مقدمه
بسیاری از چیزهایی که ما در اطراف خود می بینیم و آنها را کم و بیش بطور روزانه مورد استفاده قرار می دهیم مخترع و یا کاشف آنها برایمان شناخته نیست. مثلاً آیا کسی می داند قاشق و بشقاب را چه کسی ساخته و یا چه کسی برای اولین بار اُجاق را بکار برده و از آن برای گرم کردن خود و یا پختن غذا استفاده نموده است؟
تعداد زیادی از وسایل و آلات و ابزار اولیه و اساسی که ما امروزه از آنها استفاده می کنیم در لحظه اول بی اهمیّت و غیر مهمّ تلقی می شوند، ولی آنها برای انسانهای اولیه و حتّی تا همین اوایل قرن بیستم، برای نوع بشر، بسیار ضروری و حیاتی بوده است. مثل سنگ چخماق که بدون آن روشن کردن آتش تقریباً غیرممکن بوده است. در حالیکه امروزه چخماق را فقط در موزه های مردم شناسی و امثال آن می توان دید. تمامی ملل و اقوام و طوایف روی زمین برای این ابزار و آلات اولیه¬ی زندگانی، کلمات مخصوصی به زبان مادری و محلّی خود دارند. این ابزار و آلات و یراق در واقع جزو اولین نشانه ها و ابزار تمدّن بشری هستند که در طول تاریخ تعدادی از آنها به تدریج مورد استفاده¬ی انسان¬های چند هزار سال قبل یعنی انسان¬های نخستین و اولیه قرار گرفته اند.
برای نمونه ما در اینجا اسامی تعدادی از این وسایل و یراق و ابزار و آلات ضروری زندگی را نام می بریم:
چَخماق، اُجاق، چِراغ، چاقو، قاب، قاشق، بـُشقاب، قیچی، قابلمه، چارُق، تُشک، قالی، قالیچه، اُطاق، طاقچه، اُطو، شَـلاق(البته برای راندن اسب)، چـُماق(برای دفاع از خود و رماندن و زدن حیوانات و یا شکار آنها) و … ده-ها مورد از این قبیل.
آیا تا کنون فکر کرده اید که تمامی آن کلمات به زبان ترکی است؟ و تقریباً معادلی هم برای آنها به زبان فارسی (دری– تاجیکی و امثال آنها) وجود ندارد؟!
چرا در زبانهای عربی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و چینی و ژاپنی برای آنها معادل هست ولی در فارسی نیست؟ آیا آنها از این ابزار و آلات و وسایل تقریباً ابتدائی که اولین نشانه ها و ابزار تمدّن بشری و مدنیّت هستند در ماقبل تاریخ و یا در بدو تاریخ و یا در سپیده دم تاریخ استفاده نمی کرده اند؟ و اگر استفاده می کرده اند چرا اسمی برای آنها به زبان خودشان انتخاب و تعیین ننموده¬اند و برای آنها معادلی در زبانشان وجود ندارد؟ و از کلمات تُرکی و یا در موارد زیاد دیگری از زبان عربی و یا در مواردی از زبانهایی غیر، استفاده کرده اند؟
پروسه و روند شکار:
همانطور که می دانیم انسان های اولیه، در تاریکی هزارها و ماقبل تاریخ، بطور عمده با شکار زندگی می¬کردند و مطمئناً قبایل و طوایف اولیه بشری، برای تمامی کلمات مورد استفاده، لغاتی داشتند که با آن مفهوم و منظور خود را می رساندند و ابزار و یراق خاصّ شکار را بین خودشان بکار می بردند. به غیر از نیزه، چُماق و چاقو به صورت ابتدایی آن جزو اولین ابزاریست که هنگام شکار به کار برده می شود سپس بعد از شکار، آنرا به غاری منتقل می کردند در داخل غار و بعد از قطعه قطعه کردن آن، در روی اجاق و در روی آتش و در پروسه تکامل اجتماعی در داخل قاب و ظرف و قابلمه ای غذا و آشی درست کرده سپس با ملاغه و چُمچَه¬ای آنرا داخل قاب و ظرفی ریخته و با قاشقی در داخل بشقابی آن را می خوردند. (البته ابتدا در بدو تاریخ با دست و سپس با ترقی و انکشاف با قاشق) و اگر سایر وسایلی که در غار و چادر و آلاچیق مورد استفاده بوده مثل تشک، لحاف، حصیر،کلیم، ورنی، پالاز، قالی، قالیچه، فرش و مفرش و چراغ و غیره بر کلمات فوق اضافه کنیم مجموعه کامل تری را خواهیم داشت. در پروسه شکار، تقریباً کلمات و لغات دری و تاجیکی و یا همان فارسی مدرنتر را نمی بینیم. یعنی اکثریت کلماتی که از بدو شکار تا مصرف و استراحت بکار برده شده اند غیر فارسی بوده و از زبان ترکی و برخی از زبان عربی اقتباس گردیده است. بنابراین آیا می توان گفت که قبیله و طایفه ای از انسانهای روی زمین پروسه شکار را پشت سر نگذاشته یک مرتبه در عالم متمدّن بشری ظاهر شده اند؟ بدون شک ممکن نیست. پس دری زبانان چرا معادلی برای ابزار و یراق اولین نشانه های تمدن بشری و نیز پروسه شکار ندارند؟ حتی اگر فرض کنیم که آنها اصلاً مرحله غارنشینی و شکار را نداشته اند و یک مرتبه از بدو خلقت شهرنشین شده و مرحله غیرمتمدن اولیه را جهش داده اند و از اول متمدّن ترین انسان های روی زمین بوده اند، باز برای زیستن دارای مسکن و منزلی می شدند و معادلی در زبانشان برای اطاق و طاق و طاقچه و سقف می داشتند که ندارند و باز طبق معمول از کلمات ترکی و عربی آن استفاده می نمایند. و نیز در اینجا باید کمات آلاچیق، چادر ، اردو را در زبان ترکی و خیمه را به زبان عربی اضافه کنیم.
همچنین در مورد وسایل مورد استفاده خانمها مثل تِرمه، سُرمه و وسمه که هر سه ترکی بوده و در زبان فارسی دری به صورت تحریف شده آن تِرمه، سُرمه و وسمه بکار برده می شود و معادلی هم برای آنها در زبانشان وجود ندارد. تِرمه در سر، سُرمه در مژه چشم و وَسمه در ابرو بکار می رود.
واقعیت امر این است که اقوام مختلف در طول تاریخ زندگانی پرفراز و نشیب خود با توجّه به احتیاجات روزمره خودشان از ابزار و آلات مختلف استفاده می نموده اند و در نتیجه لابد برای آنها اسم هم انتخاب می کرده اند. اما چرا در زبان فارسی برای آنها معادلی نیست؟
جواب این سؤالات در بررسی پروسه یک واقعه تاریخی بسیار پیچیده و دور و درازی نهفته است که در طول این نوشته کوتاه بدان خواهیم پرداخت:
پایان قسمت اول
منصور جدی