عدم آموزش به زبان مادری و عواقب آن – حجت امامی
کسی که زبان اولش زبان مدرسه نیست، در مدرسه دچار ناامنی عاطفی است .اینکه ما نتوانسته ایم در طول یک صد سال پدیده بی سوادی را حل کنیم،یخش عمده آن به ناامنی زبانی برمی گردد.پژوهش های کیفی نشان می دهد یکی از اصلی ترین دلایل بی سوادی و افت درسی ،عدم آموزش به زبان مادری در مدارس است.
زبان پدیدهای اجتماعی است و با رشد جامعه به سوی تکامل متحول میشود و جزو پدیدههایی است که با انسان می ماند و با انسان مضمحل میشود، ازاین رو دانشمندان و جامعهشناسان برای مقابله به تهاجم فرهنگی بیگانه تکیه بر زبان مادری و فرهنگ خودی و تقویت آن از راه کار مقابله میدانند. به قول زبان شناس معروف، هارکورت “زبان آینه یک ملت است”. هر ملتی فرهنگ و ساختاری خاص خود را دارا میباشد و تمام این خصوصیات معنای خود را در زبان می یابد. زبانها گنجینههای معنویت، انسانیت هستند و نه تنها پایمال کردن زبانی ظلم به سخنگویان آن زبان است، بلکه درکل دشمنی با معنویت و فرهنگ بشری است. دشمنی با یک زبان و بیتوجهی یا سعی درنابود کردن آن چه عمداً و چه سهواً زبانکشی محسوب میشود و زبانکشی یکی ازابزارهای ملت و قوم کشی و یا به عبارتی فرهنگزدایی از مردم به شمار میرود و نابود کردن آن در حقیقت تلاش برای از بین بردن نشانههای خداوندی و عصیان در مقابل اراده خداوند است. و از نشانههای او آفرینش آسمان ها و زمین و گوناگون بودن زبان های شما و رنگ های شما است، همانا در این نشانههایی است براى عالمان.” (سوره روم / آیه ۲۲)
انسان امروز به فکر حفظ بزرگترین میراث بشری خویشتن افتاده است، میراثی که در قرون اخیر، به تاراج اصحاب نسل کشی و نژادپرستی رفته است. پاسداشت زبان مادری بیش از هر جای دیگری، متوجه کشورهایی چون ایران است که دارای تنوع زبانی گستردهای هستند تنوعی که امری طبیعی، میراثی انسانی و سرمایهای اجتماعی است. پاسداشت میراث ایرانی – اسلامی، تنها در حفظ کتیبهها و نسخهها و سنگ قبرها نیست، در حفظ میراث زندهای بنام زبان مادری همه مردمان ایران و همه زبانهای رایج در آن از جمله تورکی، فارسی، کردی، عربی، بلوچی و غیره نیز هست.
سیاستگذاران فرهنگی و زبانی که منجر به یکسانسازی فرهنگی و زبانی میشوید، باید توجه داشته باشید که : ” اگر شما آموزش و ترویج یک زبان را قدغن و غیر قانونی کنید، در نهایت آن زبان را حذف میکنید و با از بین بردن آن زبان، فرهنگ آن گروه زبانی را نیز نابود میکنید و در نهایت، خود آن مردم را حذف از بین می برید. ممکن است که آنها بصورت فیزیکی از بین نروند اما آنها دیگر خودشان نیستند بلکه تبدیل به دیگرانی شده اند که به زبان و فرهنگ دیگری تعلق دارند. آنها دیگر موجودیت ندارند.”
دکتر شریعتی میگوید:« وقتی یک روشنفکر با «خویشتن» میگسلد و این خویشتن عبارت از تاریخ و فرهنگ و سنت و زبان و ادب و محتوای معنوی وجودی ملت یعنی ملیت وی است و ناچار، خلاء وجودی خود را با محتوای فرهنگی دیگری پر میکند، انسانی بیگانه با خویش میشود و این « غیر» همچون «جن» در ماهیت و شخصیت ملی او رسوخ و حلول مینماید و آنگاه او عوضی حرف میزند و عوضی نظریه میدهد و راه را هم عوضی انتخاب میکند و عوضی عمل میکند. چون به تعبیر عامیانه، اما پرمعنی، او به راستی یک ” آدم عوضی است”.»
