پسلرزههای لغو سخنرانی طباطبائی در تبریز
هنگامی که با سخنرانی طباطبائی در تبریز مخالفت کردم. تعداد معدودی از دوستان که شاید از منظر تئوری توهم توطئه به این ماجرا مینگریستند به اینجانب تذکراتی دادند. واقعیت این است که نه تنها برای آنها بلکه برای خود من هم عجیب بود که برای دومین بار متوالی درست در بحبوحه اعتراضات عمومی در کشور و انتشار گسترده فراخوانهایی به منظور تحریک مردم آذربایجان برای راهاندازی تظاهرات خیابانی و سکوت معنیدار تبریز و آذربایجان، به یک باره بنرهای سخنرانی طباطبائی در همه جا پخش شد.
در آذرماه سال قبل هم عدهای از دوستان، انتشار خبر سخنرانی طباطبائی در تبریز را اقدامی از پیش طراحی شده برای تحریک فعالین آذربایجانی و کشاندن آنها به خیابانها و بهرهبرداری سیاسی از این امر قلمداد میکردند و این بار با تکرار همان امر در شرایطی کاملاً مشابه، استدلال این دوستان قوت بیشتری گرفتهبود.
امر دیگری که دوستان بدان اشاره نمیکردند ولی من در کنار استدلالهای آنها قرار میدادم قرابت فکری طباطبائی و اذنابش با سلطنتطلبان بود. کسی که اندک آشنایی با نوشتههای طباطبائی داشته باشد میداند که در اندیشه سیاسی وی، نظام پادشاهی، آن هم از نوع پارسگرایانهاش، بنیادیترین آرمان سیاسی محسوب میشود. بنابراین، همراهی و همکاری وی یا اذنابش با سلطنتطلبان امری نیست که چندان بعید به نظر برسد.
علیرغم اینکه طباطبائی و اذنابش در بسط اندیشههای نژادپرستانه خود و همچنین در تلاش برای تحریف تاریخ و هویت مردم آذربایجان با هیچ مانعی مواجه نیستند، با این حال آنها همچنان ناراضی هستند که چرا یک دولت ملی (البته از نوع دیکتاتوری پهلوی) ندارند تا بتوانند با استفاده از نیروهای سرکوبگر خویش، به قلع و قمع فعالین مدنی، فرهنگی و ملی آذربایجان مبادرت ورزند.
اظهارات یکی از مهاجمان به غرفه انتشارات آذرتورک در نمایشگاه کتاب تهران و افسوس وی از نداشتن دولت سرکوبگر ملی، مبین شکست مفتضحانه آنها در عرصه فرهنگی و اندیشهورزی در برابر فعالین فرهنگی آذربایجان و روی آوردن آنها به اندیشههای سرکوبگرانه به عنوان آخرین پایگاه برای مقابله با رشد روزافزون اندیشههای هویتگرایانه و حقطلبانه در آذربایجان میباشد.
البته، نمونههای دیگری از این نارضایتی و تلاش برای بحرانآفرینی را میتوان در نوشتههای یأسآلود اخیر اذناب طباطبائی، به دنبال لغو حقارتبار سخنرانی وی، مشاهده کرد.
به نحوی که اگر از سوز و گداز یکی از همین اذناب به خاطر لغو سخنرانی مزبور چشمپوشی کنیم میتوان گفت که سراسر نوشته ایشان به صورت غیر مستقیم تصویرگر یأس و اندوه وی از عدم تحقق رویای او در خصوص سرکوب فعالین مدنی آذربایجان میباشد.
با اینکه نامبرده، با زرنگی تمام سعی میکند نیت اصلی خویش را پنهان نماید ولی از یک سو با اظهار اینکه ” قوم گراها ثروتی اندوخته اند و شکمی فربه کرده اند و دیگر حال به خیابان آمدن ندارند.” سعی در تحریک فعالین مدنی آذربایجان و کشاندن آنها به خیابانها دارد و از سوی دیگر ضمن زیر پا گذاشتن تمامی موازین اخلاق سیاسی با اظهار ” دیری نخواهد گذشت که انقلاب اسلامی و قرآن و اسلام و تشییع نیز هدف قرار خواهند گرفت.” تلاش مینماید تا نیروهای جمهوری اسلامی را برای سرکوب این فعالان ترغیب نماید.
واضح است که ایشان فقط و فقط به دنبال استفاده ابزاری از مقدسات نظام جمهوری اسلامی هستند وگرنه به خوبی میدانیم که آبشخور اندیشههای نژادپرستانه، باستانگرایانه و هویتستیزانه وی و همقطارانش در کجاست.
سخن آخر: علی رغم اینکه هیچ اعتقادی به تئوری های دایی جان ناپلئونی ندارم، عمیقاً بر این باورم که نباید از توطئههای آذری گرایان و اذناب طباطبائی غافل شد. چرا که اینها عدم پایبندی خود به موازین اخلاقی را بارها و بارها نشان دادهاند.
محمد رحمانی فر