پوپولیسم یا عوام گرایی یک روش سیاسی است که رهبران یا عوامل یک جنبش یا حکومت خود را طرفدار حقوق مردم نشان داده و در تمامی مسائل با کلی گویی مردم را خطاب قرار می دهند. این آموزه درست نقطه مقابل نخبه گرایی قرار می گیرد و عقل در آن نقشی نداشته و مملو از هیجان و احساس است.
سیاستمداران پوپولیست بعد از تثبیت قدرت خود ودرراستای طولانی تر کردن دوره مقام حاکمیت خود همواره با دادن وعده هایی به مردم ؛ که به اکثریت آنها عمل نمی کنند، سعی می کنند، حمایت مردم را جلب کنند. در حقیقت پوپولیسم بدون فریب افکار عمومی قادر به ادامه حیات نبوده و در چنین جامعه ای نهاد های مدنی وسازمان های غیر دولتی جایی ندارند و توسط قدرت وحکومت های پوپولیستی محو می شوند.
حکومت های پوپولیستی دارای دو ویژگی کلی به شرح زیر هستند:
– جلب پشتیبانی مردم با توسل به وعدههای کلی و مبهم، و معمولاً با شعارهایی علیه دشمن فرضی.
– پیشبرد اهداف سیاسی، مستقل از نهادها و احزاب مردمی، با فراخوانی تودهٔ مردم به اعمال فشار مستقیم بر مخالفان حکومت و سرکوب آنان
در حکومت های پوپولیستی بنیادگرایی و عوام گرایی معمولا رابطه تنگاتنگی با هم دارند. رهبران بنیاد گرا در بیشتر مواقع جهت تثبیت موقعیت خود در قدرت معمولا به توده متوسل می شوند.
انقلاب بهمن 1979 میلادی/ 1357 شمسی در ایران کاملا ویژگی های یک جنبش پوپولیستی را داشت. استفاده از یک شخصیت مذهبی کاریزماتیک، نمادهای مذهبی و شعارهای ضد غربی، حمله به وضعیت موجود و سرمایه داری، دفاع از استقلال، دادن وعده آزادی و رفاه برای توده مردم و… از ویژه گی های بارز این انقلاب بود.
بعد از پیروزی انقلاب بهمن که با مشارکت گروه های روشنفکر مبارز و صرف هزینه های بسیار توسط نخبگان مبارزبه پیروزی انجامید با تصرف گروههای مذهبی مختلف پوپولیستی طی شرایط ایجاد شده آن دوره به انحصار بنیادگرایان دینی درآمد.گروه های مذهبی پوپولیستی راست گرا به مردم چنین وانمود کردند که مخالفانشان دشمن اسلام و مسلمین بوده و باید از صحنه سیاسی کشور به طرق مختلف که در بیشتر مواقع با حذف خونین همراه بود، طرد شوند.
روح الله خمینی همواره از اصطلاح مستضعفین استفاده می کرد که بایستی توجه جدی به آنها در نظر او می شد که نتوانستند عملی کنند و سرمایه داری سنتی روز به روز با حمایت حکومت گسترش و فاصله طبقانی افزایش یافت.
خمینی در رفتار و گفتارش همواره به شعارهای پوپولیستی بر محور دین اسلام متوسل می شد. که در زیر به نمونه های آن اشاره می شود:
اسلام متعلق به مستضعفین است، نه مستکبرین.
اسلام طرفدار برابری و عدالت اجتماعی است.
اسلام نماینده زاغهنشینان است، نه کاخنشینان.
اسلام اختلافات طبقاتی را از بین میبرد.
ما طرفدار اسلام هستیم، نه کاپیتالیسم و فئودالیسم.
سرچشمه اسلام تودههاست نه ثروتمندان.
در جامعه واقعی اسلامی حلبی آباد وجود نخواهد داشت.
در جامعه واقعی اسلامی دهقان بیزمین وجود نخواهد داشت.
وظیفه علما آزادی گرسنگان از چنگال ثروتمندان است.
اسلام افیون تودهها نیست.
فقرا طرفدار پیفمبر بودند، ثروتمندان بر علیه او.
فقرا برای انقلاب اسلامی میمیرند، ثروتمندان بر علیه آن توطئه میچینند.
شهدای انقلاب اسلامی اعضای تمام طبقات پایین–دهقانان، کارگران صنعتی، بازاریان و بازرگانان بودند.
مستضعفین جهان متحد شوید.
مستضعفین جهان باید یک حزب مستضعفین بسازند.
مشکلات شرق از غرب میاید، خصوصا از امپریالیسم امریکا.
نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی.
ملل تحت ستم جهان، در برابر ستمگران امپریالیستی متحد شوید.
مقدس سازی و کاریزما سازی از یک رهبر از خصوصیات بارز حکومت های پوپولیستی است که هر گونه تفکر انتقادی در جامعه را محو کرده و آن را به سمت جامعه ای بسته هدایت می کند. طرفداران و نزدیکان خمینی هم با حمایت از وی مطابق رفتار و کردار وی سعی نمودند که مانند او رفتار کنند و خودشان را با ریا و تزویر همرنگ او نشان دهند و با مقدس سازی از وی قدرت انتقاد از این روحانی بنیادگرای مذهبی را از دیگر مخالفان و حتی مردم گرفتند.