عدم آموزش به زبان مادری و عواقب آن
آموزش و پرورش و به طور کلی تعلیم و تربیت از دغدغههای هر کشور محسوب می شود. چرا که پیشرفت و تعالی و یا پس رفت و نزول یک کشور از لحاظ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و غیره در گرو چگونگی آموزش و پرورش آن کشور است. نگاهی گذرا به تاریخ نشان میدهد که آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت در گذشتههای دور تنها برای عده خاص و طبقه خاصی از جامعه مقدور بود و بسیاری از مردم خصوصا آنهایی که از وضعیت اقتصادی مناسبی برخوردار نبودند از تعلیم و تربیت محروم بودند. با پیشرفت علوم و گسترش آگاهی مردم و جوامع « تعلیم و تربیت برای همه » تبدیل به شعار جهانی شد.
در این بین آموزش به زبان مادری از سوی برخی از اندیشمندان مورد توجه قرار گرفت؛ “یوهان آموس کومنیوس” که به عنوان پدر آموزش و پرورش نوین در دنیا شناخته شده است، در نیمه دوم قرن ۱۷ اصولی را برای آموزش و پرورش و یادگیری عنوان کرد که آموزش و پرورش امروزی در دنیا از آن تبعیت می کند. وی اعتقاد داشت که کودکان را بایستی با شناخت و بینش اجسام آشنا کرد. یعنی معانی مستقیم اشیا و اجسام را به کودکان آموخت و در این مسیر همواره بر ضرورت استفاده از زبان مادری تاکید می کرد. وی اعتقاد داشت که آموزش تا سن ۱۲ سالگی بایستی فقط و فقط به زبان مادری باشد و از این سن به بعد است که آموزش به زبان های دیگر می تواند در برنامه آموزشی فراگیران قرار گیرد و آموزش زبانهای دیگر نه از روی دستور زبان بلکه از طریق خواندن متون انجام گیرد و کومنیوس بر استفاده از عکس و تصویر در آموزش زبان تاکید میکرد، بدین ترتیب که ابتدا کودک با مفهومی که با آن آشنا است ارتباط برقرار میکند و سپس طریقه نوشتاری آن مفهوم را به آن پیوند میدهد و آن مطلب را درک میکند.
حال نگاهی به آموزش و پرورش امروزه کشور می اندازیم. ابتدا مختصرا با مفهوم دوزبانه بودن آشنا شویم.
در یک نوع طبقه بندی دوزبانه بودن را به دو دسته طبیعی (برابر) و آموزشی (نابرابر) تقسیمبندی می کنند. در دو زبانگی برابر فرد از آغاز تولد در یک خانواده و جامعه دو زبانه زندگی می کند و در هر دو زبان هم شفاها و هم کتبا قادر به برقراری ارتباط است. در دو زبانگی نابرابر آموزشی فرد پس از یادگیری زبان مادری بهرهمند نبودن از زبان مادری بر سطح رشد و موفقیت کودکان و جوانان تاثیر زیادی دارد به طور مثال کودکان ۷ ساله که تازه وارد مدرسه میشوند به طور طبیعی ۲۷۰۰ کلمه از آغاز تولد تا همین سن از زبان مادری خود را یاد میگیرند به صورت شفاهی به دلایل آموزشی یا فرهنگی با یک زبان دیگر تماس می یابد و دو زبانه میشود. دو زبانگی موجود در کشور از این نوع دو زبانگی است. اولین ضربه به کودک زمانی آغاز میشود که کودک به زبانی غیر از زبان مادریاش تحصیل را آغاز میکند. این شیوه آغاز تحصیل از جنبه هویتی ایجاد اختلال می نماید چه این معنی سلب هویت از کودک است. به گفته سوسانه ماریانه « زبان مادری، وسیلهای است که کودک با آن هویت خود را می سازد.»
