تابستان داغ یا زمستان سرد/نگاهی به روند فعلی منطقه و جهان /تحلیل مسائل و چالشهای بین المللی
میتوان، برخی اتفاقات امروز را؛ با شرایط پیش از جنگهای جهانی اول و دوم تطابق داد و تشبیه کرد. ولی هیچگاه، همه چیز مثل آن زمانها رخ نخواهد داد، چون جهان امروزی،بحرانها و چالشهایش بسیار متفاوت تر از جهان قرن 19 و 20 میباشد.
دو جنگ جهانی اخیر، همچون درد زایمانی بود، که دنیا از دوران سنتی خود به دوران مدرن قدم میگذاشت و تولدی دیگر رخ میداد.
همه تئوریهای فیلسوفان و اندیشمندان قرون قبل و دوران رنسانس، به عمل تبدیل میشد. مکاتب و نظریه های سیاسی-اجتماعی و اقتصادی، که توسط این جنگها به مرحله آزمایش و عمل گذاشته شد.
برخیها مثل آمریکا و شوروی، بدنبال اجرایی کردن جهان مدنظرشان؛ یعنی: دنیای سوسیالیستی یا دنیای کاپیتالیستی بودند، و برخیها مثل هیتلر و امپراتور ژاپن؛ بدنبال بروز سازی و بومی سازی مکتب های جدید و دست یافتن به شکوه و عظمت باستانیشان بودند. شاید هم میتوان، نام برخورد تمدن ها با نظریه ها و مکتب ها بر آن حوادث نهاد.
هرچه بود، جنگها برپایه عقیده رخ میداد
جدالهای عقیدتی و مکتبی، که همه میخواستند به آقا و سوپرقدرت دنیا تبدیل شوند.
جنگ جهانی اول، از مکتبهای ضدسلطنتی و ضدکلیسایی فیلسوفان غربی خلق شد.
و همه امپراتوریها و نظامی سنتی در همان جنگ فرو ریختند.
و جنگ دوم، برای برپایی جهان مدرن و همان که گفتیم اجرایی کردن عقیده ها و مکتبها بود.
سوال بزرگ و بسیار پیچیده این است که؛ امروز، جنگ بر پایه چیست و هدف از جنگ چه میتواند باشد؟!
جواب اول من، این است که؛ این جنگ در مرحله نخست، از هم آمیختگی فلسفه دو جنگ جهانی اول و دوم بوجود آمده،
یعنی برانداختن نظامهای کهنه دوران مدرن(پایان ابرقدرتها و نظام حاکم بر جهان پس از جنگ جهانی دوم) و همچنین عملی و اجرایی شدن نظریه ها و عقاید دوران پسامدرنیته.
پس از گذر از اینها میرسیم به “بقاء” همانطور که قبلا گفته بودم جنگ امروزی جنگ بقاء خواهد بود.
بقای تمامیت ارضی_بقای حاکمیت ملی_بقای تمدن مذهب و دین_بقای دولت_بقای ملت_بقای قدرت و هژمونی_بقای اقتصاد_بقای ایدئولوژی، و…
در وهله اول، نظام کهنه سرمایه داری غربی_سازمانهای بین المللی_ و نظام کمونیستی شرقی، که پاسخگوی نیازها- مشکلات-خواسته ها و آرزوهای بشریت نشده اند موضوعیت این جنگ خواهد بود،اگر پس از خودکشی هیتلر! و نابودی هیروشیما و ناکازاکی، خیال میشد در سرتاسر جهان نسیم آزادی-سعادت و رویای جهانی که انسان و انسانیت اولویت اول آن باشد میوزد، پس از گذر زمان اثبات شد که نه چنین نیست؛ در عمل واقعا تفاوتی بین دنیایی که متحدین قرار بود برپا کنند؛ با دنیای متفقین وجود ندارد!
حقِ وتو به قدرتمندان تعلق گرفت،منشور حقوق بشر و کنوانسیونها، در اتاق های سازمان ملل خاک خورد و فقط روی کاغذ ماند_کشتار-خونریزی-بی عدالتی نژادپرستی-تبعیض-استبداد-ظلم و زورگویی از بین نرفت.
