وضعیت فاجعه بار زندان تهران بزرگ از زبان «علیرضا فرشی» فعال تورک آذربایجانی
بسم الله الرحمن الرحیم
صرف اندکی از وقت گرانبهایتان در این فضا زمان خمیده از جور اجرام چگال و بهار سال ۱۴۰۰ هجری شمسی برای شنیدن درد دل یک انسان و کشیدن آهی به حال او و هم قطارانش حتی اگر خالی از لطف باشد تهی از انسانیت نیست.
میخواهم شما را با یکی از ظالمانهترین اماکن ایران و یکی از بدهای آن که در برابر بعضی از آنها لایق صفت بدترین نیست آشنا کنم.
فرض کنید در قصری مملو از امکاناتی همچون خوراک، پوشاک و انواع بازیها و سرگرمیها و فضاهای دلباز محبوس هستید و حق ارتباط فیزیکی و دیداری با دوستان، آشنایان و مردم آزاد را ندارید؛ کسب درآمد و داد و ستد برای شما ممکن نیست، مطمئنا عذاب آور است.
حال فرض کنید یکی یکی این امکانات از شما گرفته شود و در یک اتاق فاقد هیچ امکانی به جز یک تخت و چند قطعه پتو برای خواب، یک یخچال و یک تلوزیون و همچنین یک حیاط کوچک برای قدم زدن و آفتابگیری در طول روز محبوسید، غذای بی کیفیت پخته شده با بدترین و ارزانترین روغنهای پالمی و کم کیفیتترین برنجها و نامرغوبترین نانها و لبنیات و … که احتمالا در طولانی مدت شما را دچار سو هاضمه و بیماریهای گوارشی و امراضی همچون چربی خون، دیابت نوع دو، فشار خون، درد کلیه، هموروئید و … خواهد کرد، به خوردتان میدهند و به علت سربار خانواده شدنتان در مسائل اقتصادی در فقدان امکان درآمدزایی قدرت تهیهی خوراک مناسب را هم ندارید و علاوه بر اینها خونتان توسط ساسها مکیده میشود و موشها راه به راه بر سر و زیر پایتان در اتاقها، سالن و محل عبادت شما در حال دفع مدفوع و ادرار خود از سقف محل حبستان هستند و سوسکها امانتان را بریدهاند.
فرض کنید حتی کفش ورزشی در محل حبس شما ممنوع است و مجبورید با دمپایی یا با پای برهنه ورزش کنید و بدتر از آن بعد از ورزش و عرق شدید بخاطر جیره بندی آب حمام امکان استحمام را هم نداشته باشید و موقع استحمام هم با فاضلاب بیرون زده از سوراخ کف حمام مواجه شوید و در زمستان مجبور به دوش با آب سرد شوید.
به اینها آب شور و پر از املاح خطرناک باعث تشکیل سنگ کلیه را هم اضافه کنید که مجبورید آن را جوشانده و با چند حب قند کمی شیرینش کنید و بیاشامید.
علاوه بر اینها خوردن میوه یکی از آرزوهایتان شده است و دلتان برای گاز زدن به یک سیب آبدار لک زده، و همچنین لباسهایی که در بدو ورود به این محل به تن داشتید بر اثر ماهها زندگی در این فضای بسته به حد کافی مندرس و پاره پوره شده است و امکان تهیه لباس نو هم ندارید،حال در این شرایط اسفناک مریض میشوید و درد کلیه، دندان درد، بواسیر، هموروئید، بیماریهای گوارشی، درد قلب، شکستگی یا دررفتگی استخوان و مفاصل، مشکلات تنفسی، سرع، ام اس، دیابت و دهها بیماری دیگر امانتان را بریده باشد و کسی حاضر به پرستاری از شما نباشد و بعد از زجههای فراوان و بیخوابیها و درد کشیدنهای مداوم و مستمر شاید به داد شما و درمان ناقص شما برسند و مثلا به جای پر کردن دندان خراب شده شما صرفا به کشیدن آن بسنده کنند.
در این محل کتابهای مورد علاقه تان در اختیار شما نیست و اگر قصد خواندن کتاب را داشته باشید مجبور به خواندن کتابهای دستچین شدهای هستید که ممکن است لطف کرده در اختیارتان قرار دهند و هیچ روزنامهای هم برای اطلاع از اخبار ایران و جهان در اختیار شما قرار نمیدهند و مدت مدیدی است که بخاطر بیپولیتان و هزینهبر بودن تماس تلفنی ارتباط شنیداری با نزدیکترین افراد خانواده همچون پدر، مادر، خواهر، برادر، فرزندان، بستگان نزدیک، دوستان و آشنایان نداشتهاید. دلتان برای شنیدن صدای آنها به شدت تنگ شده است و آرزوی دیدن روی آنها و به آغوش کشیدنشان را هم دارید.