دو زبانگی به دو شکل همزبانی و پی در پی حادث میشود که در حالت اول، کودک از بدو تولد به دو زبان عادت می کند. مثلا با والدین از دو ملت و زبان مختلف؛ اما در حالت دوم، کودک تا مقطع زمانی معینی زبانی را فرا میگیرد و در مقطع دیگر(دبستان)، شروع به آموزش زبان دیگری میکند و این در حالی است که هنوز بسیاری از مهارتهای وی تکمیل نشده و برای ساختن و تکمیل آنها احتیاج به زبان مادری خود دارد که به ناگهان از آن محروم می شود. این دسته از دوزبانهها بیشتر در معرض صدمات روحی و اختلالات دیگر رشدی قرار می گیرند و در اینجاست که داشتن زبان مادری، گرانقدرترین وسیله کمک به کودک است که از وضعیت ناخوشایند موجود بیرون آید و آسیب کمتری ببیند. کمبود اعتماد به نفس خجالتی بودن و تمایل به اضطراب و تشویش و لکنت زبان از علایمی است که می تواند مشاهده شود. حتی به صورت نهفته که در دوران دیگری از زندگی می تواند خود را بروز دهد (کتاب نقش زبان مادری در آموزش).
همانطور که در مطالب فوق نیز اشاره شد آموزش در مدرسه تا سن ۱۲ سالگی فقط و فقط بایستی به زبان مادری باشد و بعد از این سن بایستی زبان های دیگر در برنامه آموزشی فراگیران قرار گیرد. چرا که طبق نظریه روانشناسان و زبانشناسان دوازده سال اول زندگی هر شخص از لحاظ فراگیری زبان دوران تطبیق محسوب میشود و بعد از آن دوران یادگیری. یعنی در دوازده سال اول زندگی شخص ضمن فراگیری زبان، با زبان فراگرفته شده خود را به محیط اطراف تطبیق میدهد و سیستم فکری اش شکل می گیرد.
زمانی این نظام فکری و تطبقی تکمیل می شود که سواد آموزی شخص به زبان مادری تکمیل گردد، یعنی علاوه بر فراگیری کامل تکلم به زبان مادری، خواندن و نوشتن به زبان مادری را نیز یاد بگیرد. در کشور کودکان فارس زبان تا سن ۱۲ سالگی فقط و فقط به زبان مادری خود آموزش میبینند و از این سن به بعد است که آموزش زبان عربی و انگلیسی در برنامه درسیشان گنجانده میشود، اما در مناطق دو زبانه کشور وضع بسیار متفاوت و آشفته است و یک کودک شش ساله غیرفارس از همان اولین روز تحصیل بایستی با زبانی غیر از زبان مادری خود تحت تعلیم قرار بگیرد.
بعنوان مثال یک کودک تورک که کوچکترین آشنایی با زبان فارسی ندارد و تنها به زبان مادری خود با طبیعت و اطرافیان ارتباط برقرار می کند، از همان روز اول مدرسه بایستی با زبانی غیر از زبان مادری خود، یعنی زبان فارسی آموزش ببیند. کلیه اصول و قواعد دیگری که در مورد آموزش در سالهای ابتدایی مدرسه، نظیر استفاده از عکس، تصویر و … برای تداعی مفاهیم انتزاعی، تنها در مورد کودکان فارس زبان کاربرد داشته و مفید واقع میشود. چون این اصول برای آموزش به زبان مادری فرد پیشبینی و طراحی شدهاند. یک کودک فارسزبان با دیدن تصویر آب مفهوم آب در ذهنش تداعی میشود و هنگامی که کلمه آب را نیز در کنار آن می بیند با این مفاهیم ارتباط برقرار کرده و مطلب را درک می کند. اما در مورد کودکان غیرفارسزبان وضعیتی متفاوت و دشواری را شاهد هستیم؛ چرا که همان کلمه آب را که به تصویر مربوط به (سو) نسبت میدهند برای کودک تورک تازگی دارد و با دانسته ها و معلومات قبلی او مغایرت دارد، چه برسد به صورت نوشتاری کلمه که خود سبب بروز مشکلات بعدی میگردد.
