نخستین کسی که اخبار بابک را گرد آورده کسی به نام واقد بن عمرو تمیمی است که سخنانش را ابوالفرج بن اسحق بن ابی یعقوب ابن الندیم بغدادی درگذشته در حدود سال 385 هجری قمری در کتاب معروف الفهرست که در سال 377 گرد آورده نقل کرده است و بسیاری از تاریخ نویسان قرن چهارم نیز از آن مآخذ گرفته¬اند.
بابک پسر مردی روغن فروش به نام عبدالله بوده و مادرش برومید نام داشته است (البته عده¬ای به اشتباه و یا به عمد اسم او را برومند قید نموده اند.) اسم بابک را حسن نیز ذکر کرده¬اند. بنا بر گفته سمعانی در کتاب الانساب اسم پدر بابک را مَردَس(به فتح میم و دال به معنای سنگ کوب و کلوخ کوب) نیز ذکر نموده اند. بابک در روستای بلال آباد از روستای میمه در آذربایجان به دنیا آمده است. هم اکنون روستای بلال آباد در کنار قلعه ارشق ائل قایاسی در غرب قشلاق اینجه که خرابه های آن در زیرخاک باقی مانده واقع است. ولی عده ای بابک را اهل میمند شهرستان نیر گفته اند.
ابن الندیم در کتاب الفهرست چنین آورده است: واقد بن عمرو تمیمی که اخبار بابک را گردآوری کرده، گفته است که پدر بابک مردی بود از آذربایجان در دیهی که بلال آباد نام داشت از روستای میمه جای گرفت و روغن درآوندی برپشت می¬گرفت و در دیه¬های روستای میمه می¬گشت. نام پدر وی(یعنی بابک) عبدالله بود.
عبدالله در یکی از روستاهای میمه با برومید ازدواج نمود که بابک از این زن فرزانه دیده به جهان گشود.
بابک در همان اوایل کودکی خود پدر را از دست می¬دهد. پدر وی به دست دشمنانش کشته می¬شود:[عبدالله در یک روز که از گذرگاهی درکوه ساوالان بالا می¬رفت ناگهان مورد حمله اشخاصی ناشناسی قرارگرفت و زخمی شد و بعد از مدتی درگذشت. بابک خردسال که با زحمات طاقت فرسای مادرش بزرگتر شد از همان ده سالگی، دیگر در خانه ماندن و از طریق زحمات و کوشش¬های مادر زیستن را خلاف حمیت و عزّت و شجاعت خود دانست پس داوطلب شد تا به چوپانی رفته از گله¬های مردم نگاهداری کند.]
بعد از مرگ عبدالله، برومید پسری به دنیا آوردکه اسم پدر را بر او گذاشتند که تا آخرین لحظه زندگیش یار و غمخوار بابک گردید. عده¬ای برای بابک یک برادر رضائی قید نموده¬اند که اسمش احتمالاً معاویه بوده و برخی عبدالله را با معاویه اشتباه گرفته¬اند.
بنابر نوشته مطهر بن طاهر مقدسی در کتاب البدء و التاریخ : [مادر بابک بسیارکوشید تا وی (بابک) پسری با حزم شد] و الحق نیز چنین بوده است.
شمس الدین ابوعبدالله ذهبی درکتاب دول الاسلام می¬نویسد: [از محمد بن عمران کاتب علی بن مر آورده¬اند که او گفت: ابوالحسن علی بن مر از مردی از صعلوکان که او را مطر می¬گفتند حکایت کرد که گفت: ای ابوالحسن ما با ابن الروّاد بودیم و مادر او (بابک) برومید بود و از خدمت گران ابن الروّاد و او خدمت من کرد و جام¬های من می¬شست…] همین مطر برای بزرگ نمایی چنین ادعا می¬کند تا از این طریق برای خود شهرتی کسب نموده باشد. (صعلوک و یا سالوک از ریشه سالماق و سالدیرماق کاملاً ترکی و به معنای حمله و هجوم است که در فارسی به معنای راهزن و قولدور معنی شده
با همه این¬ها جزئیات زندگی بابک بطور عمده در پس پرده تعصب و خودخواهی مورّخان وابسته به دربار عباسی و غیره، از علاقمندان به تاریخ پنهان مانده است. مورّخانی که روابط بسیار حسنه با دربار عباسیان، خلافت هارون و مأمون و معتصم داشتند، با دریافت انعام و جوایز فراوان، سعی داشتند حقایق را وارونه نشان دهند. چطوری که تا به امروز نشان هم داده¬اند.
متأسفانه همان طوری که متوجّه می¬شویم حتی در اسامی پدر و مادر و برادر و محل تولد بابک نیز اطلاعات باقی مانده غیر دقیق و توأم با غرض ورزی¬ها وآلودگی¬ها و عقده¬هاست. و کاملاً مشخّص است که در دوران بعد از بابک و حاکمیت عوامل و مزدوران خلفای عباسی بر منطقه، نمی¬توانست حقایق آن طوری که هست منعکس شود. یاقوت حموی در معجم البلدان جلد دوم صفحه 26 در مورد ثبت دقیق اسامی محل و شهرها با استناد به تلفظ مردم محل آن را صحیح و جایز می¬داند و می¬نویسد.
روزی مادر بابک به او و برادرش عبدالله شمشیری نشان داده و می¬گوید: فرزندانم! پدر شما یک روغن فروش ساده نبود، او یک بهادر بود. او در روی شمشیرش چنین نوشته بود: ای جوانمرد اگر شمشیر را در غلاف خواهی کرد. بهتر است که دست به قبضه¬اش نبری. در روزگار عباسیان، بی چشم می¬توان زندگی کرد امّا بی¬شمشیر هرگز!
و بدین ترتیب بابک به راه پدر با راهنمایی مادر، شمشیری که هر گز آن را بر زمین نگذاشت و پیوسته آن را علیه اشغالگران به کار برد بر افراشت و بعد از جاویدان رهبر سابق خرمدینان، رهبریت ملت خود را به دست گرفت و تا پایان عمرش در این راه صادق ماند.