مدتهاست که حتی گل و درخت و هیچ موجودی از رسته نباتات را مشاهده و استشمام نکردهاید و دیدن دشتها، کوهها و تپهها و حتی بیابان و شنیدن صدای پرندگان و رودها و دیدن حیوانات برایتان میسر نیست.
با اینکه قبلا روزتان بدون لپتاپ و موبایل سپری نمیشد هم اکنون دلتنگ بازی با دکمههای کیبورد این تجهیزات الکترونیکی و گوگل اینترنتی آنها هستید.
با همه این اوصاف صبح ساعت ۷:۳۰ شما را از خواب ناز بیدار کرده و مجبور به رفتن به حیاط سیمانی و انتظار نیم ساعته در آن برای حضور و غیاب میکنند.
همهی اینها توصیف ناقصی از زندان، بخصوص زندان تهران بزرگ است که افرادی همچون من ماهها و سالهاست در آن محبوس هستیم. مسئولین زندان حتی یک ریال هم به حسابمان واریز نمیکنند، و اگر کمک برخی خیرین و زندانیان متمذن خیّر و خانوادههایی که در این شرایط بد اقتصادی و کرونایی امکان امرار معاش خود را هم از دست دادهاند و بعضا به علت سرپرست خانوار بودن خود زندانی دست درماندگی و گدایی به کس و ناکس دراز کردهاند نبود، معلوم نبود چه بلایی از فرط بیپولی و افسردگی بر سرمان میآمد.
نزدیک یک سال است که در زندان هستم و به جز چند قطعه لباس زیرپوش، پودر لباسشویی، صابون، شامپو، یک حولهی کوچک، غذای بی کیفیت و بدون تنوع زندان و جیره قند و چای هیچ چیز دیگری در اختیارمان قرار نگرفته است و اگر واریزی به حساب یک زندانی کمتر از یک میلیون تومان در ماه باشد حسرت خوردن چند وعدهی غذایی متنوع و آب آشامیدنی سالم و کمی هله هوله و میوه تهیه شده از فروشگاه زندان و پوشیدن لباس مناسب در تابستان و زمستان در دلش سنگینی خواهد کرد و اگر بخواهد از همهی اینها صرف نظر کرده و فقط روزانه یک تماس نیم ساعته با دوستان و خانوادهاش داشته باشد هزینهی تلفنش چیزی در حدود ۱۰۰ هزار تومان در ماه خواهد شد و برخی از افراد اگر از دریوزگی این مبلغ کم هم خجالت بکشند در حیرت شنیدن صدای عزیزانشان خواهند ماند.
علاوه بر اینها ازدحام جمعیت زندانیان در برخی سالنهای زندان معضلی لاینحل مینماید و حتی ۲ متر مربع فضای گور مانند برای خواب یک زندانی با استفاده از دو پتوی کهنهی پهن شده بر روی زمین سفت نیست و اراذل و اوباش و اشرار امان زندانیان ساکت و آرام را میبرند. و مصرف شیشه، هروئین و قرصهای روان گردان و قرصهای خواب آور و توهمزایی همچون زارگاردین، ترانکودین؟ سدیم آلپراست، کلناز، ب۲، متادون و شربت هایدون که برخی تحت عنوان قرصهای تحت نظری توسط بهداری زندان تهیه میشوند و برخی به صورت قاچاق در اختیار آنها قرار میگیرد جز لاینفک آنهاست.
قطع مدام تلفنها و سلب امکان تماس زندانیان با خانوادههایشان از دیگر موارد عذابآور زندان است و حسینیههای کوچکی که توامان محل تماشای تلوزیون، ورزش و عبادت زندانیان است، حکایت از کمبود فضای کافی برای فعالیتهای روزانه زندانیان است.
بسیاری از زندانها و سالنهای آنها فاقد حداقلهای لازم برای ورزش، نرمش و بدنسازی هستند و تبعیض در ارائهی این امکانات در بین سالنها امری رایج شده است. بعنوان مثال تیپ ۵ زندان تهران بزرگ که محل نگهداری زندانیان مالی و کلاهبردار است سالن بدنسازی، فوتبال، والیبال و… وجود دارد اما تیپ ۲ محل نگهداری زندانیان سیاسی و عقیدتی فاقد چنین امکاناتی است و زندانیان این تیپ مجبور به ورزش در حیاطهای سیمانی و کوچک هستند. ممنوعیت ورزش در ساعات اداری و جمع کردن فرشهای سالنها برای تردد راحت زندانبانان بدون درآوردن کفش از پاهایشان نیز از موارد عجیب این زندان است.