این سیستم نادرست آموزشی که سالیان دراز در برنامه آموزش و پرورش کشور قرار گرفته باعث دلسردی دانش آموزان مناطق دو زبانه از تحصیل و درس و مدرسه شده است.
اصول آموزشی مختلفی ذکر شد اما متاسفانه در مورد کودکان دو زبانه در کشور ما که بیش از ۵۳ درصد کودکان کشور را تشکیل می دهند، بسیاری از این اصول آموزشی که در کل دنیا کاملا بدیهی به نظر میرسند مورد توجه قرار نمیگیرند و متاسفانه تنها در مورد کودکان فارس زبان کشور اجرا می شود. خطای ما حذف نیمی از جمعیت کشورمان از حضور فعال و بهنگام در فرایند توسعه بود.
بر اساس یک سیاست نژادپرستانه هیچ آمار رسمی از سهم جمعیت اقوام در کشور ما جمع آوری و منتشر نمی شود. ما در طول هفتاد سال گذشته فرزندان بیش از نیمی ازجمعیت کشور،یعنی اقوام غیرفارسی زبان کشور را مجبور کرده ایم که از سال اول دبستان زبان فارسی بیاموزند و به زبان فارسی آموزش ببینند.فاز صفر توسعه در هر کشوری در دوران کودکی در دبستان و پیش دبستان شکل میگیرد.با تحمیل آموزش زبان فارسی به کودکانی که زبان مادریشان فارسی نیست ،آنان را با یک توقف چند ساله در حساس ترین سالهای عمر در فرایند اجتماعی شدن روبه رو می کنیم.اینکه ۶۷ درصد مردودی دانش آموزان پایه یک و دوی دبستان متعلق به ۹ استان دو زبانه کشور است،موید چنین مشکلی است ما توجه نکردیم که زبان مادری زبان سخن گفتن نیست ،زبان عاطفه،زبان احساس و زبان زندگی فرد است.
زبان مادری زبان درونی انسانهاست و فرایند تفکر نخست به زبان درونی هر فرد رخ می دهد و سپس به زبان گفتاری او ترجمه می شود.مطالعات نشان داده است که در گروهای جمعیتی دو زبانه ها اگر زبان مادری راخوب یاد گرفته باشند ،مغز آنان در پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی توانایی بیشتری دارد.در واقع ما با عدم آموزش زبان مادری و تحمیل زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری آنها فارسی نیست ،در همان سنین کودکی تکامل زبان درونی و زبان تفکر آنان را متوقف می کنیم و آنان با تحمل فشارهای روانی و روحی زیاد و با چند سال تاخیر ،سرانجام می توانند زبان تحمیلی جدید ،تفکر کنند و سخن بگویند اما آنچه در این میان از دست رفته است فرصت های تکامل ابعاد پرورشی و وجودی آنهاست که توانایی های ارتباطی و توسعه آفرینانه آنها را شکل می دهد.(محسن رنانی).
محرومیت از آموزش زبانی علاوه بر تاثیر روانشناختی اختلالات عصبی به وجود می آورد تحقیقات پایه بسیاری در این زمینه وجود دارد.مغزشناسان کارهای بسباری کرده اند.متاسفانه ما از این ها کمتر استفاده میکنیم.زبان یک پدیده اجتماعی است و جالب این است که بدانیم مغز هم یک ارگان اجتماعی است مغز انفرادی کار نمی کند.مغز در ارتباط با آدم ها کار می کند.وقتی زبان تهدید میشود مغز نیز تهدید می شود .وقتی در جامعه رفتارهای خام می بینیم وقتی درگیری و خشونت بالا است ،نشان میدهد کاربرد زبان در این جامعه محدود است زیرا هر جا خشونت را می بینیم قطعا کاربرد زبان ،کارکرد کمتری دارد. چرا در جامعه ما زبان کم کار کرده ؟چون به آموزش زبان مادری نمی پردازیم.تهدیدات مغزی ،یکی از محصولات اصلی عدم آموزش به زبان مادری است.
