«فرزندی که پدرِ پدرش هست و پدری که فرزندِ فرزندش!»
ما، در تورکی میگوییم: «وطن اوغلو» یعنی فرزند وطن و سرزمین؛
این، بزرگترین و عالی ترین درجه و مقامیست که یک انسان میتواند دریافت بکند! و بشود فرزند وطن؛ ولی یک بُعد بالاتر از آنهم وجود دارد: آنهم این است که جای اینها عوض میشود! در نقطه ای فرزند وطن را می زاید؛ “وطن پدر آن فرد است و آن فرد پدر وطن” این نقطه، همان فضای فوق العاده و غیرعادی میباشد.
برای یک انسان که عالی ترین جایگاه تبدیل شدن به فرزند وطن هست. او از این جایگاه هم بالاتر برود، ضمن فرزندِ وطن بودن، پدرِ وطن هم باشد. «فرزندی از وطن متولد میشود و وطنی از فرزند» یک قاعده بسیار جالب و خاص که جزو رخدادهای خارق العاده جهان ما هست.
و چنین شرایطی نصیب هر انسانی نمیشود مگر یک اَبَر انسان..
در مقالات قبل مثال زده بودم همچون لی کوآنیو رهبر سنگاپور، سنگاپور وجود نداشت ولی کوانیو را بوجود میاورد و کوانیو سنگاپور را بوجود میاورد.
اینجا مثل مسائل کوانتمی و متافیزیکی ذهن در بن بست میماند که چیزی که وجود نداشته چطور یک چیز دیگر را بوجود آورده
ما یک ساختار فیزیکی داریم یک ساختار متافیزیکی در ساختار فیزیکی هیچ سنگاپوری وجود ندارد ولی در ساختار متافیزیکی سنگاپور وجود دارد
این اصل سرمنشاء و حقیقت است.
در سریال لاست “دزموند هیوم” توانایی جابجایی در زمان را داشت دانشمند فیزیک “دنیل فاردی” میگوید: تو نمیتوانی همزمان در دو خط زمانی وجود داشته باشی مگر اینکه یک نقطه ثابت در این دو خط داشته باشی؛ اون ثابتِ تو، موجب میشود تو هم بتوانی در زمان حرکت بکنی هم زنده بمانی.
ثابت “دزموند” “پنه لوپه” بود یعنی عشق واقعیش که همواره عاشق همدیگر بودند این عشق و نقطه ثابت دزموند بهش اجازه میداد در هرزمانی حرکت بکند و هم در هر دو حالت زنده باشد چون در هر خط زمانی هیچگاه پن لوپه از یادش نمیرفت و این موجب میشد دوباره ساختار خودش را بازیابی کند.
اگر مقیاس این داستان را وسعت بخشیم و آن را در مورد یک سرزمین مورد مطالعه قرار دهیم چطور خواهد بود؟
در مورد مسئله سنگاپور هم اینچنین است رویا و عشق یک سرزمین آزاد قوی و خوشبخت، نقطه ثابت است.
این حقیقت و سرمنشاء «کوانیو» را خلق میکند و کوانیو سنگاپور را بوجود میاورد!
حالا تصور بکنیم قدرت این عشق، رویا و حقیقت عمیقتر و قویتر از سنگاپوری که هیچ وجود خارجی در تاریخ نداشته،باشد..
مثل آزربایجان سرزمینی کهن با تاریخ و تمدن بزرگ و شکوهمند، ولی آزربایجانی که تکه تکه شده از هم متلاشی شده و از بین رفته و به ساختار دیگری همچون روسیه پیوسته بود!
منطقه ای اسیر و مستعمره درون استعمار خشنی چون روس که دیگر امیدی نمیرفت پس از 150 سال دوباره یک آزربایجان مستقلی را شاهد باشیم.
این از منظر عقلی بود،آزربایجان فیزیکاً وجود نداشت ولی متافیزیکاً وجود داشت زنده بود این سرمنشأ و حقیقت همیشه پایدار است و کاری فراتر از درک عقل و دنیای عینیت انجام میدهد.
آزربایجان گمگشته در لابه لای تاریخ ولی زنده همچون عشق در وجود و قلب میلیونها انسان و خاک ازلی و ابدیش
نخست فرزندی به بار میاورد و آن فرزند آزربایجان را دوباره خلق میکند.
فرزند وطن به پدر وطن تبدیل میشود! بله وطن میتواند این غیرممکن را ممکن سازد.
هم برای خودش فرزند خلق کند هم آن فرزند را به پدر خویش تبدیل کند.
این معجزه در چنین روزی رخ داده 5 سال پس از فروپاشی تزار و برآمدن شوروی کمونیست 10 می 1923 در روستایی از نخجوان پسری متولد میشود و اسمش را حیدر میگذارند او 60 سال بعد به پدر وطنش تبدیل میشود و اینبار نوبت میرسد او وطن را خلق کند چون وطن او را برای این کار خلق کرده بود.
…و شاعر اسرافیل بخوبی این مسئله را به تصویر میکشد:
هر قاپی اولماز آستانا
مظلوم لار اوندان آسلانا
اوغول وار دوشر داستانا
اؤز آدیلا بیر ائل چکر
سالروز تولد فرزند و پدر آزربایجان مستقل و سربلند مبارک باد.