فقر بیکاری گرسنگی و فلاکتها؛ گسترش یافت، سازمانهای بین المللی به آلت دست لابیها و قدرتمندان تبدیل شد. و هیچگاه نتوانستند به یک داور و مجری عادل تبدیل شوند و در جهان آزادی و آسایش را برای انسانها فراهم کنند.
جهانی که برپایه سرمایه و ثروت اندوزی بنا شد، ایدئولوژیهای مصنوعی ملل جهان را به بدبختی فرو برد؛ قدرت-ثروت-رسانه و رفاه، دست یک عده ای به انحصار گرفته شد و دوباره جهان در حالت طبقه فرودستان و فرادستان باقی ماند،وعده های حقوق بشری و دموکراتیک که همه دولتها و کشورها بر آن امضاء انداختند ولی هیچگاه اجرایی نشدند_و در نهایت این جهان،جهانی نبود که میلیونها انسان در دو جنگ بخاطرش کشته شدند و خون دادند.
جهانی که همان پادشاهان و امپراتوران ظالم، لباس عوض کردند و امروز به اسم رییس جمهور و نخست وزیر همان ستم ها را بر مردم با شکل و شیوه های دیگر روا میدارند.
از دامن همین حاکمان و حاکمیتهای امروزی،شیطانی بزرگتر و بسی خوفناکتر، بنام تروریسم متولد شد.
دو تکه شدن برلین و برپایی سازمان ملل
پایان کار نبود و بهشتی که انتظار میرفت؛ بر روی زمین پدید نیامد.
حالا انسان، به این نتیجه رسیده که جهان؛ به سیر تکاملش نیاز دارد، تا انسان به جایگاه واقعی خود برسد و کره زمین واقعا به بهشت از دست رفته انسان تبدیل گردد.
ما به نقطه ای بازگشتیم که؛ طالبان براحتی میتواند پس از 20 سال دوباره حاکم افغانستان بشود! و پوتین براحتی میتواند به یک کشور حمله نظامی کرده و آن را به اشغال خود در بیاورد. پس ما قدرت بازدارندگی نداریم ما نتوانسته ایم رشد و حیات استبداد-فاشیسم و افراطی گری را مهار کنیم. آمریکایی که تصور میشد یک معجزه هست و به الگویی برای آزادی و خوشبختی بشریت تبدیل خواهد شد. امروز میبینیم خیالی بیش نبوده، اروپایی که انتظار میرفت عدالت و دموکراسی را در جهان پیاده خواهد کرد؛ امروز میبینیم خودش در کنار خشونت و استبداد قرار گرفته، روسیه ای که خود را قربانی فاشیسم میدانست، امروز به یک فاشیسم تمام عیار تبدیل شده_ و چین که خود را یک کشور بی طرفِ صلح طلب و عامل توسعه در جهان میدانست…
امروز جهنمی برای انسانها تبدیل شده.
بنابرین، نتایج با انتظارات و آرزوها همخوانی ندارد.
و بقول جرج پتن (فرمانده ارتش آمریکا در جنگ جهانی دوم): «ما دشمن اشتباهی را شکست دادیم»
متفقین، مشغول تخریب محیط زیست شدند و مشغول انباشت سرمایه و سلاح و قدرت.
و امروز به نقطه ای رسیده ایم که باید؛ برای آب-نان-هوا-خاک و خلاصه کلام: برای زنده ماندن!
ما نه برای جهانی سعادتمند- دموکراتیک و آزاد؛ بلکه مجبوریم برای بقاء بجنگیم.
این مقصدی بود که متفقین ما را به آن نائل کردند؛
و نیروی سوم، یعنی ملتها/بشریت، گمشده و از یاد رفته ی بزرگ در جبهه متحدین و متفقین بودند! متحدین از متفقین شکست خوردند و امروز متفقین با ملتها رو در رو هستند!
و من برای جنگ جهانی سوم، اسم جنگ ملتها و قدرتها را میگذارم!
