در بیدولتی تورکهای ایران
ما به معنی درست کلمه دولت نداریم، شاید بپرسید یعنی رشد و پیشرفتی نداشتهاید؟
باید بگویم، نهخیر.
رشدی که ما در این مدت داشتهایم، شاید هیچ گروه و جنبشی به دست نیاورده است.
سازمانهای دارای دولتهای پشتیبان به گرد ماهم نمیرسند.
روزی از رضائیه عازم تهران بودم، در آنزمان برای رفتن به تهران باید از مسیر شهرستان شاهپور-خوی-مرند-تبریز و … رد میشدیم. وقتی از خوی و ایواوغلی میگذشتیم به پای قالاداغی میرسیدیم، من سالها قبل، از آنجا فرار کرده بودم، وقتی به پای آن کوه میرسیدیم، ناخودآگاه گریه امان نمیداد.
روزی بغل صندلی من، مردی نشسته بود، وقتی گریههای مرا دید، علت را پرسید و من ماوقع را شرح دادم.
متعجب و ناباورانه گفت: «وای داداش، نه قالاداغ ایمیش، بو دَره تَپهدَن قورتولوب، رِیضائییهده یِئر سالیب، اوْراداندا راضی اوْلماییب، تئهرانا گِئدیب، تئهرانین گؤبهگینده دانیشگاهدا یِئرلهشیب، ایندی گَلیب بو دَره – تَپهیه ماتَم توتوب؛ در آن زمان نتوانستم چیزی بگویم.
الان بود میگفتم :قالاداغی بیزیم وارلیغیمیز، بیزیم ائلیمیزین دایاغی لا بیزیم بایراغیمیزدی.
بگذریم ما دولتی نداریم، برای همین برای اخذ یک شناسنامه هویتی در این مملکت، گاهی تا ماهها و سالها از پلههای ادارات بالا و پائین میروی، آنهم ادارهای که اداره نیست.
هیچ یادم نمیرود، تابستانها در میدان بازارباش بوغدا مِئیدانی-کؤمۆر مِئیدانی با کۆردها معامله پشم و پوست میکردیم.
وقتی دیر میماندند، یک اتاقکی بود، ظاهراً نوشته بود، شعبه ثبتاحوال یا خود ثبتاحوال، میگفتیم: عمو از پلهها برو بالا، یک پیرمردی اونجا نشسته، اگر بیشتر التماس کنی کمتر میدهی و اگر بخواهی التماس نکنی باید دو تومان بدهی و یک شناسنامه بگیری، اون رو نشان مسافرخانهچی بدهی، شب برایت جا میدهد.
درمقابل در خیابان خیام ساختمانی بود که همیشه درش بسته بود، با پول هم در اش را باز نمیکردند، مشهور بود، چندنفر با انگشت آنجا را نشان داده بود و ساواک انگشتهای اشاره آنها را بریده بود.
آنوقت تو بیا به اینجا هم اداره بگو به آنجاهم، خدا را خوش نمیآید.
آدم اگر دولت داشته باشد، یقه این اداره دو تومنی را نمیگیرد که مرد کوچک زمان شاه دو تومنی و الان حضرت فرعونی، چرا به مردم شناسنامه نمیدهید؟
اگر ما دولت داریم، چطور اداره دارایی ده سال و بیشتر بنری سه در سه بر خیابان کاشانی نصب میکند که در وصول مالیات استان اول بوده است؟
اگر ما دولت داشته باشیم، چطور هر مقام سر یک گردنه به خود اجازه میدهد که سهم دریاچه را از آب سدها به جیب بزند و جلوی آن را بگیرد و چند استان تورکنشین را درگیر این بلای خانمانسوز نماید.
امام مسجداش جلوی پخت نان را بگیرد که مردم روزهاند.
خوب نصف بیشتر مردم هم روزه نیستند.
تورکهای ایران دولتی ندارند، اما افراد مستقل و با وجدان وطن، از جان و دل مایه میگذارند.
دکتر جواد هیئت با تمامی پوست و گوشت خود، پایههای اساسی (وارلیق) هویتطلبی را بنیان گذاشت.
دکتر رضا براهنی، تورکهای چپ و کمونیست ایران را با هویتطلبی آشتی داد و به قول علامه جعفری که:«اگر تعریف از خود نباشد، من تورک هستم» و به همان سیاق اگر تعریف از خود نباشد، من مذهب را با هویتطلبی آشتی دادم.
ما دولتی نداریم ولی هر تورک ایران هزاران سال دولتمداری و دولتگری را در آستین خود دارد.
ما تورکهای ایران دولتی نداریم، ولی تاکنون حافظ این دولتهای اجارهای بودهایم و هنوزهم از آن دست نَشُستهایم.!
ما بدون دولت هستیم، و ضعف این دولتهای رانتیر از آن است.
این دولتهای بدون تورک ایران، اسیر دست ارتجاع و شوونیستها هست و خواهد بود.
اندیشههای ارتجاعی و باستانگرایانه و اوهام افسانهای دیوهای یک چشم و هفت چشم و دشمنی ناشی از آن افسانهها به تورک هموطن ایرانی، جز ضلالت و گمراهی در این جهان پر شر و شور، عاید دیگری ندارد و نخواهد داشت.
گَلهجَک بیزیمدیر، بیزیم اۏلاجاق.
عیسی نظری