بدتر از همهی اینها اعزام زندانیان با لباس زندان، دستبند و پابند به صورت توامان به مراجع قضایی و بیمارستانهاست، به طوری که حتی زندانیانی که بر روی ویلچر، برانکارد و … هستند و یا با شکستگی دست و پا مواجه شده یا بعد از عمل جراحی در حال نزار قرار دارند از این شکنجه مستثنی نمیشوند و بعد از مرخص شدن از بیمارستان هم به سالن قرنطینه که در حکم تبعیدگاه فاقد امکانات است، منتقل میگردند.
گرانفروشی فروشگاه به اصطلاح حامی و بعضا فروش محصولات تاریخ مصرف گذشته، کم کیفیت به زندانیانی که در شرایط بد اقتصادی قرار دارند از امور رقتبار و مشمئز کننده زندان است، فروشگاهی که فاقد محصولات لازم و کافی و ضروری برای زندانیان خصوصا برای افراد دارای مرض قند دیابت نوع یک و دو و مشکلات گوارشی سوءهاضمه و… هستند و خوردن غذای زندان سم مهلکی برای مرگ خاموش آنهاست.
زندانیانی که اصولا باید تحت مراقبتهای پزشکی و رژیم غذایی خاصی مورد رسیدگی و درمان قرار گیرند. البته بی گمان لازم به ذکر نیست که همواره زندانیان دارا و متمولی هستند که شرایط بهتری را در زندان تجربه میکنند، حال در این وضعیت اگر شما اعتراضی به شرایط بد زندان داشته باشید به بهانهی اخلال در نظم و تشویش اذهان و… تحت عنوان دروغین انتقال به بهداری یا عناوین دروغین دیگر با حقه و نیرنگ و فریب شما را از سالن خارج کرده و بدون در دست داشتن هیچگونه وسیله شخصی و وسایل لازم برای امرار معاش به تبعیدگاه زندان که نامش قرنطینه است، منتقل میکنند و با افرادی که تازه وارد زندان شده یا از مرخصی برگشتهاند و احتمالا کرونایی بوده و بعضا از زندانیان شعبهای و از اشرار و سارقین و بزهکاران هستند مجبور به زندگی با امکانات بسیار محدودتری از سالنهای معمولی میکنند.
البته اگر شانس آورده و با برخورد ظالمانهتری و تحت عناوین اتهامی دیگر به تیپها و سالنهای محل حبس افراد شرور که جان و عنف و حرمت زندانیان در آنها در خطر است، منتقل نشوید منطفی است که در این شرایط غیر انسانی و فاقد امکانات محل حبس انسانهای محروم شده از آزادی و محیط خشن و تک جنسیتی و عاری از عواطف خانوادگی احساسات لطیف انسانی آن بستری است برای خود سرکوبگری عاطفی و معنوی انسانهای در بند که با رفتارهای سرکوبگرایانهی زندانیان دیگر و زندانبانان تشدید میگردد و در نهایت بعد از آزادی انسانهایی تحویل جامعه داده میشود که هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روحی مریض، ضعیف و افسرده شده و فاقد قدرت تعامل درخور اجتماعی خواهند بود. و البته چه بسا خانوادههای آنها بخاطر صدمات مادی و معنوی ناشی از محبوس شدن عزیزانشان در شرایط وخیمتری هم قرار داشته باشند، خانوادههایی که شرعا و قانونا شریک جرم زندانیان نیستند.
سخن آخر این که در طول تاریخ زندانهای بسیاری وجود داشته است، از سیاه چالهای بسیار خطرناکی که زنده ماندن در آنها هم سخت مینمود تا زندانهای هتل وار و قصر مانندی که تنها محدودیت آنها عدم تردد محبوسین به بیرون زندان بوده و است. مطمئنا انتظار خود را از هتل شدن زندانها آن هم در ایران انتظاری است که اگر بیجا هم نباشد آرزویی دور و دراز است اما زندانیان محروم از آزادی محق حداقل امکانات انسانی و برخورد محترمانه زندانبانان هستند، زندانبانانی که بعضا با رفتارهای زننده، غیر انسانی و متوحشانه جسم و جان زندانیان را له و لورده میکنند و زندان را با باغ وحش محل حبس حیوانات وحشی عوضی میگیرند، آیا کسی به داد زندانیان محبوس در زندانها خواهد رسید؟
ششم خرداد سال ۱۴۰۰ هجری شمسی، علیرضا فرشی دیزج یکان، زندان تهران بزرگ