یئنه شوریده کؤنلوم عاشق بیر گلعذار اولموش
ائدیب مشق جنون، دیوانه لر تک داغدار اولموش
ائدیب مین عاشقی بی جان، تؤکوب قانین گذرلرده
بو گون اول چشم سرمستین، عجب گرم شکار اولموش
خراباتی، مناجاتی گزیب سئیر ائیله دیم هر یان
بو کفر و دین آراسیندا او عنقا پرده دار اولموش
به همه دوستان سلام عرض می کنم بر استهلال هیجدهمین قسمت مباحث ایسلاملیق و تورکلوک اشعاری بود از حکیم ابوالقاسم نباتی . به حلقه پنجم کاووش تطبیقی قوتادغوبیلیک رسیده ایم موضوع و مفهوم خداشناسی را از منظر مدینه فاضله، قوتادغوبیلیک، قرآن، نهج البلاغه و مثنوی مولانا در کفه تحقیق می نهیم تا صفات مشترک در نگاه به خدا استخراج گردد و با خدای جریان مخوف و مرموز شعوبیه در ترازوی قیاس نهاده شود تا نقد و نقبی بر آن خداباوری وارد آید.
یوسف خراسانی با خلق قوتادغوبیلیک، برای نسل های آینده، راهی راهوار گشود. تئوری سیاست مدن از منظر یک تورک حکیم مسلمان در این اثر فاخر حکیمانه سامان می یابد. نگاه عالمانه با نگاه دیندارانه دو نگاه حاکم و راسخ در این کتاب است. بی تردید در میان آثار جهانی، جایگاهی وزین را اشغال می کند. به جهان بشری و انسانی یک تحفه معنوی و حکمی به شمار می آید. حکیم بزرگ در میان حکمای شرق چون لائوتسه، کنفوسیوس جای می گیرد و می توان با آنها مقایسه کرد. با فلسفه، دین و حکمت هند، چین و یونان بیگانه نیست. با اسلام، آشنایی ژرف دارد مگر پیغمبر اسلام نفرموده بودند: الحکمه ضالّه المومن حکمت گمشده مومن است. مفاهیم و مضامین مشترک خداشناسی و خداباوری در قرآن و نهج البلاغه و مثنوی مولانا بسان ستاره هایی رخشان در آسمان قوتادغوبیلیک می درخشد. ما یکبار گفته بودیم نزدیک ترین کتاب به قرآن، مفهوما و زمانا نهج البلاغه است. شعوبیه کلاسیک به هیچ وجه به این کتاب دست نبرده است . فحوای نهج البلاغه ضدّ شعوبیه است. این کتاب علیه شعوبیه است. این یک ترسه دوشونجه یا فهم وارونه است که گمان کنیم این کتاب یک کتاب شعوبی است به هیچ وجه من الوجوه نه بنیان های فکری شعوبیه در این کتاب است نه حرکات و عملکرد شعوبیه مصدَّق و مویَّد این کتاب است. زیرا شعوبیه در سلسه ترورهای تاریخی اش در بدو اسلام همانگونه که خلیفه دوم را ترور کرد به شیوه ای مشابه با اغراضی واحد خلیفه چهارم یعنی، حضرت علی(ع) را هم از میان برداشت.
