اینجا هیچچیز سر جای خود نیست. تورم اقتصادی امان جامعه را بریده و عدهای دیوارکِش، با گشتهای مثلا ارشاد، وهن عجیبی ایجاد میکنند و خاوری، اختلاسگرِ اعظمِ فراری به کانادا، بهناگاه گم میشود و دریاچه اورمیه در بهتی غریبانه جان میسپارد و بازنشستگان هر روز در کف خیابان دنبال احقاق حقوق خویشند و معلمان درگیر رتبهبندی خود هستند و کارمندان ماندهاند با افزایش دهدرصدی حقوقشان چگونه پاسخ تورم صددرصدی را بدهند و ناگهان چند دههنودی و هشتادی در شیراز شادی میکنند و سریع بازداشت میشوند و معلمی به چند دانشآموز تجاوز میکند و خبر میرسد در بیمارستانها گشتِ بارداری راهاندازی شده و اجازه سقط جنین را از پزشکان ستانده و به قضّات سپردهاند و در همین بلبشو، متروپل فرومیریزد و جالب اینکه لابهلای همه این خبرهای فاجعهبار، دیگر فقر و فلاکت در بلوچستان، روی خروجی هیچ خبرگزاری قرار نمیگیرد.
در بحبوحه جنگ پوتین با اوکراین، رجب و ولادیمیر راهی تهران میشوند و از آن طرف، باقریکنی در مذاکرات هستهای هیچ دستاوردی بهدست نمیآورد و بازار ارز تکان شدیدی میخورد و بورس تهران خونین میشود و دارو کمیاب و گران؛ نان، مسئله اصلی توده میشود و زمین و زمان، نگران؛ اپراتورها روی موتورهای جستوجوگر گوگل و بینگ، قفل کودک میگذارند و این در حالی است که مستاجرها در برابر افزایش دوبرابری قیمت اجارهبهای منزل، سردرگم شدهاند! ریزگردها نفس مردم را بند میآورد و اخبار بد، روح جامعه را مثل خوره، در انزوا میخورد.
اما اصل ماجرا چیست؟
بیشک همه ما مقصریم؛ لکن حیرتانگیزترین جای مسئله این است که اقلیتی رقتانگیز و کنترلگر، تقلا میکنند با مداخلهگریهای نابهجا، اکثریتی تکوینیافته را قالببندی کنند. آنها حتی خودشان نیز میدانند که آب در هاون میکوبند اما این تنها راهبردی است که به فکر ناقصشان میرسد. جامعه ارزشهای خود را برمیگزیند، به آنها پروبال میدهد و تابوها و توتمهای ساختگی، فقط در قاب رسانههای رسمی و نهادهای وابسته میمانند؛ اما باز همه ما مقصریم.
محمود ابراهیمی سعید