درسها و عبرتهایی که گرفته نمی شود…! و آذرماه /علی مرادی مراغه ای
در آذر ماه هستیم ماهِ ظهور و سقوط فرقه دمکرات آذربایجان. به نظرم میان نهضت جنگل و فرقه دمکرات آذربایجان چنان شباهتهای عجیبی وجود دارد که شاید در تاریخ معاصر هرگز نتوان دو حادثه ای را پیدا کرد که این همه با هم شبیه باشند.
دو شهر تبریز و رشت بخاطر تعامل و ارتباطاتشان با تحولات قفقاز که از اروپا می آمد نقش ویژه و برجسته ای در دوران مشروطیت بازی کرده و پس از شکست آن انقلاب، هر دو تاوان سنگینی پرداخته بودند. بنگرید به پایانِ سرنوشت دردناک مشروطه خواهان در هر دو شهر و خشونتهای بی حد و حصر روسها و دار زدن آزادیخواهان دو شهر توسط دژخیمان روسی…
هم در زمان نهضت جنگل و هم در زمان فرقه دمکرات آذربایجان، ارتش سرخ به ایران سرازیر شده و کشور را اشغال کرده بود و به هر دو جنبش کمک کرده تا حکومت مورد دلخواه و جدا از مرکز خود را تشکیل دهند و سرانجام در هر دو مورد نیز روسها با حکومت مرکزی وارد گفتگو و عقد قرارداد شد و در نتیجه هر دو جنبش را به امان خدا سپرده و فدای منافع خود کرد!
در دوره نهضت جنگل، مشاورالممالک از ایران به دیدار لنین رفت و با او «قرارداد مودت» بست و نهضت جنگل قربانی شد و 25سال بعد در دوره فرقه دمکرات،این بار، قوام السلطنه به دیدار استالین رفت و با او قرارداد نفت شمال را بست و فرقه دمکرات قربانی شد.
آنچه بسیار عجیب است اینکه، حتی گفتگوهای مقامات ایرانی با مقامات روسیه یعنی لنین و استالین هم عین هم هستند و چنان تکرار شده اند که به اندازه سرمویی تفاوت ندارند!
مشاورالمماک وقتی با لنین دیدار کرد گفت قرارداد بین ایران و شوروی، زمانی بسته میشود که ارتش سرخ، شمال ایران را تخلیه کند و حتی یک سرباز روسی در ایران نباشد، 25سال بعد، عین همین جمله را قوام السلطنه در دیدارش با استالین گفت!.
لنین پاسخ داد که شوروی به حاکمیت ایران احترام گذاشته قشون خود را از ایران به زودی خارج خواهد کرد و پس از بستن قرارداد چنین نیز کرد و 25 سال بعد، قوام السلطنه نیز از استالین همین را خواست و استالین قبول کرد که ارتش سرخ بزودی ایران را ترک کند!
وقتی مشاورالممالک از لنین خواست روسها دست از حمایت جنبش جنگل بردارند لنین پاسخ داد که جنبش جنگل امری داخلی ایران بوده و به روسها مربوط نیست. 25سال بعد، عین همین خواسته را قوام السلطنه از استالین خواست و استالین عین همین گفته لنین را تکرار کرد که فرقه دمکرات آذربایجان امری داخلی است و روسها دخالت نخواهند کرد!
در هر دو حادثه، پس از اینکه روسها با دولت ایران قرارداد مورد نظر خود را بستند آنوقت در تهران سفرای روسی به هر دو رهبر جنبش؛ فشار می آورند که با دولت مرکزی ایران وارد گفتگو شده و به توافق برسند: در زمان نهضت جنگل، روتشتین سفیر روسیه در تهران به میرزا کوچک خان فشار می آورد که با دولت مرکزی ایران به توافق برسد و 25 سال بعد، باز این سادچیکف سفیر شوروی است که به سیدجعفر پیشه وری فشار می آورد که با دولت قوام توافقنامه امضا کند…
و سرانجام، وقتی حکومت مرکزی ایران به رشت و 25 سال بعد به آذربایجان لشکر کشید، این روتشتین سفیر روسیه در تهران است که به میرزا کوچک خان پیشنهاد می کند به روسیه پناهنده شود و او قبول نمی کند و 25سال بعد، باز این سادچیکف سفیر وقت روسیه است که از پیشه وری می خواهد به روسیه پناهنده شود و او میشود!
و سرانجام، مرگ تلخ هر دو رهبر جنبش: یکی در برف و بوران در کوهها در «گدوگ» یخ زده و دیگری در تصادفی ساختگی در جاده ای در 14کیلومتری یولاخ…
هنگامیکه مشاورالممالک سفیر ایران در روسیه، قرارداد همکاری بین ایران و روسیه را در مسکو امضا میکرد در ایران کودتای سوم اسفند رضاخان رخ داد، نیرویهای 2500نفری قزاق وقتی وارد تهران شدند از صدای تیراندازی کودتاچیان، آن بخش از کمونیستهای ایرانی که در تهران در زندان بودند به وجد آمده و از خوشحالی سر از پا نمی شناختند! چون آنان فکر می کردند که اینها قوای جنگل و ارتش سرخ هستند که دارند تهران را فتح می کنند و در نتیجه، با خوشحالی درِ زندان را شکسته به استقبال رفقایشان شتافتند اما در کمال ناباوری با باطومهای قزاقان رضاخان مواجه شدند و دوباره با کتک و ضرب و شتم به زندان عودت داده شدند!.
می بینید که تاریخ سرشار از عبرتهاست که اگر از آنها درس گرفته می شد بی گمان، بخش اعظم خونها ریخته نمی شد، بخش اعظم جنگها و جنایتها اتفاق نمی افتاد…