تحصیل به زبان غیر مادری ،اضطراب آور است و اضطراب برای مغز خوب نیست. نوشتن در دنیای روانشناسی امروز ابزار درمان است. خواندن ابزار درمان است. این ابزار درمان این قدر مهم است که ما به جای قرص از آن استفاده می کنیم. اینجا اهمیت آموزش مادری مشخص میشود. برای اینکه ما بتوانیم آسایش روانی در سطح جامعه خودمان ایجاد کنیم باید به زبان مادری اقوام بها بدهیم و با این کار جامعه تسکین بدهیم. به تفسیر پست مدرنی ،جامعه متن است باید خوانده بشود. این متن با زبان مادری خوانده شود. وقتی فرد نمی تواند با زبان مادری خود دنیا را تفسیر کند و به زبان دوم نمی تواند ،دچار رنجش دائمی است. این زخم ،با توجه به اولویت با زبان مادری التیام پیدا میکند.چگونه میتوانیم زبان را به صحنه ظهور بکشیم؟باید روزنامه منتشر کنیم،موسیقی داشته باشیم،سینما داشته باشیم،موسیقی داشته باشیم،زبان مادری را به نظام آموزش و پرورش ببریم و …،تا فرد خود را درون هویت خود زنده کند.حالا اگر در سطح گسترده تر صحبت کنیم دانش آموزان دوره ابتدائی به زبان غیر مادری تحصیل می کنند بعضی اختلالات به وجود می آید. اولین اختلال ،ضعف در دیکته است،دومین اختلال در درس علوم است ؛چون علوم در متن زندگی است دانش آموزان مسائل علوم را با قرائت قومی خود تفسیر می کنند .زبان دوم این قرائت قومی را نمی فهمد.ما در هیچ جای دنیا این قدر به ویرایش نیاز نداریم. این به خاطر عدم آموزش به زبان مادری است.
اگر زبان مادری درست آموزش داده شود ،تمایز زبانی صورت نمی گیرد.برخی کنشگران فرهنگی بر این اعتقاد دارند که زبان مادری ممکن است به زبان فارسی ضربه بزند در حالی که ما ساختمانی بنا می کنیم ،باید پی ریزی مستحکمی داشته باشیم تا بتوانیم بنای دومی روی طبقه اول بسازیم.اگر ما بنیادهای اولی را درست نسازیم ،بنیاد دومی را مناسب ایجاد نخواهیم کرد. زبان مادری یکی از مهم ترین عوامل بی سوادی است. بچه های که در مناطق قومی به مدزسه می روند دچار مشکل مضاعف هستند.وقتی آمارها را می خوانیم آن وقت می بینیم زبان چقدر تعیین کننده است.
کسی که زبان اولش زبان مدرسه نیست ،در مدرسه دچار ناامنی عاطفی است .اینکه ما نتوانسته ایم در طول یک صد سال پدیده بی سوادی را حل کنیم،یخش عمده آن به ناامنی زبانی برمی گردد.پژوهش های کیفی نشان می دهد یکی از اصلی ترین دلایل بی سوادی و افت درسی ،عدم آموزش به زبان مادری در مدارس است. علاوه بر پژوهش های کیفی که صورت گرفته ،حتی مستندهای ساخته شده است.از بچه ها پرسیده شده چرا به مدرسه نمی روید،پاسخ داده اند ما به زبان مدرسه راحت نیستم .مشترهای ما همان بچه ها هستند این ها خریدار برنامه های ما نیستند.پس قاعدتا مطالب را خوب فرا نمی گیرند یا اصلا فرا نمی گیرند؛بنابراین از مدرسه بیرون می زنند.زبان ابزار تفکر است . اندیشمند روس ویگوستی می گوید:<<هر کلمه ای که هر گویش ور مطرح می کند ،از آن به عنوان یک واحد فکری یاد می کنیم>>.