بعد از مرگ خمینی وارثش علی خامنه ای راه او را ادامه داد. وی همواره از توطئه های بین المللی سخن گفته است. این رهبر بنیادگرا برای توجیه فرار از مسئولیت عامل تمامی مسائل و مشکلات جامعه و جهان اسلام را دشمن فرضی که بیشتر در نظر وی آمریکا بود، معرفی کرده است. توهم توطئه در این شخص به قدری شدید است که دائما جمهوری اسلامی را قوی و کشورهای مخالف آن را ضعیف جلوه داده است. در حالیکه عکس قضیه صادق بوده است.
پوپولیست های نزدیک به خامنه ای مانند خمینی وی را به مقام نیمه خدایی ارتقا دادند که گویا نماینده خدا روی زمین است. در نظر آنان ولایت فقیه حاکمیت یک نفربه عنوان نماینده خدا بر مردم وحاکمیت آن یک نفر به عنوان نماینده تام الاختیار خدا بر مردم است. در نظر آنان قدرت از رهبر منشاء میگیرد و نه از مردم.
ایدئولوژی و قضاوت های ایدئولوژیک بر قانون در جمهوری اسلامی ایران ارجحیت دارد. بیشتر دولتمردان ایران سعی می کنند مشکلات و کاستی های موجود در جامعه را با دین اسلام توجیه کنند. جواب هایی مانند “خدا بزرگ است، انشا الله حل می شود، توکل به خدا” در قبال مسائل و مشکلات اجتماعی به جای ارائه راهکارهای علمی و عملی تا کنون توسط مقامات حکومتی جهت فرار از مسئولیت برای در خواست کنندگان کمک داده شده است.
ممانعت از مشارکت نخبگان در قدرت، خویشاوند سالاری به جای شایسته سالاری، رجحان روابط بر ضوابط باعث تشدید فردگرایی تنگ نظرانه جهت کسب موقعیت و غنائم حکومتی شد و شور و شوق مدنی و تنوع سیاسی را از بین برده است.
در ایران ویژگی های پوپولیستی در مقامات حکومتی در زمان بحران و بلایای طبیعی ظهور می کند. سفر مقامات مختلف نظامی و دولتی به مناطق بحران زده و دیدار با مردم آن مناطق و دادن وعده های دروغین به آنها که در حیطه اختیاراتشان نیست از مشی پوپولیستی آنان نشات می گیرد. در زلزله اخیر کرمانشاه نمونه آشکار این رفتارهای مختلف پوپولیستی را بدون آنکه عملی در کار باشد، شاهد بودیم.
در حقیقت پوپولیسم با بنیادگرایی دینی و نژادپرستی فارسی در ایران در آمیخته که مغز ساختار حکومتی ایران را فرا گرفته است.
تحمیل زبان و فرهنگ فارسی برای غیرفارس ها با استفاده از شعارهای عوام گرایانه نظیر “همه مان مسلمان هستیم، همه مان ایرانی هستیم، زبان فارسی عامل وحدت ایرانیان است، فارسی رمز هویت ملی ایرانیان، فارسی را پاس بداریم و…” نمونه ای از امتزاج نژادپرستی فارسی و پوپولیسم در ایران است که تا کنون این رفتار پوپولیستی هدفدار حکومتی مانع حل مسائل و مشکلات غیرفارس ها نظیر تحصیل به زبان مادری، تبعیض، نابرابری، استعمار اقتصادی و آسمیلاسیون فرهنگی و زبانی آنان شده است.
امتزاج پوپولیسم با بنیادگرایی دینی و نژادپرستی فارسی باعث توسعه شعارهای رادیکال در برابر سیاست های عملی در جامعه ایران شده است. در نتیجه این بحران هایی نظیر فقر، تبعیض، بی عدالتی، ارجحیت ایدئولوژی و موضع گیری افراد بر قانون، عدم استقلال سیستم قضایی، فساد اقتصادی در لایه های مختلف حکومت و جامعه، شکاف بین فارس ها و غیرفارس ها، هرج و مرج، اعتیاد، عدم نظارت بر عملکرد افراد و نهادهای دولتی، افزایش فاصله طبقاتی، ارائه آمار و ارقام کذب، نقض حقوق ملل غیرفارس، اقلیت های مذهبی، کارگران، زنان و کودکان، تخریب محیط زیست، مدیریت غلط منابع آبی، بیابان زایی، افزایش جرم و جنایت و… جامعه ایران را فرا گرفته و به سوی سیر قهقرایی هدایت می کند.
در ایجاد بحران های مذکور عدم رویکرد عقلانی حکومت جمهوری اسلامی ایران نقش بسزایی داشته و خروج از این بحران ها نیازمند تغییر بنیادین این حاکمیت و استقرار یک حکومت دموکراتیک سکولار و فدرال با استاندارد های مدرن امروزی است. در غیر این صورت تشدید سیاست های نژادپرستانه با محوریت فارسی باعث شدت یافتن واگرایی موجود شده و منطقه جغرافیایی موسوم به ایران کنونی با در نظر گرفتن سایر شرایط عینی و ذهنی احتمال دارد به چندین کشور مستقل تقسیم شود. تحت چنین شرایطی استعمار و نژادپرستی فارسی بر علیه این ملل تحت ستم پایان یافته، سرنوشت ملی شان با اراده خودشان می تواند تعیین شود.