شعوبیه کلاسیک قائل به تحریف قرآن بود و معتقد بود آیاتی در شأنیّت مولا علی (ع)از قرآن حذف شده است هم در برابر آیه معجزه آسای قرآن انا نحن لحافظون ایستادند و هم اقتدار و جسارت و نظارت بی امان حضرت در جمع قرآن توسّط خلیفه سوّم و تبدیل آن به نسخه واحد را زیر سوال بردند. با کدامین منطق می توان پذیرفت مولا علی (ع) حتی در دوران اقتدار و حاکمیتش رضایت به قرآن تحریف شده دهد؟! شعوبیه کلاسیک تمایل چندانی به برداشت مفاهیم از قرآن نداشت مهجورترین کتاب نزد آنان از قدیم الایام الی زماننا قرآن است. در پنهان کردن نهج البلاغه، قرآن و مثنوی از روشی واحد تبعیت می کردند همچنان که حکم به تکفیر مثنوی داده بودند بدین سان روزگارانی دراز مثنوی مولانا را با انبر بلند می کردند. صرف نظر از کار شریف رضی در جمع نهج البلاغه و شروح ابن میثم بحرانی و ابن الحدید معتزلی (که وی تمثیلر شعوبیه کلاسیک در تأویل و تفسیر ترسه دوشونجه یا فهم وارونه ای از نهج البلاغه بود) نهج البلاغه سالیان سال در درازنای تاریخ ماند تا این که یک عالم سنّی سترگ به نام شیخ محمّد عبده از پدری تورک و مادری عرب در دانشگاه الاظهر در این یک و نیم قرن اخیر این کتاب را به جهان اسلام شناساند و حجاب از آن یار پریچهره، عاشقانه و کریمانه برگشود. به جوانان عرب درس نهج البلاغه می داد او می گفت:« تمام عرب معتقدند پس از قرآن، کلام حضرت علی بامعناترین، با مفهوم ترین، کامل ترین، جامع ترین، شریف ترین سخن عرب است».
محمّد عبده بزرگ ترین عالمان، ادیبان، منتقدان و اندیشمندان جهان اسلام را مستقیم و غیرمستقیم پرورش داده است. طه حسین، سعد زغلول، احمد امین، مصطفی عبدالرازق و رشید رضا تماما از شاگردان بلاواسطه وی بودند. تنها شاگرد منحرف وی رشید رضا صاحب تفسیر المنار بود که از بنیانگذاران اندیشه سلفی وهابی در جهان اسلام و جهان عرب شد. حال آن که محمّد عبده اندیشه سلفی و وهابی را ضدّ قرآن می دانست . خدیو مصر در سال ۱۸۹۹ به محمّد عبده لقب مفتی اعظم را داد و او تا پایان عمر این لقب را با خود داشت . محمّد عبده معتقد بود: «مسلمانان به دلیل اتّکاء بر عقل از تقدیس شخصیّت ها باید دست بردارند تقدیس شخصیّت در اسلام قدغن و ممنوع است». می گفت: « پس از قرآن در جهان اسلام هیچ کتابی مقدس نیست».
«ملت ها به دلیل داشتن آزادی و استقلال ذاتی نهفته در دل هر ملت می توانند حکومت دلخواه خود را داشته باشند» این گونه شد بدخواهان و غرض ورزان و اعضای مدینه غیر فاضله او را تکفیر کردند و امّا منصفان و عدالت خواهان و آزاد اندیشان و اهل مدینه فاضله به وی لقب امام و حکیم و … را دادند البته محمد عبده اندیشه تفکیر را یک اندیشه جاهلی و تئوری عقب مانده می دانست. وی معتقد بود قضاوت درباره عقیده آدمیان وظیفه خداوند است نه انسان ها. زیرا عقیده، رابطه انسان باخداست. نه رابطه انسان با انسان. کسی که حامل و واجد و قابل چنین اندیشه ای بود نهج البلاغه را به جهان اسلام شناساند. نهج البلاغه راهی بود روشن برای خطیبان و سخنوران عرب. خطیبان توانا در تاریخ عرب، خطبه های نهج البلاغه را حفظ می کردند تا مهارت در فنون خطابه را به دست آورند. نهج البلاغه سه قسمت دارد ۱. خطبه ها(۲۴۱)۲. نامه ها(۷۹)۳. حکمت ها(۴۸۰)حکمت های نهج البلاغه بعضا با حکمت های قوتادغوبیلیک مفاهیم مشترک را درمی نوردد. مولا علی(ع)حکمت نخستین را چنین آغاز می کند : کن فی الفتنه کابن اللبون(هنگام فتنه مانند شتر دو ساله باش) لا ظهر فیرکب و لاضرع فیحلب(نه پشتی دارد که بر آن سوار شوند و نه پستانی دارد که از آن شیر دوشند) یعنی، عاقل و باهوش باش. در تورکی مثلی هست می گوید: “عاغلینی ائششگه تاپشیرسان آرپا زمیسیندن باش چیخاردارسان”
