اگر چه شعوبیان پهلوی زبان در مجموع نگاه احترام آمیزی نسبت به هیچ قوم و زبانی ندارند، لیکن به دلیل درنوردیده شدن سرزمین، حکومت، دین و دیگر دارایی مادّی و معنوی آنها از سوی اعراب، بالطّبع حملات بیشتری را متوجّه قوم عرب می سازند. حملات شعوبیّه موضوعات و زمینه های وسیعی دارند.
این حملات گاه علیه سرزمین آنها و ویژگی های طبیعی آن انجام می گیرد، گاه پوشش و لباس آنها را شامل می گردد، زمانی مسکن ایشان موضوع بدگویی قرار می گیرد، وقتی خوراک اعراب موضوع حمله قرار می گیرد و عرب به بدغذایی و خوردن شیر شتر و سوسمار متّهم می شود. دخترکشی برخی از طوایف عرب هم از این بدگویی دور نمی ماند و کار از این هم فراتر رفته به حوزۀ تفاخر شعوبیان ایرانی به حیوانات اهلی و وحشی مورد علاقۀ خود و اظهار حسن و تفوّق آنها بر حیوانات مورد علاقۀ اعراب هم گسترش پیدا می کند.
شعوبیان ایرانی اعراب را به نداشتن سکّه، فقدان صنعت و هنر، سادگی اسلحه، ناآشنایی با تعبیه و تدابیر جنگی مناسب هم متّهم می کنند و از نبود نظام دیوانی و مالیاتی در میان آنها سخن به میان می آورند. تکیۀ اعراب بر عصا در هنگام خطابه هم بهانۀ دیگری برای عیب جویی قرار می گیرد و اعراب را وادار می کند در دفاع از عصا و حیوانات مورد علاقۀ خود دست به قلم ببرند.
شعوبیّۀ فارسی به نوشتن آثار تخریبی علیه اعراب روی خوش نشان می دهند، حملات شعری و نثری به اعراب و درج مفاخرات قومی نسبت به عرب به کرّات در شعر شاعران شعوبی مشاهده می گردد. کتاب «مثالب العرب» علان شعوبی نمونۀ مشهوری از این رویکرد است.
مشهور است که کتاب به طاهر بن حسین تقدیم شد و او در قبال این کتاب سی هزار سکه به علان شعوبی پاداش داد. ظاهراً تأثیر این کتاب و اثر تخریبی آن برای اعراب بسیار هول انگیز و دردناک بوده و تا مدّت ها موجب کدورت ایشان گشته بود.
در مجموع نوع مواجهۀ شعوبیان ایرانی با اعراب از منطق مطلق انگاری استفاده می کند و معتقد است عرب همه چیز خود از ادبیّات و داستان و موسیقی و نام آلات موسیقی و انواغ اطعمه و اشربه و البسه و اسلحه را از ایرانیان اقتباس کرده است. حتّی شعوبیان معتقدند تا قبل از ارتباط اعراب با ایران در جامعۀ عربی خبری از دفتر و دیوان و نظامات دیوانی و تشریفات و آداب درباری نبوده و همۀ اینها را ایرانی ها به اعراب آموخته اند.
شعوبیان تأثیرگذاری ایرانی بر عرب را به حوزۀ لفظ و لغت و معنی هم می کشانند و معتقدند:
« الفاظ و لغات ایرانی در فرهنگ عرب راه یافت، زیرا اعراب الفاظ و اصطلاحات مدنی نداشتند، لغت عرب از لغت پارسی بهرۀ فراوان گرفت. الفاظ اغذیه و اشربه و موسیقی و ابزار و آلات آن همگی ایرانی بوده و هست. در واقع لفظ و معنا ایرانی بود. ایرانیان فرهنگ باستانی خود را به عربی ترجمه کردند. این فرهنگ فقط میراث سیاسی، علمی، اداری، اقتصادی، فرهنگی ساسانیان بود. جامعۀ عام عربی تحت تأثیر فرهنگ پارسی قرار گرفت. همه چیز و همه کس ایرانی و ایرانی زده شد. ایرانیان شراب و شاهد و شهوت مدرن و لهو و لعب پر زرق و برق را به اعراب یاد دادند. اگر ایرانیان نبودند، اعراب در همان زندگی ساده و بدوی خویش باقی بودند. ایرانیان نقش بزرگی در ادب عربی داشتند، ایرانیان دارای اشعار و امثال ادبی و حکم بسیار بودند. » (شعوبیّه ناسیونالیسم ایرانی، محمودرضا افتخارزاده، ص 165)
ملاحظه می شود تصویری که یک شعوبی معاصر از آن روز اعراب ترسیم می کند، یک قوم و یک موجود از کوه، بیابان، جنگل یا از غار آمده ای است که در ظاهر لخت و عور و در باطن یک خالی الذّهن کامل است که ایرانی های شعوبیان با بزرگواری تمام بر تن او لباس می پوشانند، انواع غذاها را به او عرضه می کنند، به او آداب و زبان می آموزند، او را از لوازم عیش بهره مند می گردانند و او را به تمام معنی مدنی می گردانند.
همۀ این لاف و گزاف ها در حالی بر زبان و قلم جاری می شود که این ایرانی های شعوبیان از این قوم بی نصیب از همه چیز شکست خورده و ششصد سال زیر سایه و در قلمرو او زیسته و درهای زبان خود را چون درهای کاروانسرایی به روی زبان عربی گشوده اند، تا آنچه از لغت و بلاغت و قاعده بوده در آن داخل شود. اگر این گونه نبود معلوم نبود دامنۀ گزافه گویی شعوبیان آن روز و امروز تا کجا امتداد پیدا می کرد.
علی بابازاده