عاقبت شیخ عبیدالله شمزینی در جنگ با قشون آذربایجان
تابستان ۱۲۵۹ شمسی/ ۱۸۸۰ شیخ عبیدالله از روحانیون سرشناس نقشبندیه با لشکری از اکراد به استعداد حداقل سی هزار نفره از شمدینلی عثمانی به اورمیه حمله نمود که طی جنگهای مختلف و مقاومت اهالی اورمیه شکست خورده و مظمحل شد.
اما قسمت دیگر قشون وی از مسیر سولدوز و میاندآب و بناب و مراغه و عجب شیر پیش رفت و فجایعی از کشت و کشتار و قتل و غارت به راه انداختند که کمتر در تاریخ آذربایجان از این افعال سراغ داریم.
باری پس از جنگهای فراوان عصر ۴ ذیحجه/ ۱۷ آبان ۱۲۵۹ پس از چند روز جنگ خونین شکست در قشون اکراد هویدا شد. بدنبال این شکست سنگین قشون شیخ عبیدالله متواری شده فقط پانصد نفر همراه وی باقی ماندند.
در تهران نیز فرار شیخ پیش بینی شده بود و به نوشته ناصرالدینشاه در اول ذیحجه ، با رایزنی با عثمانی از این دولت تعهد گرفته بود هر کس از یاغی¬ها و اشرار از سرحد ایران به آن طرف بگذرد گرفته و تسلیم دولت ایران خواهد کرد.
تیمور پاشاخان نیز که در آستانه دستگیری شیخ عبیدالله بود علیرغم اصرار فراوان فرماندهان اجازه داد شیخ عبیدالله فرار کند.
بدین ترتیب محاصره شهر اورمیه که از ۱۴ ذیقعده شروع شده بود با شکست قطعی شیخ عبیدالله در ۵ ذیحجه/ ۱۸ ابان ۱۲۵۹ پایان یافت و اکراد از اطراف اورمیه عقب نشینی کردند.
شیخ عبیدالله نیز ۱۷ ذیحجه فرارا به طایفه شکاک پناهنده شد.دولت عثمانی نیز برای جلوگیری از فرار شورشیان سربازان خود در مرز را تقویت کرد.
بعدها کارپردازی ارومیه طی تلگرافی به وزارت خارجه درباره ارادت و علاقه مردم عادی به شیخ عبیدالله می نویسد: « از جمله وقایعی که این روزها اتفاق افتاد اگرچه لایق عرض کردن نیست لیکن از برای اینکه معلوم شود مردم این صفحات به چه جهالت و نادانی افتاده و نسبت به شیخ ملعون چه اعتقادی دارند عرض شد، هشت نفر از طایفه شکاک سه چهار روز قبل از نزدیکی کدوک قوشچی مال التجاره وکیل شه بندر عثمانی مقیم اورمیه را سرقت کرده بودند.
بنده درگاه از حاجی رفیع خان ایل بیگی شکاک و حسن خان رئیس شکاک، دزد و مال را به عین خواستم. مال مسروقه را به عین و دو نفر از سارقین را گرفته فرستادند باقی فرار کرده بودند. یکی از آنها را که از اشرار بود گفتم نسق کنند. در وقتی که مشغول این کار بودند به اتصال فریاد می کرده است یا شیخ یا شیخ. اعتقادش این بود که شیخ او را فورا از این ورطه نجات خواهد داد.»
بنا بر یک روایت ایرانی اوایل رجب / خرداد ۱۲۶۰ شمسی ۱۲۹۸ شیخ عبیدالله توسط مامورین عثمانی دستگیر و به استانبول آورده شد.
برای شیخ مبلغ بیست هزار قروش حقوق ماهیانه تعیین کردند. چند ماه بعد در شوال سال ۱۲۹۸ / شهریور ۱۲۶۰ از استانبول فرار کرده و پس از دستگیری مجدد در سال ۱۸۸۲ شیخ عبیدالله با خانواده از راه موصل و اسکندرون و بیروت زیرنظر دو افسر بلندپایه به مکه تبعید شد.
یکی از همسرانش به نام رقیه خانم در موصل فوت کرده و در همان شهر دفن شد وی در روز عرفه ذی حجه ۱۸۸۳ میلادی در محشر عرفه مریض شده و دو روز بعد فوت کرده و در قبرستان « معلی» مکه دفن می شود.
سه روز بعد از مرگ شیخ عبیدالله، همسر و پسر ارشدش شیخ رشید هم به همان بیماری مبتلا و فوت کرده در همان قبرستان معلی دفن می شوند. پس از مرگ وی تبعید اجباری خانواده¬اش هم ملغی گردید و فرزندانش به عثمانی برگشتند. فرزندش شیخ عبدالقادر ( ۱۹۲۵-۱۸۵۱) در مشروطه دوم عثمانی به نمایندگی مجلس اعیان انتخاب شد و حتی چندی بعد به ریاست آن هم رسید ولی در زمان جنگ جهانی اول با انگلیسی ها علیه عثمانی شرکت کرده و در شورش ۱۹۲۵ شیخ سعید علیه جمهوری ترکیه شرکت کرد و در سال دستگیر و اعدام شد.
اطلاعات بسیار جالبی از فرزندان و خاندان شیخ عبیدالله اخیرا بدست آمده است.
شورش شیخ عبیدالله در تاریخ آذربایجان و ایران بسیار منفی قلمداد گردید بطوریکه ظل السلطان در خاطراتش ضمن بیان مسببین این خروج که شاید خارجی بودند می نویسد: « … عجبتر اینکه اگر این حرکت از یک دسته کرد دزد ناشی می¬شد عیبی نداشت ، از شخص ملایی که دعوی اجتهاد سهل است دعوی ارشاد و کشکول و پوستین میکند مرده خود را به ریختن خون همجنس و هم مذهب خود فتوا می دهد که کتابشان یکی و قبله شان یکی است…» .
دکتر توحید ملک زاده – تیرماه ۱۳۹۷