نوروز به بایرام تبریک …
با چه زبانی این عید نوروز را به بایرامعلی تبریک بگم؟
نوروز بی جان آویزان از دروازه بازار تهران و تبریز و هایپر مارکت کیش میش. بایرام مترسک سر جالیز جا مانده و…
دوستان بهگمان من، نوروز زمانی کسی برای خود بود؛ که خبر آمدنش را نه تقویم ، بلکه شُورشُور برفآبه میداد. روح زندگی بخش و جان سبزش را تره وحشی از زیر برف در آمده نشان میداد. ایران خانم برای گوشواره و گوشی دل، دل به نوروز خان نمی باخت. بهاره از شعشعه ویترین طلای خضری ها غش نمیکرد. مغازه محمد زرینگر و ممد قیزلچی یا محول الاحوال نمی گفت.
یک کلام، چشمه نوروز بولاغی از خانه بایرامعلی و باهارعلی ها میگذشت. نع، با لوله پولیکای پتروچیمی خاموشی و انصاری ها به گولدان همیشه بهار خصولتی ها بریزد . آفتاب از گلخانه دولت آباد طلوع در نوروز آباد غروب نمیکرد.
نوروز دیگر شعر و عشق و آش در چنته، عطر کنگر و گُول آغا و پونه در چانته ندارد….
دور از جون، قاطر نوروز با زرق و برق کالای چین و ماچین و جاپن می آید. با شلاق و قمچی و نقزه سُوداگران سر پا است. کالا و متاع وطنی داشت. شلتاق و سُمکوب و جفتکش، خاک بر چشم معلم و متعلم، کارگر و کارآفرین نمی پاشید؟!
من چشم به شهسواری از گور کوروش برخیزد، ندارم. منتظر چابکسواری با دستار مجلسی و خرقه مولانا و فرنج سرداری هم، نیستم .
شاید روزی نیچهای پیدا شود. نوروز آویزان از دروازه دولت آباد را پایین بیاورد . یقه جاکت پوسیده اش را جر دهد. استخوان ترقوه و آهیانه اش را بصدا در آورد. دل و روده اش را بدهانش بیاورد. سرخاب و سُرمه و سیمآب از سیمایش برُوبد. گرد سرمایه با هیس نفت از کاسه سرش بر جُوب خیابان شهر بریزد.
به بایرامعلی و باهارعلی با سُوسنبر و بهاره بگوید… بالا غیرتاً، نوروز امسال، بجای ترقه و فشفشه، گوشی دل و گوشواره خضری، تبریک و تحنیت، آجیل و ماجیل، کتاب « چرا ملت ها شکست می خورند » عجم اوغلو را بخرید؛ به جوانتان بدهید تا بخواند !
چطور به جوانشان بگویند:« بایرام موبارک، نوروز شاد باد»! وقتی میدانند، چه عید نوروزها از سر پُر سُوآل بی جوابشان گذشته است. جوان می پرسد … کدام بایرام گلی بهسر بهار و بهاره، بی رانت و پارت و پاتلت زده؟
دعای حول حال به احسن الاحوال، در تاکاتوک ترقه و فشفشه با شعشعه اسکناس اجابت نشده.
هنوز هفت سین ما سیمای حداد کشف کرده است. برنامه اش هم گفتار گهر بار کارشناس تغذیه پریناز است که گفت:« گوشت و موز و پرتغال و مرغ نخورید، ضرر میبینید….»!!!
پریناز گوشت نخورده به شریعتمداری گوشت ندیده گفته، یک میلیون و نهصد هزار تومن حقوق ماهانه بس است. حرف مفتی که گفته اند، شش تا نه میلیون تومن حقوق خط فقر است. چرت است.
گمانم وزیر پرینازی عمل کرده. گوشت سر سفره خانه اش نبرده . داماد جوانش ناچار شده گوسفند ازبکی با گاو برزیلی مردم را بالا کشد.؛ لچک بهاره را بر سر شهرزاد بدوزد، ابجد نخوانده ملا، سینما ندیده فیلمساز شود. شهرزاد سخته را در مدرسه فرهنگ به فرید، در شمس الشموس نشان الیاس بدهد. در بورس سهام بهار و نوروز و بایرامها را فرش کند. تا خودش به عرش رسد.
شما بگویید، با این نوروز جرجنح و بی جان و آویزان؛ چرا به بایرامعلی بایرام موبارک، به نوروز علی نوروز شاد باد بگویم؟
نوروزی که سالهاست از خیر سر شریعتمداریها، عید کارگر و کارفرمای چین و ماچین شده است. قره بایرام ( عید سیاه) امثال نوروزعلی و بهارعلی و بهاره بیکار شده است.
چرا جای دوری برویم. نوروز بناء با بایرام شاگردش در میدان فعله قالا باشی چندک زده اند. سالها نسیم بهاری از بالای پاپاق و بیل و چمچه شان گذشته است.
امسال هم نسیم عرق باشلیق سر شان را با خود خواهد بُرد. بر تابلوی « اداره تامین اجتماعی نقده » خواهد ریخت .
لذا من نوروز را به بایرام تبریک نخواهم گفت.
رحمان پورآذر