دیگر مشکلات ذکر شده از جانب نوشعوبیان وطنی علیه صفویان هم خالی از عیب و نکته نیست. ایشان صفویان را به منافق بودن متّهم می دارند. آنها می توانند منافق بودن صفویان را به اخلاص زندیان یا پهلویان ببخشند. یقیناً مضار و رذایل موجود در زمان این دو سلسله هم پروندۀ قطوری را تشکیل می دهد.
نوشعوبیان می توانند رونق ادبیّات عامیانۀ مذهبی و نه ادبیّات فاخر در زمان صفویان را با رونق ادبیّات ماندگار فارسی در روزگار معاصر به تعبیر خودشان «یئر به یئر» کنند!! تحت فشار بودن ادیان و مذاهب در زمان صفویان را هم به آزادی مذهبی عصر کریم خانی یا آزادی فکری دوران معاصر عفو نمایند.
محدود ماندن موسیقی و هنر یا مظلومیّت سنن ملّی در عهد صفوی را هم چون می دانند دروغ می گویند، لازم نیست به چیزی ببخشند. با فرض صحّت دستکاری کتب پیشین در عصر صفوی هم باید گفت: جعل کتب و اسناد یا دستکاری آثار قبلی در این سرزمین چیز تازه و منحصر به صفویان نیست و دیده ایم؛ نویسندگان قدیم برای رعایت میل خلفا، شاهان و صاحبان قدرت چه نسبت هایی ناروایی به مخالفان حکومت ها داده اند، یا شخصیّت های دانشمند و متمدّن معاصر چه دماری از آثار نوشتاری و باستانی این کشور درآورده و چه دستکاری های وحشتناکی در کتب پیشین، کتیبه های تاریخی و ترجمۀ آثار غیر فارسی به راه انداخته اند.
تظاهر به سیادت و تشیّع از سوی صفویان هم اگر راست باشد، چیز قابلی نیست. روزگاری شیعیان در ایران در اقلیّت مطلق بودند و بعدها بیشتر شدند. این بیشتر شدن نتیجۀ زاد و ولد تنها نبود و گرویدن گروهی از مردم ایران به تشیّع به میل یا به عنف؛ نقش اساسی تری در غلبۀ تشیّع در این سرزمین داشت و من هیچ اشکالی نمی بینم که اجداد احتمالاً شافعی مذهب صفویان از مذهب خود دست برداشته و مذهب حقۀ جعفری را برگزینند.
نوع مواجهۀ نویسندگان معاصر ایرانی با سلسلۀ صفوی میزان خوبی برای شناخت نگرش، انصاف و قدرشناسی این گروه در اختیار ما می گذارد و نشان می دهد آنها در کنار بی توجّهی به اخلاقیات؛ هنگام گفتگو از سلسله های ترک اصول کار علمی و مستند را هم کنار می گذارند و کوبیدن و محکوم کردن به مهم ترین ابزار آنها برای شرح و تحلیل وقایع تاریخی تبدیل می گردد.
آنچه در مذمّت سلسلۀ صفوی در بخش های قبلی آمد، نکاتی بود که از نوشته های یک نویسنده دیندار و نسبتاً منصف جمع آوری گشته بود و نویسندۀ مذکور کتاب خود را با دیدی انتقادی نسبت به جریان شعوبیه به رشتۀ تحریر درآورده بود. با این وجود نگرش و نوشته های او در برابر ترک و سلسله های ترک تفاوت معناداری با نویسندگان فوق شووینیست و منتسب به تاریکخانه های ماسونی نداشت.
در قرون دهم و یازدهم آثاری چند در موضوع معتقدات شعوبیان به رشتۀ تحریر درمی آید. میدان دار این تحرّک جدید البتّه شعوبیان غیر مسلمان بودند، که با خلق برخی آثار نوشتاری، بیداری دوبارۀ شعوبی گری در ایران را اعلام داشتند.
الف ـ دساتیر آسمانی
این کتاب در قرن دهم به وسیلۀ «آذرکیوان» به رشتۀ تحریر درآمد. آذرکیوان از روحانیون زرتشتی شیراز یا حوالی آن بود، که با گروهی از مریدان خود به هندوستان رفت و آیینی مرکّب از ادیان زرتشتی، اسلام، برهمن و مسیحیّت پدید آورد.
موضوع کتاب «دساتیر» آسمانی شانزده نامۀ ساختگی است و هر نامه منسوب به یکی از پیامبران ساختگی ایرانی است، که با زبان و مضمونی جعلی به رشتۀ تحریر درآمده و شاهکاری از جعل و تحریف محسوب می گردد. نامه های این کتاب به زبانی خاص و مجعول تألیف شده و ترجمۀ فارسی نیز همراه آنها آمده و این ترجمه را مؤلّف به ساسان پنجم نسبت داده است. (رک. فرهنگ معین، دکتر محمّد معین، تهران، امیرکبیر، چاپ ششم، 1363، جلد 5، ص 529)
«دساتیر آسمانی» از همان آغاز، گروه بسیاری را فریفت و با نفوذ در ادبیّات فارسی و فرهنگ های لغت فارسی، تا اواسط عصر پهلوی در محافل فرهنگی و عامیانه نقل مجالس بود و گروه بسیاری از وفاداران به میراث های باستان آن را گنجینه ای سرشار از ادب و لغت پارسی کهن و میراثی تازه یاب و یادگاری از دوران باستان و برتر از اوستا پنداشتند.
«دساتیر» چهار صد سال توانست حضور خود در عرصۀ تاریخ، ادبیّات و فرهنگ ایران را حفظ کند و نمودی برجسته از نبوغ تاریخی شعوبیّه و نمونه ای از هزاران جعل ظریف آنها در عرصه های گوناگون عقاید، فرهنگ و تاریخ ایران باشد.
این کتاب به همراه چند اثر دیگر نوشته شده در قرون دهم و یازدهم به حلقۀ واسطی بین شعوبیان سنّتی با شعوبیان نوظهور عصر مدرن تبدیل شدند، تا در نهایت چراغ شعوبی گری به اتّکاء شووینیست هایی که از یک سو ریشه در تاریخ داشتند و از سوی دیگر از فرنگ الهام می گرفتند؛ فروغی دوباره از سر گیرد. شووینیسم فارسی و سرچشمه های آن
شووینیسم فارسی و سرچشمه های آن/ علی بابازاده