ایرانیان نخستین قومی در جهان بودند که اقدام به تاسیس واحد رسمی پست با عنوان «چاپارخانه» کردند که از طریق آن به وسیله اسبهای تندرو، تمامی اخبار، گزارشات و مکاتبات دولتی بین پایتخت با سایر ایالات انجام میشد و در زمان معاصر نیز اولین بار ناصرالدین شاه قاجار بود که دستور تاسیس «وزارت پست» را صادر کرد.
کتاب سالهای زخمی که تجدید چاپ شده با استقبال خوبی مواجه شد اما اینجا سخن ام با مسئولین و متولیان اداره پست است که در احتساب هزینه پستی ارسال کتاب و کالای فرهنگی با کفش و یا رژ لب جامد یا مایع… هیچ تفاوتی قائل نمی شوند وقتی هم علت را می پرسیم می گویند پست خصوصی است…!
یعنی آقای خصوصی! کتاب«سالهای زخمی» مرا می اندازد روی ترازویش و تمام پنج سال زحمات شبانه روزی مرا با همان سبک و سیاق و شکل و شمایل وزن می کند و قیمت می زند که مثلا«وکیوم بزرگ کننده اندام خصوصی» را…!
البته ما بخیل آن فقره یا فقرات دیگر نیستیم! اما خوب، وقتی کتاب سالهای زخمی(تاریخ جنگهای ایران و روسیه)را روی ترازو می اندازد و فرقی بین کتاب و رژ لب نمی گذارد نمی دانم چرا به آدم برمی خورد!
همین امروز، یک نسخه از کتاب سالهای زخمی را برای دانمارک فرستادیم هزینه پستی اش شد 650هزار تومان…!
دلم بیشتر برای طفلکی عباس میرزا و مخصوصا یارانش می سوزد که در مقابل قشون بیگانه و توپهای مدرن دشمن، آن همه مقاومت کردند و شهید شدند که برترين ستايش از شجاعت آنانرا خود خصم يعنى سردار روسى كرده و گفته بود:
«سربازان ايرانى با شمشير و تفنگ تا بالاى سر توپ هاى روسى پيش میرفتند و کشته می شدند…»
و یا دلم برای اميرخان سردار(دائى عباس ميرزا)می سوزد که در جنگ گنجه، وقتی سپاهیانش از روسها شکست خوردند و او تنها مانده بود خود را نجات نداد! چون نمی خواست زنده بماند و عمری داغِ ننگِ شکست را تحمل کند در نتیجه با اختیار خود به استقبال مرگ رفت و با آفتاب و باد وداع کرد…روايات محلى كه سينه به سينه رسيده است میگوید كه روسها او را روى توپ قطعه قطعه كردند…
اما ترازوی آقای پستچی! کاری با کتاب، فرهنگ و شجاعتها و عباس میرزاها… ندارد و اصلا داخل پاکت پستی را نگاه نمیکند و فقط به ترازو نگاه می کند، اما ترازو هم که حالیش نیست و احساسی ندارد! آیا دارد…؟!