بازماندههای رذالت آدمسوزی
در آشویتس امر ملل پیرامون را از:« پسرم، دخترم؛ نگو هن، نگو یۏخ، آدم نباید بیتربیت بشود، بگو آری یا نه»!!!
ببینم تو آذربایجان را اول دوست داری یا ایران را؟
تو چرا تورک مینویسی؟ بنویس تُرک.!
تجزیهطلب چندبار بگوئیم، باید باورت این باشد، چنگیزخان مغول توی فارس را تبدیل به ترک کرده است.!
خوب بازمانده دوران رذالت پیرامون کشی، من اصلاً چنگیزخان مغول را ندیدهام ، پدر و مادرم تورک بودند و در تداوم آنها من نیز تورک هستم.!
دیگر عوض شدهام به تبع عوض شدن دنیا، به پدر گدای من اگر فحش بدهی به پدر شاهات و حتی شاهنشاهت فحش میدهم، اگر علیه زبان تلخ من حرف بزنی علیه زبان شیرین تو حرف میزنم.!
🔸 بازماندههای فاشیسم و یا بازماندههای شوونیسم ضد ملل پیرامون، گذشتهگراهای مرتجع، پادوهای انگلیس استعمارگر، دوران آگاهی دنیای نوین است.
هیچ نژادی، هیچ ملتی حتی یک ذره به دیگر نژادها و ملتها برتری ندارد و همین فرمان نابودی رذالت است؛ امر نابودی فاشیسم و شوونیسم است.
تمامیتارضی برای شوونیستها، تنها یک اسم رمز برای سرکوبی ملل پیرامون ایران است و بس، تا مانع مطالبات قانونی و انسانی آنان باشند!…