جنگ بین بشریت و قدرتمندان؛
چون نه بلوک شرق نه بلوک غرب، هیچ یک برای بشریت جز جفا و ستم کاری نکردند، حالا آنها نه توان جنگیدن باهم دارند،و نه این جنگ، برنده ای خواهد داشت بلکه هر دو طرف بازنده میشوند و تنها رقیبی که باید با آن بجنگند ملتها هستند.
مللی که اختیار سرنوشت خاک و ثروت خود را؛ به این قدرتمندان سپرده اند و آن چیزی که دریافت کرده اند، فلاکت و بدبختیست.
این کلیت موضوع بود و بپردازیم به حوادثی که درون آن هستیم و اتفاقاتی که میتواند وقوع یابد.
روسیه، به هیچ وجه نمیخواهد از اوکراین عقب نشینی بکند و برای اینکه بتواند؛ دوباره دست بالا را داشته، و خود را از مرکز توجه دور بکند؛ احتمال میرود چندین درگیری را در آن منطقه و دیگر مناطق خلق بکند، هم اکنون؛ مناقشه بین صربستان و کوزوو به مرحله تنش زا در آمده! و احتمال دارد که این دو کشور باهم درگیر شوند و روسیه از آن بهره برده چند جای دیگر را هم وارد درگیری بکند، چنین اقدامی؛ موجب گسترش جبهه های درگیری و به چالش کشیده شدن غرب میشود،قصد پوتین عبور از فصل گرماست!
همانطور که قبلاً گفته بودم: در این جنگ، «انرژی» نقش حیاتی دارد و پوتین روی نفت و گاز قمار کرده؛ او اینطور تصور میکند اگر بتواند تابستان را پشت سر بگذارد، با شروع فصل سرما،اروپا بشدت نیازمند انرژی خواهد بود! و اگر روسیه بتواند، شریان های انتقال انرژی را به سمت اروپا مسدود کند آنگاه بصورت در زمستان، بصورت خودکار؛ اروپا دچار بحران بزرگ و قحطی تاریخی میشود. این فضا میتواند هم در مذاکرات، قدرت عمل را به پوتین ببخشد هم در میدان جنگ،
به همین دلیل؛ احتمالش بالاست که یکسری درگیریها در حوزه ژئوپلتیک اروپا رخ بدهد.
از طرفی، چین هم آماده میشود؛ وارد تایوان بشود! شاید هم یک تفاهمی، بین روسیه و…
شاید هم یک تفاهمی، بین روسیه و چین وجود دارد که با شروع فصل سرما، چین هم وارد جنگ با تایوان شود. در دیگر نقاط هم، درگیریها استارت بخورد و این چنین، غرب درمانده بشود.
آمریکا و اروپا یا درگیر جنگ بشوند؛ که آنگاه دامنه این تصمیم، کل جهان را در بر میگیرد و ساختار غرب را بطور کلی بر هم میزند.
یا تن به خواسته های چین و روسیه بدهند، که آنگاه چین به قدرت نخست جهان تبدیل میشود! و روسیه جایگاه استعمارگر تاریخی خود را باز میابد و دوباره حاکم بخش های بزرگی از اروپا جهان خواهد شد همچون دوران شوروی.
برای غرب؛ دو نقطه حیاتی وجود دارد، که میتواند با تسلط بر آنها، قدرت عمل را بدست گرفته؛ پوتین را ناک اوت بکند
«خاورمیانه_قفقاز»
ایران و جمهوری آزربایجان، یکی از مهمترین مخازن و شاه راهای انرژی در جهان میباشند. که غرب، با تسلط بر آن دو، میتواند پوتین را به شکست بکشاند. و البته اگر، در حالت عکس؛ روسیه قدرت عمل را در این دو نقطه در دست داشته باشد؛ شکست غرب حتمی میشود.
پس از سفر بایدن به خاورمیانه و تشکیل غیررسمی ائتلاف انرژی در اینجا،
پوتین هم، به ایران بهمراه اردوغان سفر کرد.
تا، از سوریه تا قفقاز را تحت کنترل خود نگه دارد!