حکمت در مفکوره تورک و عرب، جایگاهی وزین دارد تورکان به دلیل تک خدایی بودن زودتر اسلام را قبول و با آن خو گرفته و جزوی از وجود و عضو خود پنداشتند: فی المثل در قوتادغوبیلیک در خصوص خداشناسی داریم:
گؤزدن اوزاق اولسادا کؤنوللردن اوزاق دئییلسن/ای ایچ تاش بیلیگلی ای حق الیقین*گؤزومدن ایراق، سان کؤنوله یاکین/ای باطنی ظاهری اوجا، ای حقّ الیقین*گؤزدن ایراق اولسادا، کؤنوله یاخینسان یقین/پارلاق گون، آی کیمی وارلیغین بللیدیر*آنجاق سنین نئجه لیگینی قاوراماق اوچون کؤنول عاقیل عاجزدیر/سنین بیرلیگین اشیاء ایله اولچولمزدیر*اشیایی سن یاراتمیسان، اونلار سنین دیر/بوتون خلقی سن یاراتمیسان(سن)*وارلیق فانی دیر سن سه ابدی سن/یارادانا یارانمیشلار شاهیدیدیر*یارانمیش ایکی یارادان بیرین شاهیدیدیر /اؤنون اوخشاری بنزه ری یوخدور*نئجه لیگینی مخلوقدا، ادراک عقلی یوخدور/نه یئرییه ر نه یاتار، هر زامان اویاقدیر*بنزه مز، مقایسه اولونماز، تصوّر ائدیلمزدیر/نه آرخادا، نه اونده، نه سولدا، نه ساغدادیر*نه آلتدا، نه اوستده، نه ده اورتادادیر/یوکسک عرشدن آلتداکی تورپاغا قدر*هر شیء ای تانریم سنه محتاجدیر *ای وحدته اینانان اونو دیلین له اؤی(با زبان ستایش کن)*کؤنلونون اینامی وارسا، عقلی ایشه قاریشدیرما.
مجمل نگاه قرآن به خدا در چند آیه است: 1.هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ (الله یارادان تصویره سالاندیر) لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى (24)(حشر سوره سینده) قل الله خالق کلّ شیء(منیم پیغمبریم ده الله هر شیی یاراداندیر) فاطر سوره سی ۱۵-2. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ (او اوّل و آخر ظاهر و باطندیر) وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ (3)(حدید سوره سی)3. وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ (او تکدیر تایی یوخدور)(4)(اخلاص سوره سینده) لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ (کیمسه اونا اوخشار دئییل) وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (11)(شورا سوره سی)4. لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ( گؤزلر اونو ادراک ائلیه بیلمزلر او گؤزلری ادراک ائدر)(انعام سوره سی،103 آیه)
مجمل نگاه نهج البلاغه به خدا در همان خطبه های نخستین است :الحمدُ لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون (ستایش او تانریا مخصوصدور ستایش ائدنلر اونون مدحینده عاجیزدیلر) و لا یحصِی نعماءه العادّون (حساب گئدنلر اونون نعمتلرینین حسابینی گئده بیلمزلر) و لا یؤدّی حقّه المجتهدون (چالیشانلار اونون نعمتلر حاقّینی یئرینه گتیره بیلمزلر) الّذی لا یُدرکه بُعدُ الهمم (او بیر تانریدیر اوجا فیکیرلی کیمسه لر اونون حقیقت ذاتینی درک-ائله مکدن عاجیزدیلر) و لا یناله غوصَ الفطن( بیلیم دنیزینین ئوزگونچولری ده اونو تانیماقدا اللری قیسسادیر الّذی لصفته حدّ محدود بیرکسدیر اونون نئجه لیکینه یا صفتینه سینیر یوخدور و لا نعت موجود . اونون صفتینی (نئجه لیک له رینی) کمالینی تعریف له مک اولماز و لا وقت معدود ذاتی اوچون بللی زامانی یوخدور و لا اجل ممدود اونا سون زامان معلوم ائتمک اولماز فطر الخلائق بقدرته….. او یارانمیشلاری اوز گوجوایله یاراتدی.