گاهی در آموزش و پرورش ما به بچه ها می گوییم آنچه فکر می کنی ،بگو.پس به زبانی که فکر می کند و به همان زبان مطرح می کند.معادل فارسی تفکر همان سخن است. سخن یعنی فکر. یعنی انسان با هم ارتباط برقرار نمی کند مگر با واحدهای زبان و با بارهای معنای که در کلمات وجود دارد . (دکتر محرم آقازاده) شکی نیست،آموزش زبان و نوشتن آن یک مساله بنیادی است .ما ساحت احساسات ،عواطف و هیجانات را از همه ساحت های وجودی مان کمتر می شناسیم یعنی اگر کسی به شما بگوید باورها و عقابد خودت را به زبان بیاور،آسانتر به زبان می آوری یا روی کاغذ می آوری.حتی اگر کسی از شما خواست،خواسته ها و آرزوهایت را بنویسی آسانتر می نویسی .اما اگر کسی بگوید احساسات و عواطفت را از دیدگاه فلان منظره به زبان بیاور،به این راحتی نمی توانی.نوشتن به زبان مادری در ارائه تصویر شفافتر درون نقش اساسی دارد ،شکی نیست نوشتن نوعی درمان است اما اگر این درمان بخواهد خوب باشد باید آن چیزی که می نویسیم دقیقا حاکی از آن چیزی باشد که در درون احساس کرده ایم و این مستلزم این است که درون خودمان خوب زیسته باشیم.
آنهایی که به ازای هر محیط از محیط های زندگی را از من دریغ کنند و اجازه تجربه آن محیط را به من ندهند اجازه توصیف و تحریر به زبان مادری خود کنم،بخشی از زبان مادریم را ناقص کرده اند.اگر کسی بگوید اجازه می دهم دیگران در خانه به زبان مادری حرف بزنند، زبان مادری این ها فقط برای تجارب قابل حصول در خانه ،زبان گویا و زنده ای خواهد بود. این آدمها که ما آنها را از کاربرد و نوشتن زبان مادری محروم می کنیم، وقتی می خواهند مسائل بیرون از خانه را توصیف کنند، از لحاظ لفظ و مفهوم فقیر می شوند.بنابراین انسان باید بتواند زبان مادری خود را در همه محیط های علمی و آموزشی گرفته تا محیط های دیگر زندگی اعمال کند تا این زبان برای همه این محیط ها ورزیدگی و تناسب لازم را پیدا کند.در عصر ما خواندن و نوشتن بیش از هر عصر دیگر، یک شرط زیست و ضرورت زیستن است.(مصطفی ملکیان) “لو ویگوستی “(۱۸۹۶-۱۹۳۴) روانشناس روسی نیز اعتقاد دارد که کودک بدون عنصر “زبان مادری ” ابزار درونی و فکری،هستی نخواهد یافت و کودکی که قادر به کنترل خود نباشد، در واقع هنوز به خودآگاهی و درونی شدن آموخته هایش نرسیده است، به اعتقاد ویگوستی میزان دانسته های فرد و آگاهی او به میزان تاثیر او از سمبل ها و مفاهیمی است که در زبان مادری خود آموخته است، اینجاست نقش زبان به عنوان ابزاز معرفت و آگاهی کلید میشود.
سخن پایانی را ازنگاه سید جواد میری مینق می آوریم،او معتقد است:<<برای فهم زبان در ایران در گام نخست “امنیت زدایی” و در گام بعدی “سیاست زدایی” گردد تا ما بتوانیم این مقوله را از فهم های عوامانه و پیکارهای سیاسی همچون باستانگرایانه یا پانهای گوناگون خارج کرده و سپس زبان را در قالب “آکادمیک” مفهوم سازی کنیم>>.زبان مادری ،تنها زبانی است که انسان ها هویت اجتماعی و روانشناسی خود را با آن بدست می آورند.
منابع:
قتل زبان مادری،دکتر رنانی
٫مصاحبه اصغر زارع کهنمویی با دکتر محرم آقازاده مشاور سازمان ملل
مصاحبه اصغر زارع کهنمویی با مصطفی ملکیان فیلسوف تحلیلی و روشنگر دینی
سید جواد میری مینق،دانشیار جامعه شناسی و پژوهشگاه علوم انسانی
منبع مقاله: یول پرس