عراق-سوریه-ایران و آزربایجان،اینها بجز اینکه دارای ذخائر نفتی میباشند؛ از لحاظ ژئوپلتیکی هم، مناطق بسیار با اهمیت هستند. سوریه در اختیار روسیه، و عراق در اختیار آمریکاست.
حالا میماند ایران و آزربایجان!
البته، نقش تورکیه هم بشدت مهم است چون تورکیه، در هر کدام از جبهه ها بایستد، بسیار میتواند برای تسلط قدرتها بر این نقاط نقش آفرینی بکند.
هفته های پیش هم، رجب طیب اردوغان، با نخست وزیر انگلیس و بایدن دیدار داشت.
و این نشان میدهد تورکیه، نقش تعیین کننده در این جنگ و جدالها دارد.
صد البته، در وهله اول؛ تورکیه سعی خواهد کرد، با کسب منافع از هر دو سمت، توازن را نگه دارد.” با یک بازی حساب شده در هر دوسو”
ولی اگر مجبور به انتخاب یکی باشد،آن را انتخاب خواهد کرد که، پیروزی آن جبهه به نفع تورکیه باشد..منافع و موارد مدنظر تورکیه به چهار بخش مهم تقسیم میشود: مناقشه با یونان_کریدور زنگه زور_مسئله تروریسم کوردی_انتخابات ریاست جمهوری پیش رو
این چهار موضوع، بعنوان اصلی ترین و حیاتی ترین گزینه ها؛ در لیست منافع تورکیه میباشد. هر جبهه ای(جبهه روسیه/جبهه آمریکا) که برای اهداف تورکیه در این چهار مسئله، کمک بکند، تورکیه هم با آن همکاری خواهد کرد…
غرب در نظر دارد، با دو شیوه؛ خاورمیانه و قفقاز را تحت کنترل خود در بیاورد. بدین ترتیب که؛ ضمن پمپاژ انرژی، از اینها به سمت اروپا، حیاط خلوت روسیه را هم به محاصره خود در بیاورد! و پوتین را مجبور کند به شکست تن دهد.
شیوه اول؛ بهانه قرار دادن مسئله هسته ای ایران و حمله نظامی به ایران از طریق اسرائیل است! تا ایران را وادار به توافق و صادارات نفت و گاز خود به اروپا بکند.
شیوه دوم؛ استفاده از جایگاه تورکیه، با هدف پشتیبانی از آزربایجان؛ از گزند روسیه، با هدف انتقال نفت و گاز آزربایجان و تورکمنستان به اروپاست.
و غرب، هرچه فصل؛ به سمت سرمایش میرود، برای اجرایی کردن این اهداف مصمم تر میشود.
و شیوه پوتین، برای مهار این اهداف به
سه صورت است: ایجاد درگیری در کشورهای ثالث اروپایی یا حوزه های تحت نفوذ اروپا_حفاظت از ایران با کمک چین در مقابل هرگونه اقدام نظامی_دادن امتیازات در قفقاز و سوریه به تورکیه برای مقابله با انتقال انرژی تورکمنستان و آزربایجان به اروپا.
و در این بین، میتوان گفت: اگر مسئله جدی شود؛ مخالفت ایران با تورکیه، بر روی مسئله سوریه و کریدور زنگه زور در عمل موثر نخواهد بود. چون؛ اگر روسیه مجبور شود، حتما شرایط را برای احداث کریدور زنگه زور و دیگر اهداف مشترک تورکیه/آزربایجان در قفقاز را، مهیا خواهد کرد. با هدف جلوگیری از انتقال انرژی قفقاز به اروپا.
مطمئناً، برخلاف پروپاگاندای رسانه ای که همگان شکست روسیه را حتمی میدانند؛ اتاق فکر کرملین، دست به ابداع گریهایی میبرد! و با تولید آشوب و چالشهای مختلف، تلاش خواهد کرد، غرب را در جبهه های مختلف درگیر و در نهایت مثل جنگ افغانستان و عراق، زمین گیر بکند.
این نقشه راه و استراتژی روی میز جنگ امروزی شرق و غرب است، که با اجرایی شدنش؛ خواهیم دید: تابستان برای پوتین، داغ خواهد شد یا زمستان برای غرب، سرد