مولانا بمثابه عارف و حکیم تورک مسلمان، با دیدن عیان خداباوری تورکان سلجوق و آنادولو چنین می گوید:
1.چیست توحید خدا آموختن *خویشتن را پیش واحد سوختن(1/3009)
نئجه اؤیره نمک اولار حقّ بیرلیگین*حقّ اؤنونده چک اودا من من لیگین
2.خانه با بنا بود معقول تر*یا که بی بنا بگو ای کم هنر(6/367)
تیکیلر هر بیر بنا بنّاایلن*هئچ اولار بنّاسیز اولسون اؤز وئرن؟
3.خط، با کاتب بود؟معقول تر*یا که بی کاتب؟بیندیش ای پسر
هر یازی سؤیلر کی واردیر بیر یازار*پس یازارسیز یازینی کیم آختارار؟
4.هر چه اندیشی پذیرای فناست*آن که در اندیشه ناید آن خداست(2/3107)
فیکیرین هر بیر نه یه کی بوی وئریر*اؤله جک،اؤلچولمه ین حقّ اولمه ییر
5.حاکم است و یفعل الله ما یشاء*کو ز عین درد انگیزد دوا(2/1619)
یفعل الله ما یشاء سؤزدور اونون*ده گی شر ائیلر دوا دردین دونون
6. لم یلد لم یولد او را لایق است*والد و مولود را او خالق است(2/1745)
غیردن پایلانمایان،حقدیر اویان*پایلانیب اوندان،دوغولموش هم دوغان
7.هر چه جسم آمد ولادت وصف اوست *هر چه مولودست او زین سوی جوست(2/1746)
جیسم دیر دوغموش اولان ساغدیر یا سؤل*دؤغولاندیر دونیالیق ای قیسسا قول
9.ما عدم هاییم و هستی های ما*تو وجود مطلقی فانی نما(1/602)
وارایکن یوخلار بیزیک،وارلیق ندیر؟*ای یوخا بنزر گؤزل،وار سنده دیر
نتیجه این مقال آن است که صفت هایی که فارابی در کتاب آرا اهل المدینه الفاضله، یوسف خراسانی در قوتادوغوبیلیک، قرآن، حضرت علی(ع) در نهج البلاغه و ملاّی تورک رومی در مثنوی دارد بالاتّفاق مشترکند خدای واحد، احد، ازلی ابدی، جمیل،مالک، فعال مایشاء، نامحدود، مدیر، مدبّر و مهربان و غفور و غفار و…را می ستایند و می پسندد یعنی خدای فلسفه ملی و حکمت ملی و عرفان ملی تورکی اسلامی با خدای قرآن و نهج البلاغه یکی است در مقابل چنین خدایی خدای اندیشه شعوبی می نشیند که خداوند از منظر او یک زندانبان، پاسبان، محتسب، داروغه، تاجر، پدری بی رحم و بی محبّت است که از آدمیان عبادت خشک و خالی، بی روح، بی محتوا، تقلیدی، عادتی، تکراری و جمعی را می طلبد به نظر شما به چنین خدایی چگونه می توان ابراز عشق و احترام نمود؟ چنین خدایی چقدر در معیشت و معرفت و فضیلت آدمیان نقش دارد؟