«گلاسنوست» و «پروستریکا» فقط چند اصطلاح روسی نبودند که «میخائیل گورباچف» آخرین رهبر شوروی سابق در کنگره بیستوهفتم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در فوریه 1986 بر زبان راند. گورباچف واقعا میخواست در شوروی دست به «اصلاحاتِ پرشتاب همراه با فضای باز سیاسی» بزند؛ اما نتوانست! و اصلاحات الکلیِ الکیِ او، شوروی را به پرتگاه سقوط برد! جالب است که بهدلیل شیوع بسیار زیاد مصرف نوشیدنیهای الکلی در شوروی، گورباچف در سال 1985 تصمیم گرفت، اصلاحاتی را در ساختار شوروی در راستای محدود کردن مصرف و خرید و فروش الکل انجام دهد و این سلسلهاصلاحات با فضای باز سیاسی ایجاد شده در دهه 80 میلادی منجر به فروپاشی شد.
عوامل درهمتنیده بسیار زیادی در این ماجرا دخیل بودند که قطعا نیاز به پژوهشهای تاریخی دقیق و تحلیلهای اساسی است اما بهنظر من هرچه بود، گورباچف مقصر سقوط اتحاد جماهیر نبود! اجازه دهید به یک مسئله فنی حادثهساز غیرسیاسی که بعدا سیاسی شد، بپردازم: فاجعه اتمی نیروگاه چرنوبیل در 25 و 26 آوریل 1986، اگرچه یک حادثه هستهای بود و زندگی میلیونها انسان را تحت تاثیر قرار داد، اما این انفجار مهیب، ماشین دروغپراکنی سیستم حکومت شوروی را نیز فاش کرد! در آن ماجرا مقامات شوروی «دروغهای بسیار بزرگی» گفتند که بیان آن، خارج از حوصله این متن است و از بطن این دروغها، علائم بیماری خطرناک حاکمان ایدئولوژیست شوروی پدیدار شد: نادیده انگاشتن افکار عمومی!
نادیدهانگاری افکار عمومی، یعنی از دست دادن مشروعیت سیاسی که منجر به تزلزل در بنیادهای حاکمیت میشود و رفتهرفته حاکمیت کارآمدی خود را از دست میدهد و این امر منجر به نافرمانیهای مدنی و اعتراضات در سطوح مختلف میشود.